کلمه جو
صفحه اصلی

gulp


معنی : جرعه، بلع، لقمه بزرگ، قورت، صدای حاصله از عمل بلع، فرو بردن، قورت دادن
معانی دیگر : بلعیدن، فرو دادن (بردن)، هلپ هلپ خوردن، اوباشتن، بنگشیدن، لقمه، قلپ، بغض کردن، (برای جلوگیری از گریه یا بروز احساسات) آب دهان قورت دادن

انگلیسی به فارسی

گول زدن، قورت، جرعه، لقمه بزرگ، بلع، صدای حاصله از عمل بلع، قورت دادن، فرو بردن


قورت، جرعه، لقمه بزرگ، بلع، قورت دادن، فرو بردن، صدای حاصله از عمل بلع


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gulps, gulping, gulped
• : تعریف: to choke or gasp, between, or as if between, swallows.
مشابه: choke, gag, gasp, strangle

- She could only gulp when the professor asked her if she was ready to present her paper to the class.
[ترجمه ندا گوران] وقتی که استاد از او خواست در صورت آماده بودن مقاله ی خود را به کلاس ارائه نماید ، تنها توانست آب دهان خود را فرو دهد .
[ترجمه ترگمان] وقتی که استاد از او پرسید که می خواهد روزنامه اش را به کلاس هدیه کند، فقط توانست آب دهانش را قورت بدهد
[ترجمه گوگل] او می تواند تنها زمانی که پروفسور از او پرسید آیا آماده است تا مقاله خود را به کلاس ارائه دهد
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to take large swallows of; consume rapidly (often fol. by down).
مترادف: devour, swallow, swig, swill, wolf
مشابه: belt, bolt, consume, guzzle, quaff

- He came in from mowing the lawn and gulped down half a container of milk.
[ترجمه ترگمان] او از چمن زنی بیرون آمد و نیمی از ظرف شیر را نوشید
[ترجمه گوگل] او از چیدن جارو برقی آمد و نصف ظرف شیر را خالی کرد

(2) تعریف: to suppress (an utterance) by or as if by swallowing.
مترادف: choke, strangle, suppress
مشابه: smother, stifle
اسم ( noun )
مشتقات: gulpingly (adv.), gulper (n.)
(1) تعریف: the act of gulping.
مترادف: swallow
مشابه: sip

(2) تعریف: a large mouthful or swallow.
مترادف: mouthful, swallow, swig, swill
مشابه: sip

- She drained the remaining coffee in her cup in one gulp.
[ترجمه ترگمان] او قهوه اش را لاجرعه سرکشید
[ترجمه گوگل] او قهوه باقی مانده در فنجان خود را در یک تلالو تخلیه کرد

• act of gulping; large swallow, large mouthful
take a large mouthful, swallow a large amount, eat or drink rapidly; gasp, choke; suppress, hold back, choke back
if you gulp something, you drink or eat it very quickly by swallowing large quantities of it at a time. verb here but can also be used as a count noun. e.g. she took a gulp of whisky.
if you gulp, you swallow air, usually because you are nervous. verb here but can also be used as a count noun. e.g. i gave a little gulp.
if you gulp something down, you quickly drink or eat all of it by swallowing large quantities of it at a time.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] گروهی از چندین بایت که به عنوان یک واحد جرعه در نظر گرفته می شوند.
[بهداشت] آب دهان قورت دادن

مترادف و متضاد

جرعه (اسم)
shot, sip, swig, quaff, gulp, potion, godown, potation

بلع (اسم)
gulp, godown

لقمه بزرگ (اسم)
gulp, godown, stull

قورت (اسم)
gulp

صدای حاصله از عمل بلع (اسم)
gulp

فرو بردن (فعل)
stick, sink, pick, ram, immerse, plunge, swallow, dig in, stab, gulp, immerge, ingulf

قورت دادن (فعل)
engulf, feed, gobble, gulp, poop, ingest

swallow


Synonyms: choke, draught, gasp, mouthful, swig, swill


Antonyms: nibble


eat, drink fast


Synonyms: belt, choke down, chugalug, consume, devour, dispatch, dispose, drop, englut, gobble, guzzle, imbibe, ingurgitate, inhale, pour, quaff, scarf down, slop, slosh, stuff, swallow, swig, swill, take in, toss off, wolf, wolf down


جملات نمونه

1. he ate the meat in one gulp
او گوشت را یک لقمه کرد.

2. She took a large gulp of wine from the bottle.
[ترجمه ترگمان]جرعه ای شراب نوشید
[ترجمه گوگل]او یک شربت بزرگ از بطری گرفت

3. I drank the staff off in one gulp.
[ترجمه ترگمان]جام را لاجرعه سرکشید
[ترجمه گوگل]من کارکنان را در یک لیوان نوشیدم

4. The first gulp is the best.
[ترجمه ترگمان]اولین جرعه آب بهترین است
[ترجمه گوگل]اولین گلی است که بهترین است

5. In one gulp, he drained the glass.
[ترجمه ترگمان]در یک جرعه لیوان را خالی کرد
[ترجمه گوگل]در یکی از لپ تاپ، شیشه را تخلیه کرد

6. She took too big a gulp of whisky and started to cough and splutter.
[ترجمه ترگمان]او جرعه بزرگی از ویسکی نوشید و شروع به سرفه کرد
[ترجمه گوگل]او یک ویسکی بزرگ را گرفت و شروع به سرفه کردن کرد

7. Sandra tried to gulp back her tears.
[ترجمه ترگمان]ساندرا \"سعی کرد اشک هایش را فرو کند\"
[ترجمه گوگل]ساندرا سعی کرد که اشک هایش را بشکند

8. He took a gulp of coffee.
[ترجمه ترگمان]جرعه ای قهوه نوشید
[ترجمه گوگل]او قهوه ای را گرفت

9. He downed the coffee in one gulp.
[ترجمه ترگمان]او قهوه اش را لاجرعه سر کشید
[ترجمه گوگل]او یک قاشق را قهوه گذاشته است

10. Charlie drank the whisky in one gulp.
[ترجمه ترگمان]چارلی یک جرعه ویسکی را نوشید
[ترجمه گوگل]چارلی یک نوشیدنی را با یک نوشیدنی نوشید

11. He took a huge gulp of brandy.
[ترجمه ترگمان]جرعه ای براندی نوشید
[ترجمه گوگل]او یک تکه بزرگ از براندی را گرفت

12. Hannah drained her mug in one gulp.
[ترجمه ترگمان]هانا لیوانش را لاجرعه سرکشید
[ترجمه گوگل]هانا یک لیوانش را خالی کرد

13. She told the kids not to gulp down their food.
[ترجمه ترگمان]به بچه ها گفته بود که آب بنوشند
[ترجمه گوگل]او به بچه ها گفت که غذا را نخورده اند

14. He finished off his drink with one large gulp.
[ترجمه ترگمان]نوشیدنی خود را با یک جرعه بزرگ به پایان رساند
[ترجمه گوگل]او نوشیدنی خود را با یک تلخ بزرگ به پایان رساند

15. I took in a large gulp of air.
[ترجمه ترگمان]جرعه ای از هوا نوشیدم
[ترجمه گوگل]من یک هواپیما بزرگ را گرفتم

Since he was in a hurry, he gulped the bite without chewing.

چون عجله داشت لقمه را نجویده قورت داد.


He ate the meat in one gulp.

او گوشت را یک لقمه کرد.


پیشنهاد کاربران

قسمت - بخش

بغض
Love Heart
You let me have the love of your heart
You know Saddam himself, I can't stop my tears
Don't be cool
I don't like management anymore
عشق قلب
اجازه میدید صاحب عشق قلبی شما باشم
خودت از صدام میدونی دیگه نمیتونم جلوی اشکای چشمامو بگیرم
خونسرد نباش
از مدیریت دیگه خوشمم نمیاد بی برنامه حرکت کن

قورت دادن اب دهان

Gulp= sip جرعه
Take a gulp of coffe
Take a sip of water


شیوا جرعه میشه sip ینی نوشیدنی رو اروم خوردن ب اصطلاح ینی هورت کشیدن اماgulp یا gulp down میشه بلعیدن ینی قورت دادن خیلی سریع ب منظور خیلی تشنه بودن یا ی جورایی سر کشیدن. . . اطلاعات غلط ندید
ممنون از سایت آبادیس : ) واقعا غلط ک بگیم take a gulp of water ینی بلعیدن آب XD . . درستش sip هس

قورت دادن ، چه غذا چه نوشیدنی

تو کشیدن . بخصوص زمان جارو کردن . Gulp the dust


کلمات دیگر: