(مطابق) آخرین روش یا مد، امروزی، باب روز، نو آگاه (به جدیدترین رویدادها و پیشرفت ها)، تازه، جدید، مطابق اخرین طرز، متداول
up to date
(مطابق) آخرین روش یا مد، امروزی، باب روز، نو آگاه (به جدیدترین رویدادها و پیشرفت ها)، تازه، جدید، مطابق اخرین طرز، متداول
انگلیسی به فارسی
بههنگام، جدید، روزآمد
به هنگام، جدید
تازه، جدید، مطابق اخرین طرز، متداول
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: fully informed.
• مترادف: advised, current, informed
• مشابه: briefed
• مترادف: advised, current, informed
• مشابه: briefed
- Please keep me up to date on the situation.
[ترجمه ترگمان] لطفا مرا تا به امروز در موقعیت نگاه دارید
[ترجمه گوگل] لطفا به موقع به من اطلاع دهید
[ترجمه گوگل] لطفا به موقع به من اطلاع دهید
صفت ( adjective )
مشتقات: up-to-dateness (n.)
مشتقات: up-to-dateness (n.)
• (1) تعریف: having the most recent information; current.
• مشابه: abreast, new
• مشابه: abreast, new
- up-to-date news
[ترجمه ترگمان] اخبار به روز
[ترجمه گوگل] اخبار تا به امروز
[ترجمه گوگل] اخبار تا به امروز
- After reading the letter he's up-to-date.
[ترجمه ترگمان] بعد از خواندن نامه، با آن قرار ملاقات
[ترجمه گوگل] پس از خواندن نامه او به روز شده است
[ترجمه گوگل] پس از خواندن نامه او به روز شده است
• (2) تعریف: following or keeping up with the most current fashions, ideas, techniques, or the like; au courant; trendy.
• متضاد: archaic, dated, old-fashioned, out-of-date
• مشابه: fashionable, modern, modish, new, trendy
• متضاد: archaic, dated, old-fashioned, out-of-date
• مشابه: fashionable, modern, modish, new, trendy
- Those shoes have an up-to-date look.
[ترجمه ترگمان] آن کفش ها نگاه به روز به روز دارند
[ترجمه گوگل] این کفشها نگاهی به تاریخ دارند
[ترجمه گوگل] این کفشها نگاهی به تاریخ دارند
• extending to the present time, keeping up with what is most recent
if something is up-to-date, it is the newest thing of its kind.
if you are up-to-date about something, you have the latest information about it.
if something is up-to-date, it is the newest thing of its kind.
if you are up-to-date about something, you have the latest information about it.
دیکشنری تخصصی
[بهداشت] به هنگام
[ریاضیات] بهنگام، به روز بودن، به روز در آوردن، بهنگام بودن، بموقع، به روز، جدید، به روز کردن، بهنگام کردن، منعکس کردن، آخرین تغییرات، تازه، جدید، به هنگام
[ریاضیات] بهنگام، به روز بودن، به روز در آوردن، بهنگام بودن، بموقع، به روز، جدید، به روز کردن، بهنگام کردن، منعکس کردن، آخرین تغییرات، تازه، جدید، به هنگام
جملات نمونه
1. an up-to-date report
یک گزارش امروزین،آخرین گزارش
2. to keep up-to-date
در جریان آخرین رویدادها (یا اختراعات و غیره) قرار دادن
3. to stay up-to-date
در جریان آخرین اخبار (و غیره) بودن یا باقیماندن
4. newspapers kept the people up-to-date about the war
روزنامه ها مردم را در جریان آخرین اخبار مربوط به جنگ قرار می دادند.
5. that dictionary is kept up-to-date by annual supplements
آن فرهنگ لغت را با ضمیمه های سالیانه امروزی نگه می دارند.
6. we must keep our accounts up-to-date
بایستی حساب های خود را به روز کنیم.
7. The car is a beauty and quite up to date.
[ترجمه ترگمان]ماشین یک زیبایی و تا به امروز است
[ترجمه گوگل]ماشین زیبایی است و کاملا به روز است
[ترجمه گوگل]ماشین زیبایی است و کاملا به روز است
8. This technology is bang up to date .
[ترجمه ترگمان]این تکنولوژی تا به امروز در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]این تکنولوژی به روز رسانی شده است
[ترجمه گوگل]این تکنولوژی به روز رسانی شده است
9. He's always meticulous in keeping the records up to date.
[ترجمه ترگمان]اون همیشه با دقت تمام اسناد رو برای تاریخ نگه می داره
[ترجمه گوگل]او همیشه در نگه داشتن سوابق تا به امروز دقیق است
[ترجمه گوگل]او همیشه در نگه داشتن سوابق تا به امروز دقیق است
10. She always keeps me up to date with the latest gossip - you know, so-and-so from down the road is having a baby and so-and-so's just bought a car.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مرا تا سر قرار گذاشتن با آخرین شایعات نگه می دارد - می دانی که، بنابراین، از پایین جاده یک بچه دارد و بنابراین، فقط یک ماشین خرید
[ترجمه گوگل]او همیشه من را با آخرین شایعات نگه می دارد - شما می دانید، به طوری که از پایین جاده ها داشتن یک کودک و به همین ترتیب فقط یک ماشین خریداری شده است
[ترجمه گوگل]او همیشه من را با آخرین شایعات نگه می دارد - شما می دانید، به طوری که از پایین جاده ها داشتن یک کودک و به همین ترتیب فقط یک ماشین خریداری شده است
11. She brought him up to date with what had happened.
[ترجمه ترگمان]او را با آنچه رخ داده بود به سر برد
[ترجمه گوگل]او او را با آنچه اتفاق افتاده بود، به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل]او او را با آنچه اتفاق افتاده بود، به ارمغان آورد
12. Of course we'll keep you up to date with any future developments.
[ترجمه ترگمان]البته ما شما را تا به امروز با هر گونه پیشرفت در آینده حفظ خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]مطمئنا شما را با پیشرفت های آینده حفظ خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]مطمئنا شما را با پیشرفت های آینده حفظ خواهیم کرد
13. This film is bang up to date.
[ترجمه ترگمان]این فیلم تا به امروز در حال انفجار است
[ترجمه گوگل]این فیلم به روز شده است
[ترجمه گوگل]این فیلم به روز شده است
14. Make sure that your immunisations are up to date to lessen the risk of serious illness.
[ترجمه ترگمان]اطمینان حاصل کنید که ایمن سازی شما تا به امروز برای کاهش خطر بیماری های جدی آماده است
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که واکسیناسیون شما به روز می شود تا خطر بیماری جدی را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که واکسیناسیون شما به روز می شود تا خطر بیماری جدی را کاهش دهد
15. I have not received news from him up to date.
[ترجمه ترگمان]من خبری از او به تاریخ نرسیده است
[ترجمه گوگل]من از او خبر ندارم
[ترجمه گوگل]من از او خبر ندارم
16. We are keeping up to date with the latest developments.
[ترجمه ترگمان]ما با آخرین پیشرفت ها در حال پی گیری هستیم
[ترجمه گوگل]ما با آخرین پیشرفت ها به روز می شویم
[ترجمه گوگل]ما با آخرین پیشرفت ها به روز می شویم
17. I keep up to date with the news by listening to radio.
[ترجمه ترگمان]با شنیدن اخبار رادیو گوش می دهم
[ترجمه گوگل]با گوش دادن به رادیو، اخبار را با خبر می گذرانم
[ترجمه گوگل]با گوش دادن به رادیو، اخبار را با خبر می گذرانم
پیشنهاد کاربران
به روز شده
به روز ، مدرن . دو عبارت up - to - date و out - of - date متضاد یکدیگر می باشند .
مدل تازه
مدل جدید
مدلِ به روز
نسخه ی جدید
سری جدید
مدل جدید
مدلِ به روز
نسخه ی جدید
سری جدید
جدیدترین سبک - طرح - ایده !
up to date ( عمومی )
واژه مصوب: روزآمد 2
تعریف: ویژگی آنچه با میزان اطلاعات موجود روز یا ویژگی های روز مطابقت داشته باشد
واژه مصوب: روزآمد 2
تعریف: ویژگی آنچه با میزان اطلاعات موجود روز یا ویژگی های روز مطابقت داشته باشد
Uses new or recent technology
کلمات دیگر: