کلمه جو
صفحه اصلی

grown up


رشد کرده، بالغ، به سن قانونی، بزرگسال، آدم بالغ، مثل آدم بالغ، وابسته به اشخاص بالغ، adult بالغ و رشید بالغ، سالمند

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having reached adulthood or maturity.
مترادف: adult, grown, mature, ripe
مشابه: big

(2) تعریف: of or intended for adults.
مترادف: adult, mature
متضاد: childish
اسم ( noun )
• : تعریف: an adult person.
مترادف: adult
متضاد: child
مشابه: man, woman

• adult, fully grown person, person who is "of-age"
children often refer to adults as grown-ups.
someone who is grown-up is no longer a child.
you also describe someone as grown-up when they behave in an adult way, especially if he or she is, in fact, still a child.
adult, person who has reached maturity
adult, mature

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] آدم بالغ

جملات نمونه

1. Why were grown-ups always so stuffy and slow to recognize good ideas?
[ترجمه ترگمان]چرا بزرگ ترها همیشه انقدر خفه و کودن بودند که ایده های خوب را تشخیص بدهند؟
[ترجمه گوگل]چرا بزرگسالان همیشه به هم چسبیده و آهسته به شناسایی ایده های خوب؟

2. What do you want to be when you're grown-up?
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ شدی چی میخوای باشی؟
[ترجمه گوگل]وقتی میخواهی بزرگ شود چه میخواهی؟

3. Ask a grown-up to cut the shape out for you.
[ترجمه ترگمان]از یک بزرگ سال بخواهید که این شکل را برای شما مشخص کند
[ترجمه گوگل]از بزرگسالان بخواهید شکل را برای شما بریزد

4. Before you know it, the children will be grown-up and leaving home.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه شما بدانید، بچه ها بزرگ خواهند شد و خانه را ترک خواهند کرد
[ترجمه گوگل]قبل از این که بدانید، بچه ها بزرگ می شوند و به خانه می روند

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

6. Tell children to tell a grown-up if they're being bullied.
[ترجمه ترگمان]به بچه ها بگید که بزرگ بشن اگه قلدری کنن
[ترجمه گوگل]اگر فرزندان خود را مورد آزار و اذیت قرار دهید، به فرزندان بگویید

7. He lived alone, keeping close contact with his three grown-up sons.
[ترجمه ترگمان]او تنها زندگی می کرد، ارتباط نزدیک با سه پسر بزرگش را حفظ می کرد
[ترجمه گوگل]او به تنهایی زندگی می کرد، در تماس نزدیک با سه فرزند بالغش زندگی می کرد

8. If you think about it, those children must be grown-up by now.
[ترجمه ترگمان]، اگه بهش فکر کنی اون بچه ها باید تا الان بزرگ بشن
[ترجمه گوگل]اگر شما در مورد آن فکر می کنید، این کودکان باید اکنون بزرگ شوند

9. She lives with her husband, Paul, and three grown-up children .
[ترجمه ترگمان]او با همسرش، پاول و سه بچه بزرگ زندگی می کند
[ترجمه گوگل]او با شوهرش، پل و سه فرزند بزرگ زندگی می کند

10. The grown-ups will sit at one table and the children at another.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترها پشت یک میز می نشینند و بچه ها را کنار هم می گذارند
[ترجمه گوگل]بزرگسالان در یک میز و بچه ها در دیگری نشسته اند

11. If you're good you can eat with the grown-ups.
[ترجمه ترگمان]اگر خوب باشی می تونی با بزرگ ترها غذا بخوری
[ترجمه گوگل]اگر شما خوب هستید می توانید با بزرگسالان غذا بخورید

12. Now her children are grown-up and she has talked through with them what happened.
[ترجمه ترگمان]حالا بچه هایش بزرگ شده اند و او با آن ها صحبت کرده است که چه اتفاقی افتاده
[ترجمه گوگل]حالا بچه هایش بزرگ شده اند و با آنها صحبت کرده اند چه اتفاقی افتاده است

13. She has a grown-up daughter who lives abroad.
[ترجمه ترگمان]او یک دختر بزرگ دارد که در خارج زندگی می کند
[ترجمه گوگل]او یک دختر بزرگ است که در خارج زندگی می کند

14. He has two grown-up children.
[ترجمه ترگمان]او دو فرزند بالغ دارد
[ترجمه گوگل]او دو فرزند بزرگ دارد

15. Try to behave in a more grown-up way.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید به روش grown رفتار کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید به شیوه ای بزرگتر رفتار کنید

پیشنهاد کاربران

بزرگ سال

n. an adult
adj. mature; adult; fully grown

بالغ

آدم بزرگ
بزرگسال

بزرگ شده

مثال :
Now that i'm all grown up my taste of ( in ) food is totally
different comparing to years ago

بالغ

# My children are all grown‑up now
# She seems very sensible and grown‑up
# He has two grown‑up children who work in the family business
# They're a middle - aged couple, with grown - up children


کلمات دیگر: