( اسم ) جمع قاصر . در حالت نصبی وجری ( در فارسی مراعات این قاعده نکنند )
قاصرین
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قاصرین. [ ص ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قاصر، در حالت نصبی و جری.
قاصرین. [ ص ِ ] ( اِخ ) شهری بوده است در ساحل فرات نزدیک بالس که در فتوح از آن نام برده میشود. ( معجم البلدان ج 7 ص 13 و ج 1 ص 46 ). رجوع به قاصرون شود.
قاصرین. [ ص ِ ] ( اِخ ) شهری بوده است در ساحل فرات نزدیک بالس که در فتوح از آن نام برده میشود. ( معجم البلدان ج 7 ص 13 و ج 1 ص 46 ). رجوع به قاصرون شود.
قاصرین . [ ص ِ ] (اِخ ) شهری بوده است در ساحل فرات نزدیک بالس که در فتوح از آن نام برده میشود. (معجم البلدان ج 7 ص 13 و ج 1 ص 46). رجوع به قاصرون شود.
قاصرین . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاصر، در حالت نصبی و جری .
کلمات دیگر: