کلمه جو
صفحه اصلی

county seat


(امریکا) مرکز بخش (رجوع شود به: county) (انگلیس: county town)، مرکز بخشداری

انگلیسی به فارسی

مرکز بخشداری


صندلی شهرستان، مرکز بخشداری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the city or town in which the government of a county resides.

• government of a county

جملات نمونه

1. Lefors, founded in 1900 as the Gray County seat, long has faced an uncertain future.
[ترجمه ترگمان]Lefors، که در سال ۱۹۰۰ به عنوان صندلی شهرستان گری تاسیس شد، مدت ها است که با آینده ای نامعلوم مواجه است
[ترجمه گوگل]Lefors، که در سال 1900 به عنوان هیئت مدیره شهرستان خاکستری تاسیس شده است، مدت زیادی با آینده نامشخصی مواجه شده است

2. Safe Home Counties seats in the 50s wanted decorous ex-public schoolboys.
[ترجمه ترگمان]صندلی های راحتی در بخش مسکن در دهه ۵۰ میلادی خواستار آن بودند که بچه های مقطع لیسانس با عجله به مدرسه بروند
[ترجمه گوگل]صندلی های خانه های امن در دهه 50 میلادی علاقه مندان به مدارس سابق را خواستار شدند

3. The County Seat Cafe, on Montezuma, serves an eclectic menu of fine dining.
[ترجمه ترگمان]کافه صندلی کانتی در (مونتزوما)یک منوی گلچین شده از غذا خوری خوب ارایه می کند
[ترجمه گوگل]کافه صندلی سنت، در Montezuma، منو منحصر به فرد از ناهار خوری را خدمت می کند

4. Ormskirk and Chorley were both county seats under the family influence and Stanleys had sat for both seats in the recent past.
[ترجمه ترگمان]Ormskirk و Chorley هر دو کرسی های این بخش را تحت تاثیر قرار دادند و Stanleys در گذشته برای هر دو کرسی نشست
[ترجمه گوگل]Ormskirk و Chorley هر دو صندلی های منطقه تحت تاثیر خانواده بودند و Stanleys برای هر دو صندلی در گذشته اخیر نشسته بودند

5. Lingqiu school is located in county seat mile of the West, Ling Road South.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه در ۱۰ مایلی غرب جاده Ling واقع شده است
[ترجمه گوگل]مدرسه Lingqiu است که در جبهه شهرستان از غرب، Ling جاده جنوب واقع شده است

6. The official sitting in the county seat can't order people around like one sitting right here.
[ترجمه ترگمان]مقامی که در مقر این شهرستان است نمی تواند مثل کسی که اینجا نشسته باشد، نظم و ترتیب را به مردم سفارش بدهد
[ترجمه گوگل]مقام رسمی نشسته در صندلی شهر نمیتواند مردم را مانند یک نشسته درست در اینجا مرتب کند

7. Town resident south to the county seat ( straight distance ) 2km, 15 km north yunyanzhen.
[ترجمه ترگمان]شهر یکی از ساکنان شهرک در فاصله مستقیم ۲ کیلومتری شمال yunyanzhen قرار دارد
[ترجمه گوگل]شهر ساکن جنوب به صندلی شهرستان (فاصله مستقیم) 2 کیلومتر، 15 کیلومتر شمال yunyanzhen

8. The criminal has been sent to the county seat under guard.
[ترجمه ترگمان]این مجرم به عنوان نگهبان به مقر این استان فرستاده شده است
[ترجمه گوگل]جنایتکار به جبهه ایالت تحت حراست فرستاده شده است

9. Huntsville, the county seat and Orval Faubus's hometown, had a little more than a thousand people.
[ترجمه ترگمان]Huntsville، مقر این شهرستان و شهر orval Faubus، کمی بیش از هزار نفر را در خود جای داده است
[ترجمه گوگل]هانتسویل، کانتی و ولسوالی فوبوس Orval، کمی بیش از یک هزار نفر داشت

10. The plan also designates the new county seat as the site for restoring Qiang culture.
[ترجمه ترگمان]این طرح همچنین مقر بخش جدید را به عنوان محل برای احیای فرهنگ Qiang تعیین می کند
[ترجمه گوگل]این برنامه همچنین صندلی جدید استان را به عنوان سایت برای بازگرداندن فرهنگ کیانگ برگزیده است

11. County near the county seat and the north - west, the distribution of sporadic small plain.
[ترجمه ترگمان]این شهر در نزدیکی مرکز شهرستان و شمال غرب، توزیع دشت کوچک پراکنده بود
[ترجمه گوگل]شهرستان در نزدیکی محل صندلی و شمال - غرب، توزیع دشت کوچک پراکنده

12. Prior to this, Kitagawa has been the county seat around the barbed wire fence.
[ترجمه ترگمان]قبل از این، Kitagawa در اطراف حصار سیم خاردار دیده شده است
[ترجمه گوگل]پیش از این، کیتاگاوا در اطراف حصار سیم خاردار، صندلی جلویی بوده است

13. I remember a rally in Anniston, the county seat, remember a band playing "Dixie", and an undulating canopy of Confederate battle flags, a whole auditorium of Stars and Bars and fluttering red.
[ترجمه ترگمان]یک راهپیمایی در Anniston، مرکز استان، به یاد داشته باشید که یک گروه \"دیکسی\" را به یاد داشته باشد، و یک خیمه مواج از پرچم های جنگ کنفدراسیون، یک تالار پر از ستاره ها و نورها، و قرمز در اهتزاز بود
[ترجمه گوگل]من به یاد می آورم یک تظاهرات در آنیستون، صندلی شهرستان، به یاد داشته باشید یک گروه بازی 'Dixie'، و یک طناب خم پرچم نبرد کنفدراسیون، یک کل اتاق نشیمن از ستاره ها و میله ها و لکه قرمز

14. The central district used to be the county seat, therefore its economy is prosperous.
[ترجمه ترگمان]منطقه مرکزی قبلا مقر این شهرستان است، بنابراین اقتصاد آن رونق دارد
[ترجمه گوگل]منطقه مرکزی بعنوان صندوق مقارن است، بنابراین اقتصاد آن مرفه است

15. Anything more serious requires a trip to the Luochuan county seat, 20 km ( 12 miles ) away.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که جدی تر باشد نیاز به سفری به the کیلومتر مربع دارد که ۲۰ کیلومتر (۱۲ مایل)دورتر است
[ترجمه گوگل]هر چیزی که جدی تر است، نیازمند سفر به صندلی منطقه Luochuan، 20 کیلومتر (12 مایل) دور است

پیشنهاد کاربران

مرکز شهرستان / به بزرگترین شهر یا شهرک واقع شده در یک شهرستان می گویند.


کلمات دیگر: