زاد و بومش شهر بیضاست ذهنش رسا و طبعش بیضا و کلامش مقبول دلها .
قاسم بیضاوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قاسم بیضاوی. [ س ِ م ِ ب َ ] ( اِخ ) ( میرزا ابوالقاسم ) زاد و بومش شهر بیضاست ذهنش رسا و طبعش بیضا و کلامش مقبول دلهاست. او راست :
بالا زند ز شوق تماشای عارضت
دامان خیمه سیه شام نور شمع.روشن دل از محبت شاه ولایتم
درّ نجف شود ز صفا سنگ تربتم.ندانم کرد دهقان از کدامین چشمه سیرآبم
که درهر دانه ای برقی است همچون کرم شب تابم.
بالا زند ز شوق تماشای عارضت
دامان خیمه سیه شام نور شمع.روشن دل از محبت شاه ولایتم
درّ نجف شود ز صفا سنگ تربتم.ندانم کرد دهقان از کدامین چشمه سیرآبم
که درهر دانه ای برقی است همچون کرم شب تابم.
( صبح گلشن چ هند ص 327 ).
کلمات دیگر: