1. a pregnant silence
سکوت پرمعنی
2. some pregnant women engage in geophagy
برخی از زنان آبستن خاک خواری می کنند.
3. the pregnant imagination of this poet
تخیل پربار این شاعر
4. the pregnant mother began to peak
مادر آبستن شروع کرد به نحیف شدن.
5. the pregnant woman went into labor
زن حامله دردش شروع شد.
6. the pregnant woman's craving for sour food
ویار زن آبستن نسبت به غذای ترش
7. to become pregnant
آبستن شدن
8. our cat was pregnant and she gave birth yesterday
گربه ی ما آبستن بود و دیروز زایید.
9. the future is pregnant with dangerous events
آینده آبستن حوادث خطرناکی است.
10. she is six months pregnant
شش ماهه آبستن است.
11. the bulge of a pregnant woman's stomach
برآمدگی شکم زن آبستن
12. they bundled away the pregnant servant to her village
کلفت آبستن را فورا به ده خود فرستادند.
13. the smell of food nauseated the pregnant woman
بوی غذا زن آبستن را دچار تهوع کرد.
14. the test was positive: you are pregnant
نتیجه آزمایش مثبت بود: شما آبستن هستید.
15. they dragooned him into marrying the pregnant girl
او را وادار کردند که دختر آبستن را بگیرد.
16. those who don't want to get pregnant should use contraceptives
کسانی که نمی خواهند حامله شوند باید از قرص (داروی) ضدحاملگی استفاده کنند.
17. the decent thing to do is to marry the pregnant girl
کار درست این است که با دختر آبستن ازدواج بکنی.
18. Pregnant women received a double ration of milk.
[ترجمه شکیبا] خانمهای باردار سهمیه شیر رادوبرابر دریافت نمودند.
[ترجمه ترگمان] یه زن حامله یه مقدار شیر از شیر دریافت کرده
[ترجمه گوگل]زنان باردار شیر دوش را دریافت کردند
19. She is/got pregnant by another man.
[ترجمه ترگمان]او توسط مرد دیگری باردار شده است
[ترجمه گوگل]او یکی دیگر از باردار است
20. Then she dropped her bombshell. " I'm pregnant.
[ترجمه ترگمان]آن وقت زن her را رها کرد و گفت: \" من حامله ام
[ترجمه گوگل]سپس او را بمب گذاری کرد ' من باردارم
21. A woman is pregnant for ten months before a child is born.
[ترجمه ترگمان]یک زن به مدت ده ماه قبل از تولد کودک باردار است
[ترجمه گوگل]یک زن باردار به مدت ده ماه قبل از تولد فرزند است
22. Helen aborted when she was three months pregnant.
[ترجمه ترگمان]هلن زمانی که سه ماه حامله بود، سقط شد
[ترجمه گوگل]وقتی سه ماهه باردار شد، هلن آن را قطع کرد
23. Pregnant women often suffer from iron deficiency.
[ترجمه ترگمان]زنان حامله اغلب از کمبود آهن رنج می برند
[ترجمه گوگل]زنان باردار اغلب از کمبود آهن رنج می برند
24. The pregnant woman needed to breathe deeply when her heart was beating with such fierceness.
[ترجمه ترگمان]زن حامله باید نفس عمیقی بکشد، در حالی که قلبش با چنان تندی می زد
[ترجمه گوگل]زن باردار نیاز به عمیق نفس کشیدن، زمانی که قلب او با چنین سرخوردگی ضرب و شتم بود
25. Guess what? I'm pregnant.
[ترجمه ترگمان]حدس بزن چی شده؟ من حامله هستم
[ترجمه گوگل]حدس بزن چی شده؟ من باردارم
26. Now that you're pregnant you'll have to plan ahead.
[ترجمه ترگمان]حالا که حامله ای باید جلو خودت رو بگیری
[ترجمه گوگل]اکنون که باردار هستید باید برنامه ریزی کنید