کلمه جو
صفحه اصلی

pulp


معنی : حالت خمیری، خمیر کاغذ، مغز ساقه، مغز نیشکر، جسم خمیر مانند، بصورت تفاله دراوردن، گوشتالو شدن، خمیر کردن
معانی دیگر : خمیر (به ویژه خمیر کاغذ سازی)، خمیر سلولزی، (میوه) گوشت، مجله ی مبتذل (و معمولا چاپ شده روی کاغذ کاهی)، مبتذل، خمیر کردن یا شدن، له کردن یا شدن، (ساقه ی گیاه) مغز، مغز دندان، (پزشکی) نرمه، گوشتینه، (خاکه ی سنگ معدن که با آب آمیخته شده است) گل خاکه، گوشت میوه را جدا کردن، مغز ساقه را درآوردن

انگلیسی به فارسی

مغز ساقه، مغز نیشکر، خمیر کاغذ، حالت خمیری، جسم خمیر مانند، بصورت تفاله درآوردن، گوشتالو شدن


پالپ، خمیر کاغذ، حالت خمیری، مغز ساقه، مغز نیشکر، جسم خمیر مانند، خمیر کردن، بصورت تفاله دراوردن، گوشتالو شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the soft, juicy part of a fruit.

(2) تعریف: any soft, moist mass, esp. the mixture of materials used to make paper.

(3) تعریف: the soft inner part of a tooth, composed of nerve and lymph tissues and blood vessels.

(4) تعریف: the soft center of a plant stem: pith.

(5) تعریف: a book or magazine containing sensational material, or the tawdry writing contained therein.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pulps, pulping, pulped
(1) تعریف: to mash or otherwise reduce to a soft, moist mass.
مشابه: mash

(2) تعریف: to extract the pulp from.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be reduced to a moist, soft, shapeless mass; turn to pulp.

• pulverized; mushy; low quality
soft fleshy part of fruit; soft moist mass of material; crushed material, ground material
remove the fleshy part of a fruit; crush, grind, pulverize; form into a soft moist mass of material
if something is turned into pulp, it is crushed or beaten until it is soft, smooth, and moist.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] تفاله
[شیمی] خمیر، خمیر کاغذ
[دندانپزشکی] پالپ، نسج نرمی که شامل عروق و اعصاب بوده و حفره داخل دندان را پر می کند
[زمین شناسی] مغز ساقه، نسج نرمی که شامل عروق و اعصاب بوده و حفره داخل دندان را پر می کند
[نساجی] خمیر سلولز ( جهت تهیه ویسکوز ریون و کاغذ ) - خمیر کاغد - خمیر
[معدن] پالپ (عمومی فرآوری)
[پلیمر] خمیر

مترادف و متضاد

cheap, vulgar, especially regarding reading material


Synonyms: lurid, mushy, rubbish, sensational, trash, trashy


Antonyms: clean, moral, nice


flesh of plant, animal


Synonyms: batter, curd, dough, grume, jam, marrow, mash, mush, pap, paste, pomace, poultice, sarcocarp, semisolid, soft part, sponge, triturate


mash, pulverize


Synonyms: bruise, coagulate, crush, gelatinate, macerate, squash, triturate


حالت خمیری (اسم)
pastiness, pulp

خمیر کاغذ (اسم)
pulp

مغز ساقه (اسم)
pulp

مغز نیشکر (اسم)
pulp

جسم خمیر مانند (اسم)
pulp

به صورت تفاله در آوردن (فعل)
pulp

گوشتالو شدن (فعل)
pulp

خمیر کردن (فعل)
knead, make a paste, make a dough, malaxate, mash, impaste, pulp, leaven, reduce to pulp

جملات نمونه

orange pulp

گوشت پرتقال


the pulp from which they make paper

خمیری که از آن کاغذ می‌سازند


1. pulp fiction
داستان های مبتذل

2. orange pulp
گوشت پرتقال

3. the pulp from which they make paper
خمیری که از آن کاغذ می سازند

4. wood pulp
خمیر چوب

5. a sweet edible pulp embeds the seed of plums and peaches
شفت شیرین و خوراکی هسته ی آلو و هلو را در بر می گیرد.

6. you must first pulp the tomato and them boil it
اول باید گوجه فرنگی را له بکنی و سپس آنرا بجوشانی.

7. beat to a pulp
1- خمیر کردن،له کردن 2- کتک مفصل زدن،له و په کردن

8. three kids ganged up on him and beat him to a pulp
سه پسر سر او ریختند و او را له و لورده کردند.

9. Mash the bananas to a pulp and then mix in the yoghurt.
[ترجمه ترگمان]موز را به خمیر کاغذ و سپس در ماست مخلوط کنید
[ترجمه گوگل]مو را به پالپ متصل کنید و سپس در ماست مخلوط کنید

10. Cook the fruit gently until it forms a pulp.
[ترجمه ترگمان]میوه را به آرامی بپزید تا خمیر شود
[ترجمه گوگل]کوک میوه را به آرامی تا زمانی که خمیر را تشکیل می دهد

11. The victim's face was battered to a pulp.
[ترجمه ترگمان]چهره قربانی خرد و خمیر شده بود
[ترجمه گوگل]چهره قربانی به پالپ خرد شد

12. The company manufactures pulp and paper products.
[ترجمه ترگمان]شرکت تولید خمیر کاغذ و کاغذ را تولید می کند
[ترجمه گوگل]این شرکت تولید محصولات پالپ و کاغذ است

13. Halve the melon and scoop out the pulp.
[ترجمه ترگمان]هندوانه را خیس کنید و خمیر را بیرون بیاورید
[ترجمه گوگل]خربزه را از بین ببرید و پالپ را از بین ببرید

14. Remove pits from persimmons, then scrape pulp free from skins with teaspoon.
[ترجمه ترگمان]سپس حفره ها را از persimmons جدا کنید و سپس خمیر دندان را با قاشق چای خوری از پوست بیرون بکشید
[ترجمه گوگل]حذف چاله ها از خرمالو ها، سپس خمیر را از پوست خشک شده با قاشق چای خوری خالص کنید

15. The top was piled with pulp magazines and such.
[ترجمه ترگمان]سطح بالا انباشته از مجلات خرد شده بود
[ترجمه گوگل]بالا با مجله های خمیر و غیره پوشید

wood pulp

خمیر چوب


pulp fiction

داستان‌های مبتذل


You must first pulp the tomato and them boil it.

اول باید گوجه‌فرنگی را له بکنی و سپس آن را بجوشانی.


Three kids ganged up on him and beat him to a pulp.

سه پسر سر او ریختند و او را له و لورده کردند.


اصطلاحات

beat to a pulp

1- خمیر کردن، له کردن 2- کتک مفصل زدن، له و په کردن


پیشنهاد کاربران

پالپ میوه

نرمه جدا شده از میوه ابگیری


خمیری
گوشتی

عامه پسند ( مبتذل )
Pulp story
Pulp fiction

( در کتک خوردن ) خرد و خاکشیر کردن_ له و لورده کردن

Pulp. پالپ دندان که درون عاجه و بافت
نرمیه و شامل عصب های دندان و رگهای
خونی میشه

pulp ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: پارَک
تعریف: ذرات نرم با قوام آبکی که عموماً با له کردن مواد غذایی به ویژه میوه ها و سبزی ها به دست میآیند

pulp magazine: نشریات زرد


کلمات دیگر: