کلمه جو
صفحه اصلی

ambiguity


معنی : ابهام، سخن مشکوک، گنگی معنی، نا معلومی
معانی دیگر : دوپهلویی، گنگی، (جمع) واژه یا سخن مبهم، چیزهای مبهم

انگلیسی به فارسی

ابهام، نامعلومی، سخن مشکوک، گنگی معنی


ابهام، سخن مشکوک، گنگی معنی، نا معلومی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: ambiguities
(1) تعریف: uncertainty or vagueness in meaning, intention, or the like.
مترادف: indefiniteness, obscurity, uncertainty, vagueness
متضاد: clarity, explicitness, lucidity

- She can't write well, so the letter was full of ambiguity.
[ترجمه ترگمان] او نمی تواند خوب بنویسد، بنابراین نامه پر از ابهام بود
[ترجمه گوگل] او نمی تواند به خوبی بنویسد، بنابراین نامه پر از ابهام بود

(2) تعریف: the condition of having or admitting more than one meaning.
مترادف: equivocalness, indefiniteness, vagueness

(3) تعریف: an ambiguous statement, word, expression, or the like.
مترادف: equivocation
مشابه: circumlocution, double entendre, double-talk, doublespeak, newspeak, weasel words

• vagueness; lack of clarity
you say that there is ambiguity when something can be understood in more than one way.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ابهام
[روانپزشکی] ابهام. داشتن دو یا چند معنی و یا تعبیر. یکی از ویژگی های محرک، نظر یا موقعیتی که امکان بیش از یک تعبیر را فراهم می کند.

مترادف و متضاد

ابهام (اسم)
ambiguity, obscurity, equivocation, haze, fog, mist, amphibology, moss

سخن مشکوک (اسم)
ambiguity

گنگی معنی (اسم)
ambiguity

نا معلومی (اسم)
doubt, ambiguity, indeterminacy, incertitude, indefiniteness, uncertainty

uncertainty of meaning


Synonyms: double-entendre, double meaning, doubt, doubtfulness, dubiety, dubiousness, enigma, equivocacy, equivocality, equivocation, incertitude, inconclusiveness, indefiniteness, indeterminateness, obscurity, puzzle, tergiversation, uncertainty, unclearness, vagueness


Antonyms: certainty, clarity, clearness, definiteness, explicitness, lucidity


جملات نمونه

1. sometimes, ambiguity adds to the beauty of poetry
گاهی اوقات ابهام زیبایی شعر را بیشتر می کند.

2. a style clear of ambiguity
سبکی عاری از ابهام

3. There is a degree of ambiguity in this statement.
[ترجمه ترگمان]در این بیانیه نوعی ابهام وجود دارد
[ترجمه گوگل]در این بیانیه ای، ابهامی وجود دارد

4. When keeping the ambiguity with you ,I fear I will fall in love with you, and I fear I will cry after your leaving.
[ترجمه کوروش] دودلی در رابطه ام با تو، هراس از افتادن در دام عشق است. هراس از گریستن در آن روزی، که دیگر نیستی.
[ترجمه ترگمان]وقتی که موضوع را با تو در میان بگذارم، می ترسم که عاشقت بشوم، و می ترسم که بعد از رفتن تو گریه کنم
[ترجمه گوگل]وقتی که ابهام را با شما حفظ میکنم، ترس دارم که از شما عاشق تو هستم، و از اینکه میروم پس از خروج شما گریه میکنم

5. Incorrect choice of words leads to ambiguity for the reader.
[ترجمه ترگمان]انتخاب نادرست کلمات منجر به ابهام برای خواننده می شود
[ترجمه گوگل]انتخاب نادرست کلمات منجر به ابهام برای خواننده می شود

6. Much British humour depends on ambiguity.
[ترجمه ترگمان]طنز انگلیسی بیشتر به ابهام بستگی دارد
[ترجمه گوگل]طنز بسیاری از بریتانیا به ابهام بستگی دارد

7. Don't touch ambiguity when you are in love.
[ترجمه ترگمان]زمانی که عاشق هستید، ابهام را لمس نکنید
[ترجمه گوگل]وقتی عاشق شدید، ابهام را لمس نکنید

8. There was an element of ambiguity in the president's reply.
[ترجمه ترگمان]در پاسخ رئیس جمهور یک عنصر ابهام وجود داشت
[ترجمه گوگل]در پاسخ رئیس جمهور، عنصری از ابهام وجود دارد

9. The course teaches students to avoid ambiguity and obscurity of expression.
[ترجمه ترگمان]این دوره به دانش آموزان آموزش می دهد تا از ابهام و ابهام بیان اجتناب کنند
[ترجمه گوگل]این دوره به دانشجویان آموزش می دهد تا از ابهام و ناآگاهی از بیان جلوگیری کنند

10. It's a work full of paradox and ambiguity.
[ترجمه ترگمان]این کار پر از تناقض و ابهام است
[ترجمه گوگل]این یک کار پر از پارادوکس و ابهام است

11. To remove any ambiguity we have to acquire more accurate information.
[ترجمه ترگمان]برای رفع هرگونه ابهام باید اطلاعات دقیق تری بدست آوریم
[ترجمه گوگل]برای از بین بردن هر گونه ابهام، ما باید اطلاعات دقیقتری کسب کنیم

12. Ambiguity arises when students' spoken English is very limited.
[ترجمه ترگمان]Ambiguity زمانی بروز می کند که دانش آموزانی که به زبان انگلیسی صحبت می کنند، بسیار محدود است
[ترجمه گوگل]ابهام هنگامی بوجود می آید که زبان انگلیسی صحبت شده بسیار محدود است

13. There was some ambiguity in what he said.
[ترجمه ترگمان]در گفته های او نوعی ابهام وجود داشت
[ترجمه گوگل]در آنچه که او گفت، برخی ابهام وجود داشت

14. There will always be some ambiguity about what actually happened.
[ترجمه ترگمان]همیشه یک ابهام در مورد آنچه واقعا اتفاق می افتد وجود دارد
[ترجمه گوگل]همیشه وجود دارد ابهام در مورد آنچه در واقع اتفاق افتاده است

15. There is considerable ambiguity about what this part of the agreement actually means.
[ترجمه ترگمان]ابهام قابل توجهی در مورد این که این بخش از قرارداد واقعا به چه معنی است وجود دارد
[ترجمه گوگل]ابهام قابل توجهی در مورد این که این بخش از توافق بدان معنی دارد وجود دارد

Sometimes, ambiguity adds to the beauty of poetry.

گاهی اوقات ابهام زیبایی شعر را بیشتر می‌کند.


پیشنهاد کاربران

در زبانشناسی و ترجمه : قابلیت معنایی بیش از یک مورد رو میگن ؛
The ability to mean more than one thing is called ambiguity


ابهام، دوپهلویی، عدم شفافیت

Not enough explanation
Syn:indeteminated

استعاره

ابهام ، [فلسفه معرفت شناسی و تفکر نقادانه، تفکر انتقادی ] واژه یا عبارت یا جمله، زمانی دارای ابهام است که در یک زبان خاص یک معنا داشته باشد اما حد معنای آن مشخص نیست مثل واژه کچل. همه ما معنی کچل را در زبان فارسی میدانیم اما کسی که تعداد تارهای موهایش از چقدر کمتر باشد کچل محسوب میشود ؟ چنین جایی ابهام وجود دارد .

نا روشنی

ابهام

ابهام

# Ambiguity in the meaning of a phrase
# There was some ambiguity in what he said
# There are some ambiguities in the legislation
# The document has been carefully written to avoid ambiguity

ambiguity ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: ابهام
تعریف: [زبان‏شناسی] وضعیت ناظر بر واژه یا جمله ای که بیش از یک معنی دارد|||[مهندسی نقشه‏برداری] عدد صحیح طولِ موج در فاصلۀ بین فرستنده و گیرنده|||متـ . عدد صحیح ابهام integer ambiguity


کلمات دیگر: