(پزشکی) کم اشتهایی به علل روحی و عصبی، آنورکسی
anorexia nervosa
(پزشکی) کم اشتهایی به علل روحی و عصبی، آنورکسی
انگلیسی به فارسی
(پزشکی) کماشتهایی به دلایل روحی و عصبی، آنورکسی
انگلیسی به انگلیسی
• mental disorder characterized by avoidance of food and compulsive weight control that sometimes leads to self-starvation (psychiatry)
دیکشنری تخصصی
[روانپزشکی] بی اشتهایی عصبی (روانی). بی اشتهایی عصبی یکی از اختلالات مصرف غذا است که اول بار در سال 1868 توسط سیرویلیام گال تحت عنوان hystericaApepsia معرفی شد. اصطلاح بی اشتهایی عصبی در سال 1874 توسط همین محقق پیشنهاد گردید. این سندرم یا محدودیت های بخود تحمیل شده در رژیم غذایی، الگوهای غریب در مدارا با غذاها، کاهش قابل ملاحظه وزن، و ترس شدید از افزایش وزن و فربهی مشخص می باشد.
جملات نمونه
1. She is receiving treatment for the weight-loss disorder anorexia nervosa at Rampton top security hospital.
[ترجمه ترگمان]او تحت درمان اختلال در رده وزنی anorexia nervosa در بیمارستان امنیت Rampton قرار دارد
[ترجمه گوگل]او در درمان بیماری بی اشتهایی ناشی از کمبود وزن در بیمارستان امنیتی Rampton درمانی دریافت می کند
[ترجمه گوگل]او در درمان بیماری بی اشتهایی ناشی از کمبود وزن در بیمارستان امنیتی Rampton درمانی دریافت می کند
2. The current diagnostic criteria for anorexia nervosa reflect this evolutionary process but they have yet to achieve the final category.
[ترجمه ترگمان]معیارهای تشخیصی فعلی برای anorexia nervosa، این فرآیند تکاملی را منعکس می کنند، اما هنوز به مقوله نهایی نمی رسند
[ترجمه گوگل]معیارهای تشخیصی فعلی برای anorexia nervosa منعکس کننده این فرآیند تکاملی است، اما هنوز برای رسیدن به رده نهایی نیستند
[ترجمه گوگل]معیارهای تشخیصی فعلی برای anorexia nervosa منعکس کننده این فرآیند تکاملی است، اما هنوز برای رسیدن به رده نهایی نیستند
3. They must remember that anorexia nervosa is often a chronic illness.
[ترجمه ترگمان]باید به خاطر داشته باشند که anorexia nervosa اغلب یک بیماری مزمن است
[ترجمه گوگل]آنها باید به یاد داشته باشند که anorexia nervosa اغلب بیماری مزمن است
[ترجمه گوگل]آنها باید به یاد داشته باشند که anorexia nervosa اغلب بیماری مزمن است
4. Even females suffering from anorexia nervosa tend to view their thin, frail bodies as fat and unsightly.
[ترجمه ترگمان]حتی زنانی که از anorexia nervosa رنج می برند تمایل دارند بدن نحیف و ضعیف خود را به عنوان چاق و ناخوشایند ببینند
[ترجمه گوگل]حتی زنان مبتلا به anorexia nervosa تمایل دارند که بدنهای نازک و ضعیف خود را چربی و ناخوشایند ببینند
[ترجمه گوگل]حتی زنان مبتلا به anorexia nervosa تمایل دارند که بدنهای نازک و ضعیف خود را چربی و ناخوشایند ببینند
5. Allitt has suffered from anorexia nervosa since her arrest.
[ترجمه ترگمان]Allitt از وقتی بازداشتش کرده از nervosa anorexia رنج برده
[ترجمه گوگل]Allitt پس از دستگیری او از بی اشتهایی عصبی رنج می برد
[ترجمه گوگل]Allitt پس از دستگیری او از بی اشتهایی عصبی رنج می برد
6. In dealing with anorexia nervosa we are dealing with metaphor - sometimes a startlingly apt form of metaphor.
[ترجمه ترگمان]در برخورد با anorexia nervosa، ما با استعاره سر و کار داریم - گاهی اوقات یک شکل کاملا مناسب از استعاره
[ترجمه گوگل]در برخورد با ناهنجاری های غیرطبیعی، ما با استعاره برخورد می کنیم - گاهی اوقات متفاوتی از استعاره است
[ترجمه گوگل]در برخورد با ناهنجاری های غیرطبیعی، ما با استعاره برخورد می کنیم - گاهی اوقات متفاوتی از استعاره است
7. Since her arrest she has reportedly suffered from anorexia nervosa.
[ترجمه ترگمان]بنا بر گزارش ها، وی از زمان دستگیری وی از anorexia nervosa رنج برده است
[ترجمه گوگل]از زمان دستگیری او گزارش شده است که از نارسایی عصبی رنج می برد
[ترجمه گوگل]از زمان دستگیری او گزارش شده است که از نارسایی عصبی رنج می برد
8. In anorexia nervosa, which becomes a living death, the same connections are prevalent, together with the same confusing implications.
[ترجمه ترگمان]در anorexia nervosa، که به مرگ زنده تبدیل می شود، همان اتصالات رایج هستند، همراه با مفاهیم گیج کننده مشابه
[ترجمه گوگل]در ناخوشایند ناخوشایند، که به مرگ زندگی می شود، ارتباطات مشابه، شایع است، همراه با همان دلایل سردرگمی
[ترجمه گوگل]در ناخوشایند ناخوشایند، که به مرگ زندگی می شود، ارتباطات مشابه، شایع است، همراه با همان دلایل سردرگمی
9. Anorexia Nervosa is a long term illness and regular follow-up appointments are necessary.
[ترجمه ترگمان]Anorexia Nervosa یک بیماری بلند مدت است و قرار ملاقات های مکرر ضروری است
[ترجمه گوگل]Anorexia Nervosa یک بیماری طولانی مدت است و قرار ملاقات های منظم پیگیری ضروری است
[ترجمه گوگل]Anorexia Nervosa یک بیماری طولانی مدت است و قرار ملاقات های منظم پیگیری ضروری است
10. The starvation effects of anorexia nervosa are very different to those found in conditions such as protein-calorie malnutrition or famine.
[ترجمه ترگمان]اثرات گرسنگی of در شرایطی که در شرایطی مانند سو تغذیه کالری و یا قحطی وجود دارد، بسیار متفاوت است
[ترجمه گوگل]اثرات گرسنگی آنورکسیا عصبی بسیار متفاوت از مواردی است که در شرایطی مانند سوءتغذیه پروتئین کالری یا قحطی یافت می شود
[ترجمه گوگل]اثرات گرسنگی آنورکسیا عصبی بسیار متفاوت از مواردی است که در شرایطی مانند سوءتغذیه پروتئین کالری یا قحطی یافت می شود
11. A headline, about anorexia nervosa, starving yourself to death.
[ترجمه ترگمان]یه تی تر، در مورد anorexia nervosa که داری از گرسنگی می میری
[ترجمه گوگل]یک عنوان، در مورد anorexia nervosa، گرسنگی خود را به مرگ
[ترجمه گوگل]یک عنوان، در مورد anorexia nervosa، گرسنگی خود را به مرگ
12. Unlike anorexia nervosa, bulimia survives by disguise.
[ترجمه ترگمان]برخلاف anorexia nervosa، bulimia با تغییر قیافه جان سالم بدر برد
[ترجمه گوگل]بر خلاف بی اشتهایی عصبی، bulimia با پنهان کردن باقی می ماند
[ترجمه گوگل]بر خلاف بی اشتهایی عصبی، bulimia با پنهان کردن باقی می ماند
13. It seems to me that anorexia nervosa acts as a metaphor for all the problems of adolescence.
[ترجمه ترگمان]به نظرم می رسد که anorexia nervosa به عنوان استعاره برای تمام مشکلات نوجوانی عمل می کند
[ترجمه گوگل]به نظر من این ناهنجاری غیرطبیعی به عنوان یک استعاره برای تمام مشکلات نوجوانی عمل می کند
[ترجمه گوگل]به نظر من این ناهنجاری غیرطبیعی به عنوان یک استعاره برای تمام مشکلات نوجوانی عمل می کند
14. She had suffered from anorexia nervosa since the age of 1
[ترجمه ترگمان]او از سن ۱ سالگی از anorexia nervosa رنج برده بود
[ترجمه گوگل]او از سن 1 سالگی به علت بی اشتهایی عصبی رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از سن 1 سالگی به علت بی اشتهایی عصبی رنج می برد
پیشنهاد کاربران
کم اشتهایی عصبی
بی اشتهایی عصبی
anorexia nervosa ( پزشکی )
واژه مصوب: بیاشتهایی عصبی
تعریف: نوعی بیماری روانی که در آن بیمار میل به خوردن ندارد
واژه مصوب: بیاشتهایی عصبی
تعریف: نوعی بیماری روانی که در آن بیمار میل به خوردن ندارد
کلمات دیگر: