نهادى کردن، نهادى شدن روانشناسى : به پناهگاه سپردن
institutionalization
نهادى کردن، نهادى شدن روانشناسى : به پناهگاه سپردن
انگلیسی به انگلیسی
• act of transforming something into an institution (i.e. custom, law, pattern of behavior); placing of a person in an institution (also institutionalisation)
دیکشنری تخصصی
[حسابداری] نهادسازی
[بهداشت] بستری کردن بیمار روانی - نهادی کردن
[بهداشت] بستری کردن بیمار روانی - نهادی کردن
جملات نمونه
1. Institutionalization was necessary when his wife became both blind and violent.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که همسرش هر دو کور و خشن شد، Institutionalization لازم بود
[ترجمه گوگل]نهادینه شدن لازم بود زمانی که همسرش کور و خشونت آمیز شد
[ترجمه گوگل]نهادینه شدن لازم بود زمانی که همسرش کور و خشونت آمیز شد
2. Wagstaff is a pivotal figure in the institutionalization of photography as a mainstream art medium.
[ترجمه ترگمان]Wagstaff یک شخصیت محوری در نهادینه سازی عکاسی به عنوان یک رسانه هنری اصلی است
[ترجمه گوگل]Wagstaff یک شخصیت محوری در نهادینه کردن عکاسی به عنوان رسانه رسانه اصلی است
[ترجمه گوگل]Wagstaff یک شخصیت محوری در نهادینه کردن عکاسی به عنوان رسانه رسانه اصلی است
3. It was Institutionalization and gradual perfection of the Dual-system under the control of the country.
[ترجمه ترگمان]این سیستم کامل و تدریجی سیستم دوگانه تحت کنترل کشور بود
[ترجمه گوگل]این نهادینه سازی و کمال تدریجی سیستم دوگانه تحت کنترل کشور بود
[ترجمه گوگل]این نهادینه سازی و کمال تدریجی سیستم دوگانه تحت کنترل کشور بود
4. The institutionalization of Emotion has different functional requirements whose maladjustment could bring in clash.
[ترجمه ترگمان]نهادینه سازی احساس الزامات عملکردی متفاوتی دارد که maladjustment می تواند با آن ها برخورد کند
[ترجمه گوگل]نهادینه شدن احساسات دارای نیازهای عملکردی متفاوت است که ناسازگاری آن می تواند درگیری ایجاد کند
[ترجمه گوگل]نهادینه شدن احساسات دارای نیازهای عملکردی متفاوت است که ناسازگاری آن می تواند درگیری ایجاد کند
5. Institutionalization: Institutionalized processes are consistently performed across an organization ( subject to appropriate tailoring ).
[ترجمه ترگمان]institutionalization: فرآیندهای Institutionalized به طور مداوم در سراسر یک سازمان (سوژه با دوخت مناسب)اجرا می شوند
[ترجمه گوگل]نهادینه سازی: فرآیندهای غیرمتمرکز به طور مداوم در یک سازمان (با توجه به خیاط مناسب) انجام می شود
[ترجمه گوگل]نهادینه سازی: فرآیندهای غیرمتمرکز به طور مداوم در یک سازمان (با توجه به خیاط مناسب) انجام می شود
6. They use sociologist's term for this pressure: institutionalization.
[ترجمه ترگمان]آن ها از عبارت جامعه شناس برای این فشار استفاده می کنند: نهادینه سازی
[ترجمه گوگل]آنها برای این فشار از جامعه شناس استفاده می کنند: نهادینه سازی
[ترجمه گوگل]آنها برای این فشار از جامعه شناس استفاده می کنند: نهادینه سازی
7. The claim to legitimacy of particular possession is based entirely upon the institutionalization of rights.
[ترجمه ترگمان]حق داشتن مالکیت خصوصی به طور کامل بر پایه نهادینه سازی حقوق استوار است
[ترجمه گوگل]ادعای مشروعیت مالکیت خاص به طور کامل بر اساس نهادینه کردن حقوق است
[ترجمه گوگل]ادعای مشروعیت مالکیت خاص به طور کامل بر اساس نهادینه کردن حقوق است
8. In the same period the power of standing committee chairmen was further eroded by the institutionalization and proliferation of sub-committees.
[ترجمه ترگمان]در همین دوره، قدرت روسای کمیته ایستادن توسط نهادینه سازی و تکثیر کمیته های فرعی به شدت کاهش یافت
[ترجمه گوگل]در همان دوره، قدرت رؤسای کمیته های دائمی توسط نهادینه سازی و گسترش کمیته های کمیته فاسد شد
[ترجمه گوگل]در همان دوره، قدرت رؤسای کمیته های دائمی توسط نهادینه سازی و گسترش کمیته های کمیته فاسد شد
9. The forming and developing of rights usually go through three phases of idealization, institutionalization and actualization.
[ترجمه ترگمان]تشکیل و توسعه حقوق معمولا از طریق سه مرحله از آرمان گرایی، نهادینه سازی و شکوفایی به دست می آید
[ترجمه گوگل]شکل گیری و توسعه حقوق معمولا در سه مرحله ایده آل سازی، نهادینه سازی و تحقق می یابند
[ترجمه گوگل]شکل گیری و توسعه حقوق معمولا در سه مرحله ایده آل سازی، نهادینه سازی و تحقق می یابند
پیشنهاد کاربران
نهادینه سازی
پابند شدن
بستری شدن در بیمارستان روانی
نگهداری در مراکز نگهداری
کلمات دیگر: