کلمه جو
صفحه اصلی

degenerative


معنی : فاسد کننده، وابسته به انحطاط
معانی دیگر : تباهی آور، تبهگن زا، زوال آفرین، انحطاط آور، فسادآور، (بدتر شونده) روبه تباهی، روبه تبهگنی، روبه زوال، فاسد شونده، حاد شونده

انگلیسی به فارسی

وابسته به انحطاط، فاسد‌کننده


دژنراتیو، فاسد کننده، وابسته به انحطاط


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: degeneratively (adv.)
• : تعریف: of, exhibiting, or promoting degeneration.

- a degenerative disease
[ترجمه ترگمان] یک بیماری فاسد کننده
[ترجمه گوگل] یک بیماری دژنراتیو

• tending to cause progressive deterioration of mental and physical functioning (i.e. degenerative disease)
a degenerative disease or condition is one which is getting worse.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] فرساینده

مترادف و متضاد

فاسد کننده (صفت)
infectious, corrosive, putrefactive, degenerative

وابسته به انحطاط (صفت)
degenerative

جملات نمونه

1. the degenerative conditions of the nervous system
شرایط روبه وخامت دستگاه سلسله ی اعصاب

2. the degenerative effects of brutality
آثار تباه کننده ی خشونت و ظلم

3. 'Mad cow disease' is a fatal degenerative disease of the nervous system.
[ترجمه ترگمان]بیماری جنون گاوی یک بیماری مهلک فاسد کننده سیستم عصبی است
[ترجمه گوگل]بیماری دیوانه گاو یک بیماری دژنراتیو کشنده سیستم عصبی است

4. In cases with massive deposits, there were degenerative changes in muscle fibres, with muscle tissue being replaced by amyloid.
[ترجمه ترگمان]در مواردی با رسوبات انبوه، تغییرات فاسد کننده در فیبر ماهیچه ای ایجاد می شود و بافت ماهیچه با amyloid جایگزین می شود
[ترجمه گوگل]در مواردی با رسوبات عظیم، تغییرات دژنراتیو در الیاف عضلانی رخ داده است و با بافت عضلانی آمیلوئید جایگزین می شود

5. Her problem was arthritis and degenerative diseases of the heart.
[ترجمه ترگمان]مشکل او آرتروز و فاسد کردن بیماری های قلبی بود
[ترجمه گوگل]مشکل او، آرتریت و بیماری های دژنراتیو قلب بود

6. Parkinson's disease is a degenerative brain disorder that causes tremors and muscle rigidity among other symptoms.
[ترجمه ترگمان]بیماری پارکینسون یک اختلال مغز فاسد است که موجب ایجاد ارتعاشات و سفتی عضلات در میان علایم دیگر می شود
[ترجمه گوگل]بیماری پارکینسون اختلال مغزی کشنده است که باعث ایجاد لرزش و استحکام عضلانی در بین علائم دیگر می شود

7. Suddenly everything seems to cause cancer or degenerative heart disease or premature loss of memory.
[ترجمه ترگمان]ناگهان همه چیز به نظر می رسد که موجب بیماری قلبی یا فاسد شدن یا زوال زودرس حافظه می شود
[ترجمه گوگل]ناگهان همه چیز به نظر می رسد باعث ایجاد سرطان یا بیماری های قلبی دژنراتیو یا از دست رفتن ناگهانی حافظه می شود

8. Is a cancer a degenerative change which arises from some other disease?
[ترجمه ترگمان]آیا سرطان یک تغییر فاسد کننده است که ناشی از برخی بیماری های دیگر است؟
[ترجمه گوگل]آیا سرطان یک تغییر دژنراتیو است که از برخی بیماری های دیگر بوجود می آید؟

9. All these are degenerative diseases of the central nervous system.
[ترجمه ترگمان]همه اینها بیماری های فاسد کننده سیستم عصبی مرکزی هستند
[ترجمه گوگل]همه این ها بیماری های دژنراتیو سیستم عصبی مرکزی است

10. These degenerative diseases - spongiform encephalopathies - have been linked to the production of abnormal proteins in the brain.
[ترجمه ترگمان]این بیماری های فاسد شده - قابل انتقال - به تولید پروتیین های غیرطبیعی در مغز ارتباط داشته اند
[ترجمه گوگل]این بیماری های دژنراتیو - انسفالوپاتی اسپون ها - به تولید پروتئین های غیر طبیعی در مغز مرتبط است

11. Osteoarthritis is a degenerative joint disease due to the wear and tear of joint cartilage.
[ترجمه ترگمان]Osteoarthritis یک بیماری مشترک فاسد کننده به خاطر سایش و پارگی غضروف مفاصل است
[ترجمه گوگل]استئوآرتریت یک بیماری مفصلی دژنراتیو است که به علت سایش و پاره شدن غضروف مفصلی است

12. Results: The valve calcification and incrassation of senile degenerative valvular disease result in dysfunction and the changes of cardiac structure and function.
[ترجمه ترگمان]نتایج: The calcification و incrassation از بیماری فاسد کننده پیری منجر به بدکاری و تغییر ساختار و عملکرد قلب می شوند
[ترجمه گوگل]یافته ها: کلسیفیکاسیون سوپراید و سایر بیماری های غدد درون ریز غربالگری سالم باعث اختلال در عملکرد و تغییر ساختار و عملکرد قلب می شوند

13. Here is another example of degenerative osteoarthritis in which there is prominent "lipping" of the vertebrae.
[ترجمه ترگمان]در اینجا مثال دیگری از آرتروز فاسد وجود دارد که در آن \"lipping\" از ستون فقرات وجود دارد
[ترجمه گوگل]در اینجا نمونه دیگری از استئوآرتریت دژنراتیوانی است که در آن 'چسباندن' مهره ها برجسته است

14. Degenerative joint disease is not uncommon in patients with lower extremity amputations.
[ترجمه ترگمان]بیماری مشترک degenerative در بیمارانی که ته lower قطع می شود، غیرمعمول نیست
[ترجمه گوگل]بیماری مفصلی دژنراتیو در بیمارانی که دارای قطع عضو اندام هستند، غیر معمول نیست

the degenerative effects of brutality

آثار تباه‌کننده‌ی خشونت و ظلم


the degenerative conditions of the nervous system

شرایط رو به وخامت دستگاه سلسله‌ی اعصاب


پیشنهاد کاربران

بیماری پیشرونده

تخریبی

degenerative ( پزشکی )
واژه مصوب: تباهی‏زا
تعریف: ایجادکنندۀ تباهی


کلمات دیگر: