کلمه جو
صفحه اصلی

mixed


معنی : مخلوط، مختلط، درهم، امیخته، ممزوج، درهم ریخته، ناجنس، قاتی
معانی دیگر : درآمیخته، آمیخته، دارای مواد خارجی، ناخالص، دارای اجزای ناجور یا ناهمسان، چند نژادی، (اجتماع) چند طبقه ای، جورواجور، وابسته به زن و مرد، قاتی پاتی، درهم و برهم، نابسامانی، سردرگمی

انگلیسی به فارسی

امیخته


مخلوط، درهم، قاتی


انگلیسی به انگلیسی

• blended, combined; intermingled; varied
you can use mixed to describe feelings, reactions, or opinions which consist of both some good and some bad things.
mixed is used to describe something which includes or consists of different things of the same general kind.
mixed also means involving people from two or more different races.
mixed education or accommodation is intended for both males and females.
see also mix.

دیکشنری تخصصی

[سینما] اصوات به هم آمیخته
[دندانپزشکی] مخلوط، آمیخته، درهم
[ریاضیات] مختلط، مرکب، مخلوط شده، آمیخته، مخلوط

مترادف و متضاد

مخلوط (صفت)
blended, mixed, mingled

مختلط (صفت)
complex, medley, mixed, coeducational, motley, farraginous

درهم (صفت)
tangled, garbled, mixed, shaggy, indistinct, dramatic

امیخته (صفت)
medley, mixed, motley

ممزوج (صفت)
mixed

درهم ریخته (صفت)
mixed, wild and woolly

ناجنس (صفت)
mixed

قاتی (صفت)
mixed

assorted, combined


Synonyms: alloyed, amalgamated, assimilated, assorted, blended, brewed, composite, compound, conglomerate, crossbred, crossed, different, disordered, diverse, diversified, embodied, fused, heterogeneous, hybrid, hybridized, incorporated, infused, interbred, interdenominational, joint, kneaded, married, merged, mingled, miscellaneous, mongrel, motley, multifarious, tied, transfused, united, varied, woven


Antonyms: lone, single, singular, ummixed, uncombined


جملات نمونه

1. mixed marriages
ازدواج های چند ملیتی (یا چند نژادی)

2. a mixed school
مدرسه ی مختلط

3. she mixed some sand with cement and then poured water on it
او قدری شن با سیمان را مخلوط کرد و سپس آب روی آن ریخت.

4. a mixed blessing
چیزی که دارای فواید و مضار است،هم خوب و هم بد

5. a racially mixed country
کشوری که از نظر نژادی همگون نیست.

6. sand is mixed with cement
ماسه را با سیمان می آمیزند.

7. a box of mixed nuts
یک جعبه آجیل مخلوط

8. a simple color mixed with another becomes a complex one
رنگ خالصی که بارنگی دیگر آمیخته شود تبدیل به رنگ مرکب می شود.

9. the editors' corrections mixed up the text's meaning
اصلاحات ویراستاری معنی متن را آشفته کرد.

10. this road is for mixed traffic
این جاده ویژه ی انواع مختلف وسایط نقلیه است.

11. good and ill are sometime mixed
نیکی و بدی گاهی در هم آمیخته اند.

12. watch your tongue, we are in mixed company!
جلو زبانت را بگیر اینجا هم زن هست و هم مرد!

13. Please don't get mixed up with him. You'll regret it if you do.
[ترجمه ترگمان]لطفا با اون قاطی نکن اگر این کار را بکنی پشیمان خواهی شد
[ترجمه گوگل]لطفا با او مخالفت نکنید شما از آن پشیمان خواهید شد اگر شما انجام دهید

14. I think he's a rather mixed up kid.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم اون یه بچه نسبتا قاطی کرده
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او یک بچه کاملا مخلوط است

15. She mixed the flour and water to a paste.
[ترجمه ترگمان]او آرد و آب را با خمیر مخلوط کرد
[ترجمه گوگل]او آرد و آب را به یک رب تبدیل کرد

16. She mixed up flour and water.
[ترجمه ترگمان]او آرد و آب را با هم مخلوط کرد
[ترجمه گوگل]او مخلوط آرد و آب است

17. He mixed his guests a salad.
[ترجمه ترگمان] He رو با سالاد مخلوط کرده
[ترجمه گوگل]او مهمانان یک سالاد را مخلوط کرد

18. The roadworks mixed me up and I went the wrong way.
[ترجمه ترگمان]The منو قاطی کرد و من راه اشتباهی رو انتخاب کردم
[ترجمه گوگل]جاده ها من را مخلوط کردند و به راه اشتباه رفتم

a box of mixed nuts

یک جعبه آجیل مخلوط


mixed marriages

ازدواج‌های چند ملیتی (یا چند نژادی)


A racially mixed country.

کشوری که از نظر نژادی همگون نیست.


This road is for mixed traffic.

این جاده ویژه‌ی انواع مختلف وسایط نقلیه است.


a mixed school

مدرسه‌ی مختلط


watch your tongue, we are in mixed company!

جلو زبانت را بگیر اینجا هم زن هست و هم مرد!


پیشنهاد کاربران

ضد و نقیض

متناقض، گوناگون

جورواجور

مختلف

ترکیبی

ترکیبی ، مختلط ، مخلوط ، قاتی شده ، درهم آمیخته

معنای نصفه نیمه و بگیر نگیر میدهد
مانند mixed success که در مقابل resounding success ( موفقیت چشمگیر و قابل توجه ) قرار میگیرد.

درهم عجین


کلمات دیگر: