1. There were moments when he doubted his own sanity.
[ترجمه ترگمان]لحظاتی بود که به عقل خودش شک داشت
[ترجمه گوگل]لحظاتی وجود داشت که او عقل خود را تردید می کرد
2. I began to doubt his sanity.
[ترجمه ترگمان]من به سلامت عقل او پی بردم
[ترجمه گوگل]من شروع به شکوفایی عقل خود کردم
3. She managed to keep her sanity throughout the ordeal.
[ترجمه ترگمان]او توانست سلامت عقل خود را در طول این امتحان سخت حفظ کند
[ترجمه گوگل]او موفق به حفظ سلامتی او در طول مصیبت شد
4. He pleads for sanity in a lunatic world.
[ترجمه ترگمان]او از سلامت عقل در دنیای دیوانه دفاع می کند
[ترجمه گوگل]او برای عقلانیت در جهان دیوانه درخواست می کند
5. Stock market trading slowly settled down as sanity returned.
[ترجمه ترگمان]معاملات بازار بورس بتدریج به همان اندازه که عقل باز می گشت، آرام گرفت
[ترجمه گوگل]بازار بورس سهام به آرامی حل و فصل شد به عنوان عقلانی بازگشت
6. Her office was an oasis of peace and sanity amid the surrounding chaos.
[ترجمه ترگمان]دفتر او در میان هرج و مرج اطراف واحه صلح و سلامت بود
[ترجمه گوگل]دفتر او یک وهابی از صلح و سلامت در میان هرج و مرج اطراف بود
7. I doubt the sanity of such a plan.
[ترجمه ترگمان]من به عقل چنین نقشه ای شک دارم
[ترجمه گوگل]من عقلانی چنین برنامه ای را تردید می کنم
8. I fear for her sanity if this continues much longer.
[ترجمه ترگمان]اگر این ادامه پیدا کند، من از سلامت او می ترسم
[ترجمه گوگل]اگر این امر ادامه پیدا کند من از عقل خود ترس دارم
9. Such a move is essential for the sanity of all concerned.
[ترجمه ترگمان]چنین حرکتی برای سلامت عقل همه افراد ضروری است
[ترجمه گوگل]چنین حرکتی برای سلامت همه نگران کننده ضروری است
10. The pace of city life threatens our sanity.
[ترجمه ترگمان]سرعت زندگی شهری سلامت ما را تهدید می کند
[ترجمه گوگل]سرعت زندگی شهر، سلامتی ما را تهدید می کند
11. She wondered if she was losing her sanity .
[ترجمه ترگمان]از خودش می پرسید که عقلش را از دست داده است یا نه
[ترجمه گوگل]او تعجب کرد که آیا او عقل خود را از دست داده است یا خیر
12. Sanity appears to be returning to the stock market.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که Sanity به بازار سهام باز می گردد
[ترجمه گوگل]ظاهرا Sanity به بازار سهام بازگشته است
13. Her fragile sanity crept away from the edge to cower inside the fortress of her orders.
[ترجمه ترگمان]سلامت ضعیف او از لبه پرتگاه به بیرون خزیده بود تا به درون دژ فرمان براند
[ترجمه گوگل]سلامت شکننده او از لبه به سمت درون قلعه سفارشاتش چسبیده است
14. Sanity was very quickly returning to her, and it wasn't a pleasant sensation.
[ترجمه ترگمان]خیلی سریع به او برگشت و این احساس خوشایندی نبود
[ترجمه گوگل]خوشبختی خیلی سریع به او بازمیگردد، و این احساس دلپذیر نیست
15. He and his wife finally had to move from their apartment just to preserve their sanity.
[ترجمه ترگمان]او و همسرش بالاخره مجبور شدند از apartment نقل مکان کنند تا سلامت عقل خود را حفظ کنند
[ترجمه گوگل]او و همسرش در نهایت مجبور بودند از آپارتمان خود فقط برای حفظ سلامتی خود حرکت کنند