کلمه جو
صفحه اصلی

intake


معنی : خورد، تنفس، حقه، نیروی جذب شده، مدخل ابگیری، جای ابگیری، نیروی بکار رفته، مک، فرا گرفتگی، مقدار جذب چیزی به درون، مکیدن
معانی دیگر : (عمل بردن به درون یا کشیدن به داخل) درونبرد، درونکش، درونکشی، درونبری، پذیرش، (محل یا دهانه ای که توسط آن آبگونه را به درون لوله یا مجرا و غیره می ریزند) ورودی، مدخل، درونبردگاه، درونکشگاه، درونگاه، دهانه، میزان پذیرش، میزان درونکشی، باریک شدگی (مجرا یا لوله و غیره)، باریکی، کم شدن ناگهانی پهنا، تورفتگی، (معدن) هواکش، (مکانیک) میزان انرژی گرفته شده، کارمایه گیری (input هم می گویند)، مدخل ابگیری در لوله، مقدار اب یا گازی که بالوله گرفته و جذب میشود، نیروی بکاررفته درماشین، فریب

انگلیسی به فارسی

مدخل آبگیری (در لوله)، مقدار آب یا گازی که بالوله گرفته و جذب می‌شود، جای آبگیری، نیروی بکاررفته(درماشین)، نیروی جذب شده، مک، مکیدن، تنفس،فریب، حقه، مقدار جذب چیزی به درون، فرا گرفتگی


مصرف، تنفس، نیروی جذب شده، خورد، مدخل ابگیری، جای ابگیری، نیروی بکار رفته، مک، حقه، فرا گرفتگی، مقدار جذب چیزی به درون، مکیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the place at which a liquid or gas is taken into a pipe or other conduit.

(2) تعریف: the act or process of taking in.

(3) تعریف: the amount or number taken in.

- calorie intake
[ترجمه ترگمان] جذب کالری
[ترجمه گوگل] مصرف کالری

• taking in; opening through which fluid is taken in (i.e. mouth of a pipe); something which is taken in or received; narrowing, contraction
your intake of food, drink, or air is the amount that you eat, drink, or breathe in, or the process of taking it into your body.
the people who are accepted into an institution or organization at a particular time are referred to as a particular intake.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] آبگیر
[مهندسی گاز] مدخل آبگیری درلوله، جای آبگیری
[زمین شناسی] مدخل آبگیری، مجرای مکش یا تنفس ،مسیری که هوای تازه به یک معدن یا بخشی از معدن هدایت یا رانده می شود.
[بهداشت] درونگیر - دریافت - آبگیر
[معدن] معبر ورودی هوا (تهویه)
[آب و خاک] آبگیر

مترادف و متضاد

consumption


Synonyms: taking in, input, admission, absorption, profit


خورد (اسم)
absorption, sucking, feed, food, intake, resorption

تنفس (اسم)
break, intake, recess, aspiration, breathing, respiration, entr'acte

حقه (اسم)
intake, shift, trick, foul play, bob, hob, flam, knack, hocus, pompon, monkeyshine

نیروی جذب شده (اسم)
intake

مدخل ابگیری (اسم)
intake

جای ابگیری (اسم)
intake

نیروی بکار رفته (اسم)
intake

مک (اسم)
intake, suck

فرا گرفتگی (اسم)
intake

مقدار جذب چیزی به درون (اسم)
intake

مکیدن (فعل)
intake

جملات نمونه

the intake of cool air

درونکشی هوای سرد


a sewer intake

دهانه‌ی فاضلاب آب


an adequate intake of food

خوردن خوراک به مقدار کافی


Intake of college students is up.

میزان پذیرش دانشجو بالا رفته است.


1. intake of college students is up
میزان پذیرش دانشجو بالا رفته است.

2. the intake of breath
فرو بردن نفس

3. the intake of cool air
درونکشی هوای سرد

4. a sewer intake
دهانه ی فاضلاب آب

5. an adequate intake of food
خوردن خوراک به مقدار کافی

6. He has been advised to increase his fibre intake.
[ترجمه ترگمان]به او توصیه شده است که جذب فیبر خود را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]او توصیه شده است که میزان فیبر خود را افزایش دهد

7. I heard a sharp intake of breath behind me.
[ترجمه ترگمان]صدای نفس عمیقی از پشت سرم شنیدم
[ترجمه گوگل]من یک نفس عمیق از پشت سرم شنیدم

8. The intake of gasoline was stopped by a clogged fuel line.
[ترجمه ترگمان]مصرف بنزین توسط یک خط سوخت مسدود شده متوقف شد
[ترجمه گوگل]مصرف بنزین توسط یک خط سوخت مفقوده متوقف شد

9. Make sure you have a balanced intake of vitamins A, B, C and D.
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که یک ورودی متعادل از ویتامین های آ، B، C و D داشته باشید
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که مصرف متعادل ویتامین A، B، C و D

10. What is your daily intake of calories?
[ترجمه ترگمان]مصرف روزانه کالری شما چیست؟
[ترجمه گوگل]مصرف روزانه کالری شما چقدر است؟

11. Try to reduce your intake of fat.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید میزان مصرف چربی را کاهش دهید
[ترجمه گوگل]سعی کنید میزان مصرف چربی خود را کاهش دهید

12. Sickness may develop from inadequate fluid intake.
[ترجمه Sepideh] بیماری ممکن است از نوشیدن غیر کافی مایعات نشأت بگیرد.
[ترجمه ترگمان]بیماری ممکن است ناشی از دریافت مایع ناکافی باشد
[ترجمه گوگل]بیماری ممکن است از دریافت مایع ناکافی حاصل شود

13. Everyone benefited from limiting their intake of tea to just three or four cups a day.
[ترجمه ترگمان]همه از محدود کردن مصرف چای به تنها سه یا چهار فنجان در روز سود بردند
[ترجمه گوگل]هر کس از محدود کردن مصرف چای خود به سه یا چهار فنجان در روز سود می برد

14. The teacher-training college has increased its intake of students by 50% this year.
[ترجمه ترگمان]این دانشکده تربیت معلم در سال جاری میزان جذب دانشجویان را ۵۰ درصد افزایش داده است
[ترجمه گوگل]کالج آموزش معلمان در سال جاری 50 درصد از دانش آموزان خود را افزایش داده است

15. The intake valve was jammed open.
[ترجمه ترگمان]دریچه ورودی کاملا باز شده بود
[ترجمه گوگل]دریچه ورودی باز بود

16. Universities were ill-equipped to meet the massive intake of students.
[ترجمه ترگمان]دانشگاه ها برای مواجهه با جذب انبوه دانشجویان تجهیز شده بودند
[ترجمه گوگل]دانشگاه ها مجهز بودند تا از پذیرش عظیم دانشجویان رضایت داشته باشند

17. Keep a count of your calorie intake for one week.
[ترجمه ترگمان]برای یک هفته حساب کالری خود را بشمارید
[ترجمه گوگل]تعداد کالری مصرفی خود را برای یک هفته نگه دارید

18. The school has an annual intake of 20 to 30.
[ترجمه ترگمان]این مدرسه ورودی سالیانه ۲۰ تا ۳۰ دارد
[ترجمه گوگل]مدرسه مصرف سالیانه 20 تا 30 را دارد

the intake of breath

فرو بردن نفس


پیشنهاد کاربران

دریافت

اولیه

مرحله مکش ( مکانیک )

مقدار یک ماده ی شیمیایی یا ماده ی دیگری که وارد بدن شما می شود.
A good intake of vitamins

مصرف، ، میزان مصرف

میزان مصرف، ، مصرف

مصرف ( مانند مصرف روزانه daily intake )

خودرو: ورودی

مصرف

خورد و خوراک

جذب

این واژه در مواردی شاید خاص برای دریچه هوای انجین دیده شده ! هر چند بیشتر برای ورودی آب و مایعات کاربرد داشته . .

پذیرش

دریافت ( انرژی، غذا، ویتامین، کلسیم، . . . ) در بدن
جذب ( انرژی، غذا، ویتامین، کلسیم، . . . . ) در بدن

جذب ( غذا، نیروی کار، دانشجو، هوا، سوخت… )

خاستگاه

پذیرش ( بیمار )

یادگیری

amount of food

میزان مصرف ( سرانه ) ، ورودی

intake ( قطعات و اجزای خودرو )
واژه مصوب: مکش
تعریف: فرایندی که درطی آن مخلوط سوخت و هوا به داخل سیلندر وارد می شود


کلمات دیگر: