• reasoning in which a conclusion is reached by methodically analyzing the facts
deductive reasoning
انگلیسی به انگلیسی
دیکشنری تخصصی
[حسابداری] استدلالات قیاسی
[ریاضیات] استدلال قیاسی، استدلال استنتاجی
[روانپزشکی] استدلال قیاسی. یکی از شیوه های تفکر که به مقایسه ی 2 یا بیش از 2 موقعیت و وضعیت می پردازد.
[ریاضیات] استدلال قیاسی، استدلال استنتاجی
[روانپزشکی] استدلال قیاسی. یکی از شیوه های تفکر که به مقایسه ی 2 یا بیش از 2 موقعیت و وضعیت می پردازد.
جملات نمونه
1. Concrete operational children, lacking fully developed deductive reasoning about hypothetical situations, can not solve problems in this form.
[ترجمه ترگمان]کودکان عملیاتی بتن، نداشتن استدلال استنتاجی کامل در مورد موقعیت های فرضی، نمی توانند مشکلات موجود در این شکل را حل کنند
[ترجمه گوگل]کودکان عملیاتی بخصوص که فاقد استدلال کلاسیک توسعه یافته در مورد شرایط فرضی هستند، نمی توانند مشکلات را در این شکل حل کنند
[ترجمه گوگل]کودکان عملیاتی بخصوص که فاقد استدلال کلاسیک توسعه یافته در مورد شرایط فرضی هستند، نمی توانند مشکلات را در این شکل حل کنند
2. A study of deductive reasoning constitutes the discipline of logic.
[ترجمه ترگمان]یک مطالعه از استدلال استقرایی، نظم منطق را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]مطالعه استدلال قیاسی منطق منطقی را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]مطالعه استدلال قیاسی منطق منطقی را تشکیل می دهد
3. It results from a process of logical, deductive reasoning, unsullied by personal feelings or practicalities.
[ترجمه ترگمان]این منجر به یک فرآیند منطقی و قیاسی، بدون لکه از طریق احساسات شخصی و یا وضعیت عملی می شود
[ترجمه گوگل]این نتیجه از یک فرایند استدلال منطقی و استنتاجی است که توسط احساسات شخصی یا عملیات های غیرقابل انعطاف انجام می شود
[ترجمه گوگل]این نتیجه از یک فرایند استدلال منطقی و استنتاجی است که توسط احساسات شخصی یا عملیات های غیرقابل انعطاف انجام می شود
4. This process is in many ways analogous to deductive reasoning.
[ترجمه ترگمان]این فرآیند به طرق بسیاری مشابه استدلال استقرایی است
[ترجمه گوگل]این فرآیند به طرق مختلف به طور مشابه با استدلال قیاسی است
[ترجمه گوگل]این فرآیند به طرق مختلف به طور مشابه با استدلال قیاسی است
5. Even so the qualification has been imposed by deductive reasoning.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این صلاحیت نیز به دلیل استدلال استقرایی اعمال شده است
[ترجمه گوگل]با این وجود، استدلال استنتاجی از سوی معیارهای قانونی اعمال شده است
[ترجمه گوگل]با این وجود، استدلال استنتاجی از سوی معیارهای قانونی اعمال شده است
6. Inferences or conclusions based on deductive reasoning are necessarily true only if the premises they are derived from are true.
[ترجمه ترگمان]Inferences یا نتیجه گیری های مبتنی بر استدلال استقرایی لزوما تنها در صورتی درست هستند که the که از آن ها مشتق شده اند، درست باشند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری یا نتیجه گیری براساس استدلال کلاسیک لزوما درست است فقط در صورتی که حاکمیت از آنها درست باشد
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری یا نتیجه گیری براساس استدلال کلاسیک لزوما درست است فقط در صورتی که حاکمیت از آنها درست باشد
7. Consider simple example of the power of deductive reasoning in ethics.
[ترجمه ترگمان]یک مثال ساده از قدرت استدلال استقرایی در اصول اخلاقی را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]مثال ساده ای از قدرت استدلال کلاسیک در اخلاق را در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]مثال ساده ای از قدرت استدلال کلاسیک در اخلاق را در نظر بگیرید
8. Context: The Pythagorean Theorem was proved using deductive reasoning.
[ترجمه ترگمان]قضیه فیثاغورس با استفاده از استدلال استقرایی اثبات شد
[ترجمه گوگل]زمینه: قضیه فیثاغورث با استفاده از استدلال قیاسی ثابت شد
[ترجمه گوگل]زمینه: قضیه فیثاغورث با استفاده از استدلال قیاسی ثابت شد
9. Bell was good at deductive reasoning to diagnose disease.
[ترجمه ترگمان]بل در استدلال استقرایی برای تشخیص بیماری خوب بود
[ترجمه گوگل]بل در استدلال قیاسی برای تشخیص بیماری خوب بود
[ترجمه گوگل]بل در استدلال قیاسی برای تشخیص بیماری خوب بود
10. Lacking modern lab techniques, Fitzgerald must use deductive reasoning.
[ترجمه ترگمان]فیتزجرالد با نداشتن فنون آزمایشگاهی مدرن، باید از استدلال استقرایی استفاده کند
[ترجمه گوگل]فیتزجرالد، بدون داشتن تکنیک های آزمایشگاهی مدرن، باید از استدلال کلاسیک استفاده کند
[ترجمه گوگل]فیتزجرالد، بدون داشتن تکنیک های آزمایشگاهی مدرن، باید از استدلال کلاسیک استفاده کند
11. The logical form contains not only deductive reasoning, but also inductive reasoning.
[ترجمه ترگمان]فرم منطقی نه تنها دارای استدلال استقرایی است، بلکه دارای استدلال استقرایی نیز می باشد
[ترجمه گوگل]شکل منطقی نه تنها استدلال قیاسی، بلکه استدلال استقرایی را نیز شامل می شود
[ترجمه گوگل]شکل منطقی نه تنها استدلال قیاسی، بلکه استدلال استقرایی را نیز شامل می شود
12. There are deductive reasoning and inductive reasoning in games. The two reasonings have connection and difference.
[ترجمه ترگمان]استدلال استقرایی و استدلال استقرایی در بازی ها وجود دارد این دو دلیل باید ارتباط و اختلاف داشته باشند
[ترجمه گوگل]استدلال قیاسی و استدلال استقرایی در بازی ها وجود دارد دو دلیل، ارتباط و تفاوت دارند
[ترجمه گوگل]استدلال قیاسی و استدلال استقرایی در بازی ها وجود دارد دو دلیل، ارتباط و تفاوت دارند
13. On the other hand, deductive reasoning plays a significant role in the Platonic approach.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، استدلال استقرایی نقش مهمی در رویکرد افلاطونی ایفا می کند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، استدلال قیاسی نقش مهمی در رویکرد افلاطونی ایفا می کند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، استدلال قیاسی نقش مهمی در رویکرد افلاطونی ایفا می کند
14. A detective must use DEDUCTIVE REASONING to solve a case.
[ترجمه ترگمان]یه کارآگاه باید از \"deductive\" برای حل یه پرونده استفاده کنه
[ترجمه گوگل]یک کارآگاه باید برای رفع یک پرونده از DEDUCTIVE REASONING استفاده کند
[ترجمه گوگل]یک کارآگاه باید برای رفع یک پرونده از DEDUCTIVE REASONING استفاده کند
پیشنهاد کاربران
استدلال قیاسی
deductive reasoning ( روانشناسی )
واژه مصوب: استدلال قیاسی
تعریف: نوعی استدلال منطقی که در آن از یک قضیۀ کلی به نتیجه ای جزئی می رسند
واژه مصوب: استدلال قیاسی
تعریف: نوعی استدلال منطقی که در آن از یک قضیۀ کلی به نتیجه ای جزئی می رسند
کلمات دیگر: