کلمه جو
صفحه اصلی

resting


معنی : خوابیده، ساکن، راکد، ایستا
معانی دیگر : در آرامش، آرمیده، در حال استراحت، آرام، در سکون

انگلیسی به فارسی

راکد، ساکن، خوابیده، ایستا


استراحت كردن، خوابیده، ایستا، ساکن، راکد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not in motion; pausing for rest.

• reposing, relaxing, sleeping; stationary, halted

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] آرمیدگی

مترادف و متضاد

خوابیده (صفت)
asleep, sleeping, recumbent, dormant, resting, torpid

ساکن (صفت)
calm, quiet, still, stilly, resting, inert, static, stationary, motionless, quiescent, irenic, waveless

راکد (صفت)
still, resting, dull, inert, static, immovable, stagnant

ایستا (صفت)
resting, static, stationary, stagnant

جملات نمونه

1. instead of resting on our laurels we must try to forge ahead
به جای تکیه بر افتخارات گذشته ی خود باید بکوشیم تا ترقی کنیم.

2. he is now resting in peace
او اکنون فوت کرده است.

3. the proud rulers that are now resting under this soil
حکمرانان مغروری که اکنون زیر این خاک غنوده اند

4. He leaned forward, his elbows resting on the table.
[ترجمه ترگمان]به جلو خم شد، آرنج هایش را روی میز تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]او به جلو، آرنج خود را روی میز گذاشت

5. It was so comfortable resting in his arms.
[ترجمه ترگمان]خیلی راحت بود که در بازوهایش استراحت می کرد
[ترجمه گوگل]این راحت استراحت در آغوش او بود

6. The area was an important resting place for many types of migrant birds.
[ترجمه ترگمان]این منطقه محل استراحت مهمی برای بسیاری از انواع پرندگان مهاجر بوده است
[ترجمه گوگل]این منطقه محل مهمی برای بسیاری از انواع پرندگان مهاجر بود

7. He has been resting since last Friday.
[ترجمه ترگمان]او از جمعه گذشته در حال استراحت بوده است
[ترجمه گوگل]او از جمعه گذشته استراحت می کند

8. She sat with her elbows on the table, resting her chin on her cupped hands.
[ترجمه ترگمان]آرنج هایش را روی میز تکیه داده چانه اش را روی دست هایش تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]او با آرنج خود روی میز نشسته و چانه اش را روی دست هایش گذاشت

9. His left hand was resting on the table.
[ترجمه ترگمان]دست چپش روی میز استراحت کرده بود
[ترجمه گوگل]دست چپ او روی میز بود

10. She sat behind the table, her chin resting in her hands.
[ترجمه ترگمان]او پشت میز نشسته بود و چانه اش را در دست هایش تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]او پشت میز نشست، چانه اش در دستانش استوار بود

11. He sat on the grass, his back resting against the tree.
[ترجمه ترگمان]روی علف ها نشسته بود و پشتش به درخت تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]او روی چمن نشسته بود و پشتش در برابر درخت ایستاده بود

12. Her head was resting comfortably against his chest.
[ترجمه ترگمان]سرش را روی سینه اش گذاشته بود
[ترجمه گوگل]سر او به راحتی در برابر سینه اش استراحت می کرد

13. The bicycle was resting against the wall.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه به دیوار تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]دوچرخه در برابر دیوار استراحت کرد

14. We can't go any farther without resting.
[ترجمه ترگمان]ما بدون استراحت نمی توانیم جلوتر برویم
[ترجمه گوگل]ما بدون استراحت می توانیم بدون هیچ مشکلی ادامه دهیم

پیشنهاد کاربران

ساکن

آسوده

resting ) Until you have a good start, romances will remain rockets
متوقف ( راکد مانده ) کساد


کلمات دیگر: