کلمه جو
صفحه اصلی

ego


معنی : نفس، خود، ضمیر
معانی دیگر : عزت نفس، خود ارج، غرور، خودپسندی، خودپرستی، ابرتنی، بادسری، خویش کامگی، خودخواهی، خود (انسان خودآگاه)، خویشتن، (فلسفه) نفس، منیت

انگلیسی به فارسی

ضمیر، نفس، خود


نفس، خود، ضمیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: egos
(1) تعریف: the self, as distinguished from other persons and the external world.
مشابه: psyche

(2) تعریف: the conscious mind.

(3) تعریف: self-esteem or self-respect.
مشابه: pride

- Parents who are too critical can destroy a child's ego.
[ترجمه وحید ملایی] والدینی که زخم های عمیقی در قلب خود دارند می توانند زخمهای عمیقی در قلب فرزند خود ایجاد کنند.
[ترجمه منا جهانبخشی] والدینی که بیش از حد سختگیر هستند غرور فرزندشان را خدشه دار می کنند.
[ترجمه Saeed] والدینی که بیش از حد ایراد میگیرند، میتوانند عزت نفس کودک رو نابود کنند.
[ترجمه meysam] والدینی که شدیدا منتقد ( فرزند خودشون ) هستن می تونن غرور بچه رو تخریب کنن.
[ترجمه ترگمان] والدینی که بیش از حد حساس هستند می توانند عزت نفس کودکان را از بین ببرند
[ترجمه گوگل] والدین که بیش از حد بحرانی هستند ممکن است نفس کودک را نابود کنند

(4) تعریف: a feeling of superiority or inflated sense of pride; conceit.

- He has such a big ego that he truly believes he is never wrong.
[ترجمه Metis] آنچنان غروری دارد که به واقع باور دارد هرگز اشتباه نمی کند.
[ترجمه ترگمان] او چنان شخصیت بزرگی دارد که او واقعا معتقد است که هرگز اشتباه نمی کند
[ترجمه گوگل] او چنین انحرافی بزرگی دارد که واقعا معتقد است که هرگز اشتباه نیست

(5) تعریف: in psychoanalytic theory, the personality component that mediates between the unconscious drives and external reality.
مشابه: psyche

• part of a person which distinguishes itself from others, the "i" part of the psyche
your ego is your opinion of your own worth.

دیکشنری تخصصی

[روانپزشکی] خود، منف ایگو. فروید در سال 1923 مدل ساختاری دستگاه روانی را با اید و ایگو معرفی نمودو از نقطه نشر ساختاری، دستگاه روانی به سه حوزه تقسیم می شود
[یوگا] ذهن و منیت موجود در بیداری - نفس - منیت

مترادف و متضاد

نفس (اسم)
air, wind, breath, self, ego, oneself, snuff

خود (اسم)
alter ego, ego, galea, helmet

ضمیر (اسم)
heart, ego, mind, conscience, pronoun, soul

personality


Synonyms: character, psyche, self, self-admiration, selfdom, self-pride


جملات نمونه

1. his ego did not let him admit his mistake and apologize
غرورش به او اجازه نداد که اشتباه خود را بپذیرد و پوزش بخواهد.

2. his ego is colossal
خودخواهی او بیش از حد است.

3. he lacked a political alter ego on the editorial board
او فاقد دوستی صمیمی در هیئت ویراستاران بود.

4. failing the test made quite a dent in his ego
رد شدن در امتحان غرور او را جریحه دار کرد.

5. He's my alter ego we go everywhere together.
[ترجمه آناهیتا] او مانند همزاد من است، ما همه جا با هم می رویم
[ترجمه ترگمان]اون ضمیر alter منه که همه جا با هم میریم
[ترجمه گوگل]او اصلاح طلبی من است که همه جا با هم می رویم

6. That man has such an enormous ego - I've never known anyone so full of themselves!
[ترجمه Metis] آن مرد بیش از حد مغرور است. هرگز آدمی به این خودپسندی ندیده بودم.
[ترجمه ترگمان]این مرد چنان نفس عمیقی دارد که هرگز کسی را این قدر پر از خود ندیده بودم!
[ترجمه گوگل]این مرد چنین انحصاری عظیم دارد - من هرگز کسی را ندیده ام که پر از خود باشد!

7. Richard has the biggest ego of anyone I've ever met.
[ترجمه Metis] ریچارد مغرروترین ادمی است که تا به حال ملاقات کرده ام.
[ترجمه ترگمان]ریچارد بزرگ ترین شخصیت هر کسی است که تا به حال دیده ام
[ترجمه گوگل]ریچارد بزرگترین ایده هر کسی است که تا به حال دیدم

8. Barry Humphries's alter ego Dame Edna has taken the US by storm.
[ترجمه ترگمان]شخصیت تغییر یافته \"بری Humphries\" (Edna Edna)با طوفان ایالات متحده را تسخیر کرده است
[ترجمه گوگل]ادم عوض بری هومفریز دیم ادنا ایالات متحده را طوفان گرفته است

9. Winning the prize really boosted her ego.
[ترجمه ترگمان]برنده شدن جایزه، عزت نفس او را بالا برد
[ترجمه گوگل]برنده جایزه واقعا خود را تقویت کرد

10. It was a huge blow to his ego to find out he was so unpopular.
[ترجمه ترگمان]ضربه بزرگی به نفسش بود که متوجه شد او خیلی منفور است
[ترجمه گوگل]این یک ضربه بزرگ به نفس خود بود تا بفهمد او آنقدر محبوب بود

11. Their singer's on a real ego trip.
[ترجمه ترگمان]خواننده آن ها در سفر با عزت نفس است
[ترجمه گوگل]خواننده خود را در یک سفر واقعی امی

12. The great success has bloated her ego to an alarming degree.
[ترجمه ترگمان]موفقیت بزرگ غرور او را به میزان هشدار دهنده افزایش داده است
[ترجمه گوگل]موفقیت بزرگ نفس خود را به حالت هشدار دهنده نفوذ کرده است

13. He was on another one of his ego trips, directing and taking the main part in a film.
[ترجمه ترگمان]او در یکی دیگر از سفره ای شخصی خود بود، و بخش اصلی فیلم را کارگردانی کرد
[ترجمه گوگل]او یکی دیگر از سفرهای خود او بود، کارگردانی و گرفتن بخش اصلی فیلم

14. Superman's alter ego was Clark Kent.
[ترجمه ترگمان]سوپرمن تغییر شخصیت سوپرمن \"کلارک کنت\" بود
[ترجمه گوگل]جانشین سوپرمن، کلارک کنت بود

Failing the test made quite a dent in his ego.

رد شدن در امتحان غرور او را جریحه‌دار کرد.


His ego did not let him admit his mistake and apologize.

غرورش به او اجازه نداد که اشتباه خود را بپذیرد و پوزش بخواهد.


His ego is colossal.

خودخواهی او بیش از حد است.


پیشنهاد کاربران

خود ( روانشناسی )

نفس
ego همان نفس اماره انسان است که انسان را به سوی کارهایی که عقل و وجدان می گوید باز می دارد. نفس لوامه یعنی : غرور /خودخواهی/هوس و . . . .

خویش

ساختار های روانی اجتماعی و شرطی شدپی ها و پنهان کردن خود در نقابها

یونانیان باستان واژه های ترکیبی " فِنو مِن " و " نو مِن " را وارد زبان و ادبیات کردند که با استفاده از این مفاهیم بتوانند ظاهر و باطن اشیاء و موجودات زنده را از هم تمیز دهند. فنومن یا پدیده به ظهور رسیده نزد یوناینان باستان دارای یک باطن هم بود که ارسطو آنرا جوهر یا ماهیت نامحسوس نامید و قبل از او افلاطون به صِوَر ثابت و جاودانه مستقر در عالم اعلای ایده ها باور داشت و
اشیاء و موجودات را سایه ناپایدار و فنا پذیر آن مجسمه های ملکوتی که سر جای خود میخکوب شده و دیدگان
( چشم های قالب مثالی روان ) خودرا به ایده ایده ها که در مرکز عالم ملکوتی قرار دارد، خیره نموده اند. اما امروز طوریکه میتوانیم بدانیم ، اگر یک مجسمه متحرک نباشد، سایه آن هم نمی تواند متحرک باشد مگر اینکه شمع و چراغ مرکزی مثل پروانه دور او بچرخد.
واژه های فنو من و نو من در اصل و ریشه به زبان ایران باستان بر میگردند و به شکل " فَنو مَن " یا فَن و مَن " و
" نو مَن " تلفظ میشده اند و یونانیان علامت فتحه را به کسره تبدیل نموده که ریشه اصلی آنها در ذهن آیندگان محو و گم شود. لذا فَنومَن به معنای منِ فن و فیت باز یا من تجربی میباشد و نو مَن به معنای من نو یا به احتمال قریب به یقین من ذهنی یا منی که در باطن من تجربی قرار داشته باشد و تحت تاثیرات بستر تمدنی و فرهنگی قرار نگرفته باشد. رومیان پیشوند های فِنو و نو را از این واژه های ترکیبی حذف نمودند و مِن باقی مانده را اِگو نامیدند. حال واژه اِگوی رومی آیا ریشه در زبان لاتین دارد و یا باز هم در بین ایرانیان باستان یک واژه شناخته شده و مرسوم بوده است؟ حروف الفبای زبان های عبری و عربی طوریکه می دانیم با حرف الف شروع میشوند و حرف " آ " اولین حرف در الفبای زبان فارسی می باشد. دوران ابتدایی در مدرسه این حرف را " الف با کلاه " یا آی با کلاه تلفظ میکردیم و آنهم به این دلیل که علامت
" مد ~ " روی سرش نبود. رومیان این کلاه را از سر این حرف برداشتند و آنرا به ( اِ یا e ) تبدیل کردند و پیشوند
" گو " را دست نخورده باقی گذاشتند.
آگو در بین ایرانیان باستان به احتمال قوی به معنای آغاز گر کلام بوده است، زیرا واژه " گو " از مصدر گفتن است و منظور از آغاز گر کلام موجودی است که کلمه و کلام در پیش او بوده باشد و این منشاء کلام کی میتوانسته بوده باشد غیر از خداوند. انجیل چهارم با این جمله آغاز میشود : اول کلمه بود و کلمه نزد خداوند بود و خداوند خود کلمه بود و خداوند کلمه را بیان داشت و امر کرد بشو و همه چیز شد. به این معنا که خداوند خود در قالب کلمه خودرا در قالب کلمه بیان داشته است و یا با عبارتی دیگر امر خلقت را در خود و بر خود فرموده است و نه بر پهنه نیستی. به هر حال عارفان به ره روان راه حق و روانکاوان به در جهت بهبود روان به جویندگان ره سلامتی و بهداشت روان پند می دهند که از این اِگو عبور کنند.
" مِن " در زبان یونانی و اِگوی لاتین هردو اشاره ای به
" مَن " در زبان ایرانیان دارد. جالب توجه است که نه ایرانیان و نه رومیان و یونانیان باستان و نه فلاسفه و حکیمان عصر جدید نتوانسته اند تصورات روشنی نه از من تجربی یا طبیعی و تاریخی و نه من ذهنی و استعلایی یا با قول ارسطو جواهر دست نیافتنی و ماهیت های ثابت و یا به قول کانت شیء فی نفسه یا شیء و موجود زنده هر کدام به خودی خود که شناخت آن گویا محال باشد، را ارائه داده باشند. در این زمینه تاکنون فقط با یک من تجربی و یک من ذهنی یا استعلایی سروکار داشته ایم و در مورد آن هم زیاد چیزها به گوشمان رسیده است. چیزی که بطور واضح میتوان آنرا در جوامع بشری مشاهده کرد این است که من تجربی هم مذکر است و هم موئنث و اندکی هم یافت میشوند که نیمی این و نیمی آنند که به جنس بینابین معروفند. غیر از این من تجربی دارای تمایلات جنسی همجنس گرایانه هم می باشد. آیا این پدیده های ظاهر شده و آشکار بیرونی میتوانند روی من ذهنی، باطنی و یا من استعلایی هم تاثیر گذاشته باشند و اورا به چند من ذهنی تقسیم نموده باشند؟ یا این پدیده های جنسی آشکار و ظاهری و پدیدار شده در باطن خویش دارای جنبه های پنهانی هم می باشند که هنوز پدیدار نگشته اند و در انتظار به ظهور رسیدن با سر می برند؟ برای اینکه سخن به درازا نکشد، توجه خواننده گرامی را به بحث های دیگر در همین زمینه و همین سایت به خصوص بحث هفت عالم معطوف می دارم.

خود، نَفس، خویشتن، ضمیر

خودخواه

هویت خود

نفسانیت، منیت

در متون روانشناسی "من" ترجمه شده است.
هر چند معادل مناسب به نظر نمی رسد.


منیت یا خویشتن

غرور

من

ego ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: آن من
تعریف: 1. حس آگاهانه از خود، یعنی از همۀ پدیده های روان شناختی و فرایندهایی که با آن مرتبط است، مانند نگرش ها و ارزش ها و توجهات فردی|||2. در روان کاوی، مؤلفه ای از شخصیت که با جهان بیرون سروکار دارد و به ویژه فرد را قادر می سازد تا درک کند، دلیل بیاورد، مشکل گشایی کند و به فرمان فرامن تکانه های غریزی فرومن را تنظیم کند

من دروغین، نفس، ضمیر،
ایگو با واژهٔ�خود� کاملاً متفاوت است
Self:خود
Ego: ایگو، من دروغین، من خیالی، نفس، نفسانیت

یک گرامر خاص داره

بنظرم این کلمه اصلا معنی "خود" نمیده!
در دیکشنری که نوشته "ذهنیت یک فرد نسبت به خودش " اما بنظرم اینم جواب نمیده من "نجواهای ذهن" معنیش میکنم چون یه جاهایی ego به عنوان افکاری هست که آدمی رو عقب نگه میداره و این نجواها میخوان مدام تو سر آدم بزنن که تو نمیتونی و موفق نمیشی یا از این دست ذهنیتهای منفی نگر

عزت نفس

وجودمون
وجود خودمون


کلمات دیگر: