کلمه جو
صفحه اصلی

anxiety


معنی : تمایل، اضطراب، نگرانی، تشویش، دلواپسی، اشتیاق، اندیشه، غم، ارنگ، خوف
معانی دیگر : سرآسیمگی، تلواسه، تاسه (احساس بیم و نگرانی شدید همراه با لرزه و عرق ریزی)، آسیمگی، تاسگی، دلهره، دلشوره، مایه ی نگرانی، اشتیاق (توام با نگرانی)

انگلیسی به فارسی

ارنگ، تشویش، دلواپسی، اضطراب، اندیشه، اشتیاق، نگرانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: anxieties
(1) تعریف: a mental state characterized by uneasiness, distress, and worry; apprehension.
مترادف: disquiet, disquietude, distress, uneasiness, worry
متضاد: ease, equanimity, euphoria, serenity
مشابه: angst, apprehension, bother, care, concern, dismay, dread, fear, inquietude, misgiving, nerve, perturbation, solicitude, tension, trepidation

- His wife being a police officer caused him a good deal of anxiety.
[ترجمه ترگمان] همسرش که افسر پلیس بود موجب نگرانی او شد
[ترجمه گوگل] همسرش که یک افسر پلیس است، موجب نگرانی شدید او شد
- I always feel some anxiety about flying.
[ترجمه محمد. Gh] من همیشه در مورد پرواز احساس اضطراب میکنم
[ترجمه ترگمان] من همیشه در مورد پرواز نگرانم
[ترجمه گوگل] همیشه احساس اضطراب در مورد پرواز دارم
- She's experiencing a lot anxiety in connection with this decision.
[ترجمه Aylin] او اضطراب و نگرانی زیادی را در رابطه با این تصمیم تجربه می کند.
[ترجمه ترگمان] او در ارتباط با این تصمیم اضطراب زیادی دارد
[ترجمه گوگل] او در رابطه با این تصمیم با اضطراب زیادی روبرو است

(2) تعریف: a cause of such apprehension.
مترادف: worry
متضاد: security
مشابه: care, concern, distress, dread, fear, trouble

- A great anxiety for many new graduates is the task of finding a job.
[ترجمه ترگمان] نگرانی بزرگ برای بسیاری از فارغ التحصیلان جدید وظیفه یافتن شغل است
[ترجمه گوگل] اضطراب زیادی برای بسیاری از فارغ التحصیلان جدید، وظیفه یافتن کار است

• fear, worry; eagerness
anxiety is a feeling of nervousness or worry.
an anxiety is something which causes you to feel nervous or worried.

دیکشنری تخصصی

[روانپزشکی] اضطراب. اضطراب یک احساس منتشر، بسیار ناخوشایند، و اغلب مبهم دل واپسی است که با یک یا چند تا از احساس های جسمی همراه می گردد. مثل احساس خالی شدن سر دل، تنگی قفسه سینه، طپش قلب، تعریق، سردرد، یا میل جبری ناگهانی برای دفع ادرار، بیقرار و میل برای حرکت نیز از علائم شایع است. - اضطراب

مترادف و متضاد

تمایل (اسم)
hang, addiction, inclination, appetence, appetency, disposition, liking, tendency, sentiment, trend, would, leaning, turn, anxiety, nisus, gust, gravitation, roll, streak, tilt, inclining, recumbency, fantasy, preoccupation, tenor, declination, yen, proclivity

اضطراب (اسم)
ferment, worriment, feeze, anguish, unrest, commotion, fury, anxiety, worry, disquietude, inquietude, discomposure

نگرانی (اسم)
pother, anxiety, worry, solicitude, stew, pine, umbrage

تشویش (اسم)
phobia, perturbation, anxiety, disquietude, inquietude

دلواپسی (اسم)
anxiety, worry, inquietude, turpitude

اشتیاق (اسم)
thirst, longing, appetence, appetency, enthusiasm, anxiety, heat, solicitude, appetite, hunger, hankering, avidity

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

غم (اسم)
distress, care, sorrow, rue, anxiety, heartache, grief, despondency, despondence

ارنگ (اسم)
anxiety

خوف (اسم)
scare, fear, dread, phobia, terror, horror, apprehension, funk, anxiety, awe, windup, boggle, trepidity

worry, tension


Synonyms: all-overs, angst, ants in pants, apprehension, botheration, butterflies, care, cold sweat, concern, creeps, disquiet, disquietude, distress, doubt, downer, drag, dread, fidgets, flap, foreboding, fretfulness, fuss, goose bumps, heebie-jeebies, jitters, jumps, misery, misgiving, mistrust, nail-biting, needles, nervousness, panic, pins and needles, restlessness, shakes, shivers, solicitude, suffering, suspense, sweat, trouble, uncertainty, unease, uneasiness, watchfulness, willies, worriment


Antonyms: assurance, calmness, composure, contentment, ease, happiness, nonchalance, peace, tranquility


جملات نمونه

Her only anxiety is the health of her baby.

یگانه (مایه‌ی) نگرانی او عبارت‌است‌از؛ سلامتی نوزادش.


1. anxiety is gnawing him (from within)
اضطراب او را از درون می خورد.

2. acute anxiety
آسیمگی حاد

3. her anxiety for her children grows out of love
دلواپسی او در مورد بچه هایش بخاطر علاقه ی مفرط است.

4. her anxiety was self-induced
دلواپسی او خودآفرین بود.

5. pari's anxiety about the examinations
نگرانی پری درباره ی امتحانات

6. her only anxiety is the health of her baby
یگانه (مایه ی) نگرانی او عبارت است از سلامتی نوزادش.

7. signs of anxiety appeared on the mother's face
نشانه های دلواپسی در صورت مادر هویدا شد.

8. to have anxiety
دلهره داشتن

9. a fit of anxiety
غرق شدن در دلواپسی

10. faces tense with anxiety
چهره های تنیده از شدت نگرانی

11. his trembling voice revealed his anxiety
صدای لرزانش نگرانی او را نشان می داد.

12. the best way to quit anxiety
بهترین راه رهایی از دلواپسی

13. a man ridden by doubt and anxiety
مردی که شک و نگرانی کمر او را خم کرده است

14. i appreciate the reasons for your anxiety
بنده علل نگرانی شما را درک می کنم.

15. she was so stewed up with anxiety that she could not sleep or eat at all
آنقدر از دلواپسی به خود می پیچید که اصلا خواب و خوراک نداشت.

16. it was an atmosphere full of gloom and anxiety
محیطی بود مملو از اندوه و نگرانی.

17. the entries for that month revealed his increasing anxiety
یادداشت های آن ماه حاکی از دلهره ی فزاینده ی او بود.

18. the government tried to capitalize on the people's anxiety
دولت سعی می کرد از واهمه ی مردم بهره برداری کند.

19. the potency of religious faith in fighting fear and anxiety
توانایی ایمان مذهبی در مبارزه با ترس و نگرانی

20. He has exhibited symptoms of anxiety and overwhelming worry.
[ترجمه ترگمان]او علائم اضطراب و نگرانی شدید را به نمایش گذاشته است
[ترجمه گوگل]او علائم اضطراب و اضطراب نگران است

21. My sister puzzles me and causes me anxiety.
[ترجمه ترگمان]خواهرم از من سر در می آورد و باعث اضطراب من می شود
[ترجمه گوگل]خواهر من به من پازل می دهد و باعث اضطراب من می شود

22. Unnecessary anxiety has been caused by media hysteria and misinformation.
[ترجمه ترگمان]اضطراب غیر ضروری ناشی از جنون رسانه ها و اطلاعات نادرست است
[ترجمه گوگل]اضطراب غیر ضروری ناشی از هیستری رسانه و اطلاعات غلط است

23. Valium is usually prescribed to treat anxiety.
[ترجمه ترگمان]والیوم معمولا برای درمان اضطراب تجویز می شود
[ترجمه گوگل]Valium معمولا برای درمان اضطراب تجویز می شود

24. She felt a nagging anxiety that could not be relieved.
[ترجمه ترگمان]او نگران بود که مبادا خیالش راحت باشد
[ترجمه گوگل]او احساس اضطراب ناخوشایندی داشت که نمیتوانست از بین برود

25. There is considerable anxiety among staff about job losses.
[ترجمه ترگمان]نگرانی قابل توجهی در بین پرسنل در مورد تلفات شغلی وجود دارد
[ترجمه گوگل]اضطراب قابل توجهی در میان کارکنان در مورد تلفات شغلی وجود دارد

26. She felt acute embarrassment/anxiety/concern at his behaviour.
[ترجمه ترگمان]او احساس ناراحتی \/ نگرانی شدید نسبت به رفتار خود داشت
[ترجمه گوگل]او احساس خجالت / اضطراب / نگرانی شدیدی در رفتار او داشت

Pari's anxiety about the examinations

نگرانی پری دربارهی امتحانات


Signs of anxiety appeared on the mother's face.

نشانه‌های دلواپسی در صورت مادر هویدا شد.


acute anxiety

آسیمگی حاد


to have anxiety

دلهره داشتن


We are anxiously awaiting your response.

با اشتیاق آمیخته با نگرانی در انتظار پاسخ شما هستیم.


پیشنهاد کاربران

پریشانی، نگرانی

اضطراب

نگرانی دلواپسی noun
her anxity of voyage get the captain restless

A strong desire
تمایل. . .
میل بهِ. . .
احساسِ. .

Suicidal anxiety



stress
tension
تنش / فشار روحی

اضطراب ، تشویش ، نگرانی،

اضطراب، تشویش، دلواپسی،
سراسیمگی، دلهره

1 ) Anxiety can be caused by lack of sleep

2 ) Delays in state pension payments causing anxiety

anxiety ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: اضطراب
تعریف: هیجانی مبهم و ناخوشایند که با بی قراری و پریشانی همراه است


کلمات دیگر: