تکه تکه کردن
chunking
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• stocky
formation of smaller units of information into large coordinated units
formation of smaller units of information into large coordinated units
دیکشنری تخصصی
[روانپزشکی] کنده سازی. اصطلاحی که اولین بار توسط جورج میلر در ارتباط با فرآیند سازمان دهی، که در آن "تکه های" کوچک اطلاعات مجزا از نظر ادراکی و شناختی جمع آوری شده و بشکل یک "کل" هماهنگ یا "کنده" در آورده می شود پیشنهاد شد.
جملات نمونه
1. He bit off a large chunk of bread / He bit a large chunk of bread off.
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از نان را گاز زد و تکه بزرگی از نان را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ نان را می خورد / او یک تکه بزرگ نان را می خورد
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ نان را می خورد / او یک تکه بزرگ نان را می خورد
2. Each blow of the hammer removed a great chunk of plaster.
[ترجمه ترگمان]هر ضربه چکش تکه بزرگی از گچ را بیرون می آورد
[ترجمه گوگل]هر ضربه چکش یک قطعه بزرگ از گچ را برداشت
[ترجمه گوگل]هر ضربه چکش یک قطعه بزرگ از گچ را برداشت
3. The rent takes a large chunk out of my monthly salary.
[ترجمه ترگمان]اجاره یک تکه بزرگ از حقوق ماهانه من می گیرد
[ترجمه گوگل]اجاره منقبض می شود
[ترجمه گوگل]اجاره منقبض می شود
4. He bit a great chunk out of the apple.
[ترجمه ترگمان]تکه بزرگی از سیب را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ از سیب می خورد
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ از سیب می خورد
5. Cut the melon into chunks.
[ترجمه ترگمان]هندوانه را تکه تکه کنید
[ترجمه گوگل]خربزه خربزه را به تناوب بریزید
[ترجمه گوگل]خربزه خربزه را به تناوب بریزید
6. The butcher hacked off a large chunk of meat.
[ترجمه ترگمان]قصاب تکه بزرگی از گوشت را پاره کرد
[ترجمه گوگل]قصابی یک قاشق بزرگ گوشت را هک کرد
[ترجمه گوگل]قصابی یک قاشق بزرگ گوشت را هک کرد
7. Chunks of ice came floating down the river.
[ترجمه ترگمان]تکه های یخ روی رودخانه می ریختند
[ترجمه گوگل]تنه یخ به رودخانه افتاد
[ترجمه گوگل]تنه یخ به رودخانه افتاد
8. I've already written a fair chunk of the article.
[ترجمه ترگمان]من قبلا قطعه بزرگی از مقاله را نوشتم
[ترجمه گوگل]من قبلا یک مقاله عادلانه از مقاله نوشته ام
[ترجمه گوگل]من قبلا یک مقاله عادلانه از مقاله نوشته ام
9. Those chunks of meat are rather large — could you chop them up a bIt'smaller?
[ترجمه ترگمان]ان تکه های گوشت نسبتا بزرگ است - می توانی آن ها را کمی از هم جدا کنی؟
[ترجمه گوگل]این تکه های گوشت نسبتا بزرگ هستند - آیا می توانید آنها را به یک بطری کوچک تر برسانید؟
[ترجمه گوگل]این تکه های گوشت نسبتا بزرگ هستند - آیا می توانید آنها را به یک بطری کوچک تر برسانید؟
10. In the old days having meat and milk every day often meant a big chunk of the family income.
[ترجمه ترگمان]در روزه ای گذشته، مصرف گوشت و شیر اغلب به معنای بخش بزرگی از درآمد خانواده بود
[ترجمه گوگل]در روزهای قدیم روزانه گوشت و شیر روزانه به معنی بخش بزرگی از درآمد خانواده بود
[ترجمه گوگل]در روزهای قدیم روزانه گوشت و شیر روزانه به معنی بخش بزرگی از درآمد خانواده بود
11. The manager of a company does not like having a large chunk of his wealth bound up in its shares.
[ترجمه ترگمان]مدیر یک شرکت دوست ندارد سهم بزرگی از ثروت خود را در سهام خود داشته باشد
[ترجمه گوگل]مدیر شرکت دوست ندارد داشتن یک تکه بزرگ از دارایی خود را که در سهام آن قرار دارد، بپردازد
[ترجمه گوگل]مدیر شرکت دوست ندارد داشتن یک تکه بزرگ از دارایی خود را که در سهام آن قرار دارد، بپردازد
12. It is important to present new information in manageable chunks.
[ترجمه ترگمان]مهم است که اطلاعات جدید را در قطعات قابل مدیریت ارایه دهید
[ترجمه گوگل]مهم است که اطلاعات جدید را در تکه های قابل کنترل ارائه دهیم
[ترجمه گوگل]مهم است که اطلاعات جدید را در تکه های قابل کنترل ارائه دهیم
13. The plaster was falling away in big chunks.
[ترجمه ترگمان]گچ به تکه های بزرگی افتاده بود
[ترجمه گوگل]گچ در قسمتهای بزرگ سقوط کرد
[ترجمه گوگل]گچ در قسمتهای بزرگ سقوط کرد
14. Three hours is quite a chunk out of my working day.
[ترجمه ترگمان]سه ساعت در روز کار من قطعه بزرگی است
[ترجمه گوگل]سه ساعت از روز کاری من کاملا از بین رفته است
[ترجمه گوگل]سه ساعت از روز کاری من کاملا از بین رفته است
15. He cut the food up into bite-size chunks.
[ترجمه ترگمان]او غذا را به تکه های بزرگی که به اندازه گاز گرفتن بود، برید
[ترجمه گوگل]او غذا را به اندازه تکه های اندازه نیش برش داد
[ترجمه گوگل]او غذا را به اندازه تکه های اندازه نیش برش داد
پیشنهاد کاربران
شکستن
لقمه گیری
در آموزش از واژه لقمه گیری ( chunking ) بسیار زیاد استفاده می شود، که به معنای بسته بندی کمی اطلاعات همجنس در یک پک کوچک بطوری که شاگرد بتواند آنرا مانند یک لقمه مناسب ( نه بزرگ که او را خفه کند و نه کوچک که نفهمد چی خورد ) هم براحتی هضم و هم جذب کند گفته می شود.
تقطیع
قطعه سازی ( در مبحث حافظه در روانشناسی )
قطعه بندی
chunking ( روانشناسی )
واژه مصوب: قطعهبندی
تعریف: فرایند گردآوری اطلاعات جزئی و مجزا ازنظر شناختی و ساماندهی آنها در مجموعهای هماهنگ
واژه مصوب: قطعهبندی
تعریف: فرایند گردآوری اطلاعات جزئی و مجزا ازنظر شناختی و ساماندهی آنها در مجموعهای هماهنگ
بخش بندی کردن
کلمات دیگر: