کلمه جو
صفحه اصلی

fragile


معنی : ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک
معانی دیگر : علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیب پذیر، کم بنیه، بدحال، ظریف

انگلیسی به فارسی

شکننده، ترد، نازک، لطیف، زودشکن، ضعیف


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: fragilely (adv.), fragileness (n.), fragility (n.)
(1) تعریف: easily damaged; delicate.
مترادف: breakable, delicate, frail, frangible, shivery, weak
متضاد: robust, rugged, stout, strong, tough
مشابه: brittle, crumbly, dainty, flimsy, friable, tender

- That antique vase is extremely fragile and needs to be handled with great care.
[ترجمه ترگمان] آن گلدان قدیمی به شدت شکننده است و باید با دقت زیادی اداره شود
[ترجمه گوگل] این گلدان آنتیک بسیار شکننده است و نیاز به مراقبت بسیار دارد
- Her belief in herself is fragile: she needs encouragement, not criticism.
[ترجمه نگار حبیبی حیران] اعتقاد او به خودش ضعیف است:او نیاز به تشویق دارد نه انتقاد.
[ترجمه ترگمان] اعتقاد او به خودش شکننده است: او به تشویق نیاز دارد، نه انتقاد
[ترجمه گوگل] اعتقاد او به خودش شکننده است و او نیاز به تشویق و انتقاد ندارد

(2) تعریف: lacking in substance; flimsy.
مترادف: flimsy, frail, unsubstantial
متضاد: durable, robust, stout
مشابه: feeble, infirm, insubstantial, sleazy, slight, tender, tenuous, weak

- His opponent tore apart his fragile argument.
[ترجمه ترگمان] رقیب او جر و بحث fragile را پاره کرد
[ترجمه گوگل] حریف او جدا از استدلال شکننده خود را جدا کرد
- That is a pretty fragile excuse for handing in an assignment late.
[ترجمه سجاد معصومی] آن یک بهانه ضعیف برای دیر تحویل دادن تکلیف است
[ترجمه ترگمان] این یه بهانه خیلی ضعیف برای دادن یه ماموریت دیر بود
[ترجمه گوگل] این یک بهانه بسیار شکننده برای تحویل یک انتصاب دیر است

• easily broken, flimsy; frail, weak, feeble
fragile things are easily broken or harmed.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] آسیب پذیر

مترادف و متضاد

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

نازک (صفت)
fine, tender, attenuate, soft, thin, slim, frail, ethereal, spare, fragile, tenuous, gossamer, eggshell, thready

بی اساس (صفت)
delusive, unsubstantial, baseless, unfounded, groundless, idle, insubstantial, vaporous, fragile

لطیف (صفت)
fine, delicate, tender, gentle, soft, subtle, rare, fair, elegant, benignant, benign, fragile, tenuous, refined, precious, volatile, gossamer, incomparable

شکستنی (صفت)
breakable, fragile

شکننده (صفت)
frail, fragile, brittle, frangible, friable, refringent, shivery

ترد (صفت)
tender, plucky, soft, fragile, brittle, frangible, friable, crisp, crispy, eggshell, mealy

زودشکن (صفت)
fragile, brittle

باریک (صفت)
delicate, tender, narrow, thin, capillary, strait, fragile, reedy, slender, tenuous, linear, thready, gracile

breakable, dainty


Synonyms: brittle, crisp, crumbly, decrepit, delicate, feeble, fine, flimsy, fracturable, frail, frangible, friable, infirm, insubstantial, shatterable, shivery, slight, unsound, weak, weakly


Antonyms: durable, firm, strong, tough, unbreakable


جملات نمونه

1. The expensive glassware is very fragile.
ظروفی بلوری گران قیمت خیلی نازک هستند

2. Things made out of plywood have a tendency to be fragile.
چیزهایی که از تخته سه لا ساخته می شوند، شکننده هستند

3. On the box was a label which read, "Fragile! Handle with care!"
روی جعبه برچسبی بود مبنی بر اینکه: "شکستنی! با دقت حمل کنید!"

4. a fragile hope
کوره امید

5. shipment of fragile articles requires separation and cushioning
ارسال اشیای شکننده مستلزم جداسازی و لفاف پیچی است.

6. they nest fragile products in a mass of plastic chips and cotton
آنها تولیدات زود شکن را در توده ای از پلاستیک ریزه شده و پنبه جاسازی می کنند.

7. today i feel fragile
امروز حالم خوش نیست.

8. the desert is a uniquely fragile environment
صحرا پرگیری است که فوق العاده آسیب پذیر است.

9. the country's economy is still quite fragile
اقتصاد کشور هنوز سخت آسیب پذیر است.

10. the crystal vase was thin and fragile
گلدان بلورین نازک و شکننده بود.

11. The oil spill caused terrible damage to the fragile ecology of the coast.
[ترجمه ترگمان]نشت نفت باعث آسیب وحشتناکی به اکولوژی شکننده ساحل شد
[ترجمه گوگل]نشت نفت موجب آسیب شدید به محیط زیست شکننده ساحل شد

12. Be careful not to drop it; it's very fragile.
[ترجمه ترگمان]مراقب باش که آن را نکنی، خیلی شکننده است
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که آن را رها نکنید بسیار شکننده است

13. The fragile economies of several southern African nations could be irreparably damaged.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد شکننده چندین کشور آفریقایی جنوبی ممکن است به طرز جبران ناپذیری صدمه دیده باشد
[ترجمه گوگل]اقتصادهای شکننده چندین کشور آفریقای جنوبی می توانند بطور قابل ملاحظه ای آسیب ببینند

14. Sarah looked slender-waisted, fragile and very beautiful.
[ترجمه ترگمان]سارا لاغر و لاغر و بسیار زیبا به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]سارا شیک و شیک، شکننده و زیبا بود

15. The assassination could do serious damage to the fragile peace agreement that was signed last month.
[ترجمه ترگمان]این ترور می تواند خسارت جدی به توافقنامه صلح شکننده ماه گذشته برسد
[ترجمه گوگل]این ترور می تواند صدمه جدی به توافقنامه صلح شکننده که ماه گذشته امضا شده بود، خسارت بزند

16. The flow of assistance to Vietnam's fragile economy from its ideological allies has virtually halted.
[ترجمه ترگمان]جریان کمک به اقتصاد شکننده ویتنام از سوی متحدان ایدئولوژیکی آن عملا متوقف شده است
[ترجمه گوگل]جریان کمک به اقتصاد شکننده ویتنام از متحدان ایدئولوژیک آن عملا متوقف شده است

17. I'm feeling a bit fragile after last night .
[ترجمه ترگمان]بعد از دیشب کمی احساس ضعف می کنم
[ترجمه گوگل]بعد از شب گذشته کمی احساس شکنندگی میکنم

18. The nurse was handling his fragile emotions very carefully.
[ترجمه ترگمان]پرستار با دقت به احساسات شکننده او رسیدگی می کرد
[ترجمه گوگل]پرستار بسیار با دقت به حالات احساسی شکننده خود رسید

19. The fragile china survived the bumpy journey safe and sound.
[ترجمه ترگمان]چین ضعیف از سفر ناهموار در امان مانده بود و به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]چین شکننده از سفر پر سر و صدا بی خطر و زنده ماند

20. Her father is now 86 and in fragile health.
[ترجمه ترگمان]پدرش در حال حاضر ۸۶ سال دارد و در وضعیت سلامتی آسیب پذیر قرار دارد
[ترجمه گوگل]پدرش اکنون 86 سال دارد و در بهداشت شکننده است

21. Relations between the two countries are in a fragile state .
[ترجمه ترگمان]روابط بین دو کشور در وضعیت شکننده قرار دارد
[ترجمه گوگل]روابط بین دو کشور در یک کشور شکننده است

22. The thin glass is fragile.
[ترجمه ترگمان]شیشه نازک شکننده است
[ترجمه گوگل]شیشه نازک شکننده است

fragile, handle with care!

شکستنی - با احتیاط حمل کنید!


The crystal vase was thin and fragile.

گلدان بلورین نازک و شکننده بود.


Today I feel fragile.

امروز حالم خوش نیست.


The country's economy is still quite fragile.

اقتصاد کشور هنوز سخت آسیب‌پذیر است.


a fragile hope

کوره امید


اصطلاحات

emotional fragility

آسیب‌پذیری روانی (عاطفی)


پیشنهاد کاربران

شکستنی

ناپایدار - متزلزل -

شکننده ( آسیب پذیر )

زودرنج

fragile: صفتی است به معنی دارای ویژگی به آسانی شکستن.
پیشنهاد من: زودشکن یا زودشکنیک.
پادواژه fragile واژه sturdy است به معنی دیرشکن.

دوستان دقت کنید� آسیب پذیر� و �شکستنی� زیاد برابر های مناسبی نیستند زیرا بیشتر منظور از واژه fragile زود شکستن است نه شکست پذیر بودن آن چیز ، چون هم آجر شکستنی است هم لیوان ولی این کجا آن کجا.

نمونه: کاشی نسبت به آجر زودشکن تر است.
نمونه: بیشترِ کدهای امنیتی فیسبوک زودشکن اند.
نمونه: لیوان های ساخت چین زودشکن اَستند ولی برای ایرانی ها نه زیرا از خاک ویژه استفاده می کنند.
Chinese mugs are fragile but for Iranian is not because Iranian use special soil.

گرچه می توان از شکننده استفاده کرد ولی بهتر است این کار را نکنیم زیرا پسوند �نده� در بیشتر واژه های فارسی پسنودیست کننده ساز نمونه: کاهنده، بخشنده، ستاینده، سازنده، پذیرنده، شمارنده
ولی در اینجا شکننده به معنی چیزی است که دارای ویژگی زودشکستن باشد.

بسیار حساس


کلمات دیگر: