کلمه جو
صفحه اصلی

gum


معنی : صمغ، لثه دندان، انگم، قی چشم، درخت صمغ، چسب، چسباندن، گول زدن، وسیع کردن، با لثه جویدن، چسب زدن، صمغی شدن
معانی دیگر : رزین، سقز، انگژه، ژد، زفت، زنج، رجوع شود به: gum tree، (پشت تمبر پست و در پاکت) چسب، ماده ی چسبناک، (نادر) لاستیک خالص، (آمریکا - به صورت جمع) گالش، چربی و گل و لای (در ماشین آلات و لوله و دودکش)، روغن ماشین که کثیف و سفت و چسبناک شده، گام، چربی و لای گرفتن یا تولید کردن، لثه، (در مورد اشخاص بی دندان) با لثه جویدن

انگلیسی به فارسی

آدامس، صمغ، چسب، لثه دندان، انگم، قی چشم، درخت صمغ، وسیع کردن، با لثه جویدن، چسب زدن، چسباندن، گول زدن، صمغی شدن


لثه دندان، انگم، صمغ، چسب، قی چشم، درخت صمغ، وسیع کردن، با لثه جویدن، چسب زدن، چسباندن، گول زدن، صمغی شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one of a variety of sticky substances exuded by certain plants; resin.

(2) تعریف: a preparation of such a sticky substance, or an artificial latex for use as a glue.
مشابه: cement

(3) تعریف: used as a short form of "chewing gum," a soft and sticky product used for prolonged chewing, usu. made of chicle that has been sweetened and flavored.

(4) تعریف: any of a variety of trees that yield gum, or the wood of such a tree.

(5) تعریف: any sticky mucilage or thickener, such as gum arabic.
مشابه: cement

(6) تعریف: an elastic substance formed when the latex of a rubber tree is polymerized in air; rubber.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gums, gumming, gummed
(1) تعریف: to treat or stick together with or as if with gum.
مشابه: cement

(2) تعریف: to clog with or as if with a sticky substance (often fol. by up).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: gumlike (adj.)
(1) تعریف: to produce or exude gum.

(2) تعریف: to become clogged or sticky with or as if with a gummy preparation.
اسم ( noun )
• : تعریف: (often pl.) the flesh and connective tissue covering that part of the jawbone in which the teeth are set.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gums, gumming, gummed
• : تعریف: to chew (food) using the gums instead of teeth.

- The baby gummed her cookie.
[ترجمه ترگمان] یه بچه که اون her رو دزدیده بود
[ترجمه گوگل] عزیزم کوکی او را دوست داشت

• resin; rubber; chewing gum; sticky substance used as a glue; fleshy tissue which covers the bones of the jaw and the lower portions of the teeth
cause to stick together using an adhesive; stop up, block up; chew using the gums
gum is a kind of sweet which you chew but do not swallow.
gum is also a type of glue that you use to stick paper together.
if you gum one thing to another, you stick them together.
your gums are the areas of firm, pink flesh inside your mouth, which your teeth grow out of.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] صمغ، چسب، رزین، انگم، سقز، انگژه، ،انگ، ژد، زفت، زنج
[عمران و معماری] صمغ
[دندانپزشکی] لثه، نسج فیبروزه ای که استخوان آلوئول و طوق دندانها را پوشانده و در سطح توسط غشای مخاطی حمایت می گردد
[مهندسی گاز] صنع، موادچسبنده، چسب، چسبزدن
[نساجی] صمغ - چسب
[ریاضیات] چسب زدن، چسب، کائوچو، لاستیک
[پلیمر] صمغ

مترادف و متضاد

صمغ (اسم)
gum, resin, resinate

لثه دندان (اسم)
gum

انگم (اسم)
gum

قی چشم (اسم)
gum

درخت صمغ (اسم)
gum

چسب (اسم)
paste, glue, birdlime, lime, gum, mucilage, gluten

چسباندن (فعل)
attach, stick, bind, agglutinate, paste, glue, fasten, gum, cement, sew on

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

وسیع کردن (فعل)
enlarge, broaden, gum

با لثه جویدن (فعل)
gum

چسب زدن (فعل)
gum

صمغی شدن (فعل)
gum, resinify

sticky substance


Synonyms: adhesive, amber, cement, cohesive substance, exudate, glue, mucilage, paste, pitch, plaster, resin, rosin, tar, wax


جملات نمونه

1. to gum up
(خودمانی) از کار افتادن (ماشین آلات)،خراب شدن،گرفتن (لوله)

2. to chew gum
سقز (آدامس) جویدن

3. a stick of chewing gum
یک قطعه آدامس

4. a wad of chewing gum
یک قلمبه آدامس

5. a small girl stood champing gum
دختر بچه ای ایستاده بود و تندتند سقز می جوید.

6. He was reading the newspaper, gum in mouth.
[ترجمه سمانه رستم پور] او روزنامه می خواند و آدامس در دهان می جویید
[ترجمه Z. NIKOOIE] او آدامس در دهان روزنامه می خواند
[ترجمه م] او در دهان آدامس می جویید و روزنامه می خواند
[ترجمه Melina] او هم آدامس می جوید و هم روز نامه می خواند
[ترجمه صالح] پسر در حالی که آدامس در دهان داشت، روزنامه هم می خواند
[ترجمه B.G] او آدامس در دهان ، درحال خواندن روزنامه بود.
[ترجمه ترگمان]او مشغول خواندن روزنامه بود
[ترجمه گوگل]او روزنامه را خواند، آدامس در دهان

7. There's a gob of gum on my chair.
[ترجمه ترگمان]یک تکه آدامس روی صندلی من هست
[ترجمه گوگل]در صندلی من یک لکه لکه دار وجود دارد

8. The gum left a horrible metallic taste in my mouth.
[ترجمه ترگمان]آدامس مزه فلزی وحشتناکی در دهانم گذاشت
[ترجمه گوگل]آدامس طعم وحشتناک فلزی در دهان من را ترک کرد

9. When not removed, plaque causes tooth decay and gum disease.
[ترجمه ترگمان]هنگام برداشتن، پلاک سبب پوسیدگی دندان و بیماری های لثه می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که پاک نمی شود، پلاک باعث پوسیدگی دندان و بیماری لثه می شود

10. Cut out two pieces of cardboard and gum them together.
[ترجمه Manos] دو تا مقوا ببرید وآنها را به هم بچسبانید
[ترجمه ترگمان]دوتا تیکه مقوا پیدا می کنیم و با هم gum
[ترجمه گوگل]دو قطعه از مقوا را به هم بزنید و آن را لکه دار کنید

11. Spit out that gum and pay attention.
[ترجمه مهدی] آدامس رو تف کن و توجه کن
[ترجمه 🤪] ادامس را تف کن و توجه کن
[ترجمه مهدیه شاکری] اون آدامس رو تف کن و توجه کن
[ترجمه ترگمان]تف کن بیرون و حواست بهش باشه
[ترجمه گوگل]این آدامس را از بین ببرید و توجه کنید

12. She had an abscess on her gum.
[ترجمه ترگمان] یه آبسه تو لثه داره
[ترجمه گوگل]او آبسه ای در آدامس داشت

13. There is gum on the back of a stamp.
[ترجمه ترگمان]یه آدامس پشت یه تمبر هست
[ترجمه گوگل]آدامس در پشت یک تمبر وجود دارد

14. By gum, he's a big lad!
[ترجمه ترگمان]با صمغ، پسرک بزرگی است!
[ترجمه گوگل]با آدامس، او یک پسر بزرگ است!

15. Would you like some gum to chew?
[ترجمه 🦄] آیا مقداری آدامس برای جویدن می خواهید؟
[ترجمه ترگمان]آدامس میخوای که بجوی؟
[ترجمه گوگل]آیا میخواهید برخی آدامسها را بخورید؟

16. Would you like a piece/stick of chewing gum?
[ترجمه n] ایا مایل هستید یک تکه ادامس بجوید ؟؟؟؟
[ترجمه ترگمان]یه تیکه آدامس می خوری؟
[ترجمه گوگل]آیا قطعه / چوب آدامس را دوست دارید؟

17. He is always chewing gum.
[ترجمه شاپرک] او در همه زمان آدامس می جوید
[ترجمه Delina] او همیشه ادامس میجوید
[ترجمه ترگمان]اون همیشه آدامس می جوید
[ترجمه گوگل]او همیشه آدامس است

18. Helen sat there, chewing a piece of gum.
[ترجمه Delina] هلن در انجا نشسته بود و یک تکه ادامس میجوید
[ترجمه ترگمان]هلن همان جا نشسته بود و یک تکه آدامس می جوید
[ترجمه گوگل]هلن آنجا نشست، جویدن یک قطعه صمغ

اصطلاحات

to gum up

(عامیانه) از کار افتادن (ماشین آلات)، خراب شدن، گرفتن (لوله)


to beat one's gums

(عامیانه) حرف بی‌ربط زدن، وراجی کردن


by gum!

(عامیانه) به خدا!، ای بابا!، عجب!


پیشنهاد کاربران

gum a skeleton?اسکلتی که قابل جمع شدن باشه روی پایه نصب نشده باشه فیکس فقط

Sweet , sticky substance that you chew in youre mouth.

یعنی چیز چسبناک ( ادامس ) که در دهان خود میجویید.

معنی:آدامس و یا جویدن

آدامس

چیز شیرین و چسبنده که آنرا در دهان می جویم ( آدامس )

Sweet and sticky substance that you chew in your mouth

آدامس میشه دیگه بابا چرا کشش میدین

لثه دهان یا آدامس ( کاربرد آدامس بهتره )

Sweet, sticky substance that you chew in your mouth

ادامس

خانوما آقایون به زبان آمریکایی و انگلیسی میشه آدامس


Sweet and sticky substance that you chew in your mouth
همون ادامس که میجویین دیگه🤗

آقایون داداشا میشه آدامس

بخش چسبونکی در نامه یا پاکت یا کاغذ سیگار


Sweet and sticky substance that you chew in your mouth
معنی کاملش تو کانون زبان ریچ3
آدامس

به معنی ادامس می باشد

به معنای ادامس است

آدامس، صمغ، نوعی درخت

یه نوع صمغه باترکیبات شیمیایی که میشه همون
ادامس خودمون
به کردی هم میشه جاج که

gum ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: صمغ
تعریف: ترکیبی از کربوهیدرات ها که با تیغ زدن گیاه از آن خارج و در مجاورت هوا سخت می‏شود؛ این ترکیب براثر جذب آب متورم می‏شود و محلولی ژله‏ای یا چسبناک به وجود می‏آورد


کلمات دیگر: