کلمه جو
صفحه اصلی

illiterate


معنی : بی سواد، عام، عامی، درس نخوانده
معانی دیگر : دارای معلومات کم (به ویژه در رشته ی بخصوص)، ناوارد، (از نظر دستور زبان) غلط، غیرمصطلح

انگلیسی به فارسی

بی سواد، عامی، درس نخوانده


بی سواد، عامی، درس نخوانده، عام


انگلیسی به انگلیسی

• one who cannot read or write; ignorant or uneducated person
unable to read or write; uncultured, uneducated
someone who is illiterate cannot read or write.

صفت ( adjective )
(1) تعریف: unable to read or write.
متضاد: literate
مشابه: ignorant

(2) تعریف: showing substandard learning; poorly educated; ignorant.
متضاد: literate
مشابه: ignorant

(3) تعریف: lacking familiarity with elements of culture such as literature and art.
متضاد: erudite, literate

(4) تعریف: ignorant of a particular branch of knowledge.
متضاد: literate

- illiterate with regard to science
[ترجمه ترگمان] بی سواد و با توجه به علم
[ترجمه گوگل] بی سوادی با توجه به علم
اسم ( noun )
مشتقات: illiterately (adv.), illiterateness (n.)
• : تعریف: one that is illiterate.
متضاد: literate

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] بیسواد

مترادف و متضاد

بی سواد (صفت)
analphabetic, illiterate, unlettered, lowbrow, unread

عام (صفت)
vernacular, common, general, illiterate, ignorant, folksy, substandard, slangy

عامی (صفت)
illiterate, ignorant

درس نخوانده (صفت)
illiterate, unlettered, untaught

unable to read well; lacking education


Synonyms: benighted, catachrestic, ignorant, inerudite, solecistic, uneducated, unenlightened, ungrammatical, uninstructed, unlearned, unlettered, unread, unschooled, untaught, untutored


Antonyms: able, educated, learned, literate, taught


جملات نمونه

1. illiterate people who couldn't even sign their names
مردم بی سوادی که نمی توانستند حتی نام خود را امضا کنند

2. an illiterate sentence
جمله ی غیر مصطلح

3. musically illiterate
بی اطلاع از موسیقی

4. the gardener's helpers were illiterate
کمک های باغبان بی سواد بودند.

5. the country is poor; furthermore, most of its people are illiterate
آن کشور فقیر است ; به علاوه اکثر مردم آن بیسوادند.

6. A small but significant number of 11-year-olds are illiterate.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از کودکان ۱۱ ساله بی سواد هستند
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از 11 ساله، بی سواد است

7. People judged to be functionally illiterate lack the basic reading and writing skills required in everyday life.
[ترجمه ترگمان]افرادی که از لحاظ عملکردی بیسواد هستند، فاقد مهارت های خواندن و نوشتن ابتدایی هستند که در زندگی روزمره مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]افرادی که قضاوت شده اند به طور کارا بی سواد هستند، مهارت های پایه خواندن و نوشتن مورد نیاز در زندگی روزمره ندارند

8. You must be illiterate if you've never heard of Marx.
[ترجمه ترگمان]تو باید بی سواد باشی اگه تا حالا اسم مارکس رو نشنیدی
[ترجمه گوگل]اگر مارکس هرگز از مارکس خبر نداشته باشد، باید بی سواد باشید

9. A surprising percentage of the population are illiterate.
[ترجمه ترگمان]درصد شگفت آور مردم بی سواد هستند
[ترجمه گوگل]درصد شگفت آور جمعیت بی سواد است

10. He suggested that the petitioners were illiterate and had no notion of what they were signing.
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاد کرد که the بی سواد بودند و هیچ نمی دانستند که آن ها چه چیزی را امضا می کنند
[ترجمه گوگل]او پیشنهاد کرد که متقاضیان بی سواد بودند و هیچ تصوری از آنچه آنها امضا کرده بودند ندارند

11. Illiterate and undesirable are treated as synonymous.
[ترجمه ترگمان]Illiterate و نامطلوب به عنوان مترادف تلقی می شوند
[ترجمه گوگل]بی بی سی و نامطلوب به عنوان مترادف در نظر گرفته می شوند

12. If consumers are largely illiterate, then the firm's advertising, packaging and labelling will need to be adapted.
[ترجمه ترگمان]اگر مشتریان تا حد زیادی بی سواد هستند، پس تبلیغ، بسته بندی و برچسب زدن باید سازگار باشند
[ترجمه گوگل]اگر مصرف کنندگان عمدتا بی سواد باشند، باید تبلیغات، بسته بندی و برچسب زدن شرکت مورد نیاز باشد

13. Only a complete media illiterate could leap to such a conclusion.
[ترجمه ترگمان]تنها یک رسانه کامل بی سواد ممکن است به چنین نتیجه ای برسند
[ترجمه گوگل]تنها یک بیسواد رسانه ای کامل می تواند به چنین نتیجه ای برسد

14. They couldn't communicate in writing, because William was illiterate.
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانستند با نوشتن ارتباط برقرار کنند، چون ویلیام بی سواد بود
[ترجمه گوگل]آنها نمیتوانستند به طور رسمی ارتباط برقرار کنند، زیرا ویلیام بی سواد بود

Illiterate people who couldn't even sign their names.

مردم بی‌سوادی که نمی‌توانستند حتی نام خود را امضا کنند.


musically illiterate

بی‌اطلاع از موسیقی


an illiterate sentence

جمله‌ی غیرمصطلح (غیرمتداول)


پیشنهاد کاربران

متضاد literate

معلومات در باره بیسوادی زندگی. ویا فامیلی


cant read or write


کلمات دیگر: