کلمه جو
صفحه اصلی

extinction


معنی : خمود، خاموشی، انهدام، اعدام، انقراض، اطفاء، خاموش سازی
معانی دیگر : خاموش کردن (آتش و غیره)، اطفا، نابودی، نیستی، نایابی، ویرانی، برافتادگی، نسخ، برافکنی، منسوخ سازی، از میان رفتن

انگلیسی به فارسی

اطفا، خاموش‌سازی، اعدام، انهدام، انقراض


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of becoming or making extinct, or of being ended or putting an end to.
مشابه: end

(2) تعریف: the act or process of stifling or abolishing, or of being stifled or abolished.
مشابه: abolition

- the extinction of individual rights
[ترجمه عرشیا] انقراض حقوق فردی
[ترجمه ترگمان] انقراض حقوق فردی
[ترجمه گوگل] انقراض حقوق فردی

• extinguishment; annihilation, total destruction
the extinction of a species of animal is the death of all its remaining members.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نورسنج حذفی
[برق و الکترونیک] خاموشی، اطفا
[زمین شناسی] محو، انقراض، انهدام (دریاچه): از بین رفتن یک دریاچه، توسط خشک شدن (نابودی موقتی) یا بوسیله تخریب حوضه دریاچه (نابودی دائم).
[خاک شناسی] تاریکی
[روانپزشکی] خاموشی. خاموش سازی . این اصطلاح به از بین رفتن نهایی یک واکنش شرطی بدون همراهی محرک غیر شرطی مرتبا" تکرار می شود . خاموش معادل تخریب کامل واکنش شرطی نیست، اگر حیوان شرطی شده پس از خاموشی مدتی استراحت کنند، واکنش شرطی باز خواهد گشت اما ضعیفتر از پیش، پدیده ای که به بازیافت نسبی مشهور است.

مترادف و متضاد

Synonyms: annihilation, death, destruction, elimination, end of life, no life, obsolescence, thing of the past


خمود (اسم)
decrement, remission, mollification, senility, blackout, assuagement, pacification, dying, extinction

خاموشی (اسم)
still, blackout, silence, extinction, quiescence, reticence, mum, quiescency, taciturnity

انهدام (اسم)
extinction, destruction, devastation, demolition, subversion, stramash

اعدام (اسم)
execution, extinction, gallows, hanging

انقراض (اسم)
overthrow, extinction

اطفاء (اسم)
extinction

خاموش سازی (اسم)
extinction

dying out


جملات نمونه

the extinction of a fire

خاموش کردن آتش


1. the extinction of a fire
خاموش کردن آتش

2. the extinction of all her hopes
از بین رفتن تمام آرزوهای او

3. doomed to extinction
محکوم به فنا

4. the cataclysm that caused the extinction of dinosaurs
فاجعه ی بزرگی که موجب نابودی دایناسورها شد.

5. several plant species are threatened with extinction
چندین گونه گیاه در معرض نابودی است.

6. the arrival of settlers accelerated the extinction of that native tribe
ورود کوچ نشینان انقراض آن قبیله ی بومی را تسریع کرد.

7. several species of this area's animals are close to extinction
چندین گونه از جانوران این ناحیه نزدیک به نابودی هستند.

8. The breed was on the verge of extinction.
[ترجمه ترگمان]این نژاد در آستانه انقراض قرار داشت
[ترجمه گوگل]نژاد در آستانه انقراض بود

9. Many species are doomed to extinction.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از گونه ها محکوم به انقراض هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از گونه ها به انقراض محکوم شده اند

10. Modern farming methods have led to the total extinction of many species of wild flowers.
[ترجمه ترگمان]روش های کشاورزی مدرن منجر به انقراض کلی بسیاری از گونه های گل های وحشی شده است
[ترجمه گوگل]روش های کشاورزی مدرن منجر به انقراض کامل بسیاری از گونه های گل وحشی شده است

11. The centuries-old ritual seems headed for extinction.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این مراسم قرن ها برای نابودی پیش می رود
[ترجمه گوگل]این مراسم قرنها به دلیل انقراض به سر می برد

12. Will technology in music drive creativity to extinction?
[ترجمه ترگمان]آیا تکنولوژی در موسیقی خلاقیت را به نابودی سوق می دهد؟
[ترجمه گوگل]آیا فناوری در موسیقی باعث خلاقیت برای انقراض می شود؟

13. Hundreds of tree species face extinction.
[ترجمه ترگمان]صدها گونه درختی در معرض خطر انقراض قرار دارند
[ترجمه گوگل]صدها تن از گونه های درختی از بین می روند

14. Conservationists are trying to save the whale from extinction .
[ترجمه ترگمان]conservationists سعی دارند وال را از انقراض نجات دهند
[ترجمه گوگل]محافظه کاران در حال تلاش برای نجات نهنگ از انقراض هستند

15. They were hunted almost to extinction .
[ترجمه ترگمان]آن ها تقریبا تا حد انقراض شکار شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها تقریبا به انقراض شکار کردند

Several species of this area's animals are close to extinction.

چندین گونه از جانوران این ناحیه نزدیک به نابودی هستند.


The arrival of settlers accelerated the extinction of that native tribe.

ورود کوچ‌نشینان انقراض آن قبیله‌ی بومی را تسریع کرد.


the extinction of all her hopes

از بین رفتن تمام آرزوهای او


پیشنهاد کاربران

انقراۻ

تجدید ناپذیر
Non renewable

درحال انقراض

در فیزیک وشیمی به معنای ضریب جذب

extinction=انقراض

you can play extinction later = تو میتونی بازی انقراض رو بعدا انجام بدی

انقراض

خاموش سازی

استهلاک

فنا ( در عرفان اسلامی )

فرآیند خاموشی رفتار

تکرار نکردن رفتار یا خاموشی نوعی از اعمال رفتاری

انقراض_نابودی

اُسرَویدن = to go extinct
در پهلوی "اوزرفتن" که دیسهِ دیگرِ پیشوندِ آن "اوس" است، به چِم بیرون رفتن و خاموش شدن است که پیوندی معنای با "extinction" دارد که به معنای خاموش شدن و یا سیراب شدن بوده، و بعد معنی انقراض را گرفته.

زُواریدَن.

extinction ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: انقراض
تعریف: از بین رفتن کامل یک گونه یا آرایۀ بالاتر به شکلی که دیگر در هیچ جا یافت نشود


کلمات دیگر: