کلمه جو
صفحه اصلی

apathy


معنی : بی حسی، بی علاقگی، بی عاطفگی
معانی دیگر : فقدان علاقه، بی توجهی، ناگرایی، فقدان احساسات، بی شوری، بی هیجانی، بی واکنشی، بی جانی، بی سوهشی، بی غیرتی، خون سردی

انگلیسی به فارسی

بی‌حسی، بی‌عاطفگی، خونسردی، بی‌علاقگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: absence of desire or emotion.
مترادف: impassivity
متضاد: delirium, fervor, passion, zest
مشابه: boredom, inertia, stupor, torpor

- She had hoped for some loving response from her father, but he showed only apathy toward her.
[ترجمه ترگمان] او امیدوار بود که یک پاسخ عاشقانه از طرف پدرش باشد، اما او فقط بی علاقگی به او نشان داد
[ترجمه گوگل] او به برخی از پاسخ های دوست داشتنی از پدرش امیدوار بود، اما او تنها بی تفاوتی نسبت به او نشان داد
- She was overcome by apathy while on this medication, and she spent hours every day just staring at the wall.
[ترجمه ahmad fallah] در طول مدتی که این دارو را مصرف می کرد او تسخیر بی حسی شده بود و هر روز ساعت ها فقط به دیوار خیره می شد.
[ترجمه ترگمان] وقتی این دارو را می خورد، او از بی حالی بر خود چیره می شد و هر روز ساعت ها را به دیوار خیره می شد
[ترجمه گوگل] او در حالی که در این دارو بیهوش بود، غلبه کرد و روزانه ساعت ها صرف تماشای دیوار شد

(2) تعریف: lack of interest in things that generally arouse interest or concern; indifference.
مترادف: indifference, unconcern
متضاد: dedication, devotion, enthusiasm, zeal
مشابه: boredom, lethargy, phlegm, stupor, torpor

- Many people didn't vote in the election due to apathy.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم به دلیل بی عاطفگی در انتخابات شرکت نکردند
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم به علت بی حوصلگی در انتخابات شرکت نکردند
- The teacher was disappointed to see only apathy in the eyes of many of the students.
[ترجمه ترگمان] معلم از دیدن بی علاقگی در چشمان بسیاری از دانشجویان ناامید شد
[ترجمه گوگل] معلم ناخوشایند بود که به نظر بسیاری از دانشجویان بی تفاوتی را ببیند

• indifference, disinterest
apathy is a state of mind in which you are not interested in or enthusiastic about anything.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] بی تفاوتی
[روانپزشکی] بی احساسی

مترادف و متضاد

Antonyms: care, concern, feeling, interest, passion, sensitivity, sympathy, warmth


بی حسی (اسم)
stupor, anesthesia, insensibility, apathy, impassibility, vapidity, insentience, stolidity

بی علاقگی (اسم)
lethargy, stupidity, apathy, indifference, unconcern, inappetence

بی عاطفگی (اسم)
insensibility, apathy, vapidity, inhumanity

uncaring attitude, lack of interest


Synonyms: aloofness, coldness, coolness, detachment, disinterest, dispassion, disregard, dullness, emotionlessness, halfheartedness, heedlessness, indifference, insensibility, insensitivity, insouciance, lassitude, lethargy, listlessness, passiveness, passivity, stoicism, unconcern, unresponsiveness


جملات نمونه

People's apathy about politics leads to politicians' corruption.

بی‌توجهی مردم نسبت به سیاست منجر به فساد سیاست‌مداران می‌گردد.


1. people's apathy about politics leads to politicians' corruption
بی توجهی مردم نسبت به سیاست منجر به فساد سیاستمداران می گردد.

2. There is nothing worse than apathy.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز بدتر از بی عاطفگی نیست
[ترجمه گوگل]هیچ چیز بدتر از بی تفاوتی وجود دارد

3. His apathy just made her even more frustrated.
[ترجمه ترگمان]بی علاقگی او باعث شده بود که او حتی بیشتر ناامید شود
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی او فقط باعث ناراحتی او شد

4. Once defeated, he sank into apathy.
[ترجمه ترگمان]یک بار شکست خورد و در بی حالی فرو رفت
[ترجمه گوگل]پس از شکست، او به بی حوصلگی فرو رفت

5. His apathy necessitates stimulation.
[ترجمه ترگمان]بی علاقگی او به تحریک نیاز دارد
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی او باعث تحریک می شود

6. Voter apathy is especially high among young people.
[ترجمه ترگمان]بی تفاوتی رای دهندگان بویژه در میان جوانان بسیار بالا است
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی رأی دهندگان به ویژه در میان جوانان بسیار زیاد است

7. There is widespread apathy among the electorate.
[ترجمه ترگمان]در بین رای دهندگان بی عاطفگی گسترده وجود دارد
[ترجمه گوگل]بی نظمی گسترده در میان رای دهندگان وجود دارد

8. Apathy is the long-standing curse of British local democracy.
[ترجمه ترگمان]Apathy نفرین طولانی مدت دموکراسی محلی بریتانیا است
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی لعنت طولانی مدت دموکراسی محلی بریتانیا است

9. Apathy is one of the maladies of modern society.
[ترجمه ترگمان]Apathy یکی از بیماری های جامعه مدرن است
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی یکی از بدبختی های جامعه مدرن است

10. He was sunk in apathy after his failure.
[ترجمه ترگمان]او پس از شکست خود غرق در بی حالی و بی حالی شده بود
[ترجمه گوگل]او پس از شکست او در بی حوصله غرق شد

11. Such attitudes can only lead to apathy.
[ترجمه ترگمان]چنین نگرشی می تواند منجر به بی علاقگی شود
[ترجمه گوگل]چنین نگرشی تنها می تواند به بی تفاوتی منجر شود

12. But, as Server shows us, he learned apathy the hard way.
[ترجمه ترگمان]اما همانطور که سرور ما را نشان می دهد، او بی تفاوتی و بی تفاوتی را به روش سخت آموخت
[ترجمه گوگل]اما، همانطور که سرور به ما نشان می دهد، او سختی را بی تفاوتی می داند

13. After a century or so of political apathy, Hong Kong's young people were making up for lost time.
[ترجمه ترگمان]پس از یک قرن یا بیشتر بی تفاوتی سیاسی، جوانان هنگ کنگ برای مدتی از دست رفته بودند
[ترجمه گوگل]پس از یک قرن از بی حوصلگی سیاسی، جوانان هنگ کنگ برای زمان گمشده آماده شدند

14. Such apathy is indicative of the generally low emphasis and under-investment in health education and preventive medicine in Britain.
[ترجمه ترگمان]چنین بی عاطفگی نشان دهنده تاکید کم و زیر سرمایه گذاری در آموزش بهداشتی و پزشکی پیشگیرانه در بریتانیا است
[ترجمه گوگل]چنین بی تفاوتی نشان می دهد تاکید عمومی و کم سرمایه گذاری در آموزش بهداشت و پزشکی پیشگیرانه در بریتانیا است

پیشنهاد کاربران

lack of interest ; enthusiasm or concern

گرایش به مکتب رواقیون را گویند
بی تفاوت نسبت به هیجان، احساس، شخص و . . .
ارام و ساکت
اشخاص ارام را گویند که رفاه طلبی و اسایش طلبی را خواهانند
بی احساس
دور از لذت های دنیوی که پوچ و بی ارزش هستند را گویند و در پی ارزش های اخروی را گویند که به فکر مرگ اند و الی . . .


بی تفاوتی


lack of interest, enthusiasm, or concern.
"widespread apathy among students

بی توجهی، بی علاقگی

بی حال

بی احساسی ( بی علاقگی )

Egnore peopl's feeling


کلمات دیگر: