کلمه جو
صفحه اصلی

inclusion


معنی : دخول، گنجایش، شمول، در برداری
معانی دیگر : درخود داری، پیراگیری، احاطه، (سنگ شناسی - مواد خارجی پیراگیر شده در سنگ) ناسرگی، درونگیره

انگلیسی به فارسی

گنجایش، دربرداری، دخول، شمول


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of including or the state of being included.
متضاد: omission
مشابه: comprehension

(2) تعریف: that which is included.
متضاد: omission

• act of including, state of being included, incorporation; (medicine) process by which a heterogeneous structure is accidentally placed in another tissue
the inclusion of one thing in another involves making it a part of the second thing.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] ادخال قطعه ای از یک سنگ در داخل سنگی دیگر. از ادخال ها در تعیین سن نسبی استفاده می شود. سنگ مجاور با سنگی که دارای ادخال است، می بایست قبل از سنگ حاوی ادخال وجود داشته باشد تا قطعات ادخال را ایجاد کند.
[ریاضیات] درآمد، شمول، اشتمال، جزئیت، دربری
[خاک شناسی] پیسه

مترادف و متضاد

دخول (اسم)
admission, entry, accession, arrival, inclusion, ingress, entree, admittance, infare, incoming

گنجایش (اسم)
aptitude, capacity, inclusion, burden, content, caliber, module

شمول (اسم)
inclusion, liability, coverage

در برداری (اسم)
inclusion, embodiment

addition


Synonyms: admittance, composition, comprisal, embodiment, embracement, encompassment, formation, incorporation, insertion, involvement, subsumption


Antonyms: exclusion, subtraction


جملات نمونه

1. the inclusion of taxes in calculating the expenses
به حساب آوردن مالیات ها در محاسبه هزینه ها

2. His name was put forward for inclusion in the Honours List.
[ترجمه ترگمان]نام او برای گنجاندن در لیست افتخارات به جلو گذاشته شد
[ترجمه گوگل]نام او برای قرار دادن در لیست افتخارات مطرح شد

3. His inclusion in the team has caused controversy.
[ترجمه Pouya] قرار دادن او در تیم باعث ایجاد اختلاف شده است
[ترجمه ترگمان]حضور او در این تیم باعث ایجاد اختلاف شده است
[ترجمه گوگل]حضور او در تیم باعث اختلاف نظر شده است

4. We welcome readers' letters for possible inclusion on this page.
[ترجمه ترگمان]ما از خوانندگان برای گنجاندن احتمالی در این صفحه استقبال می کنیم
[ترجمه گوگل]از نامه های خوانندگان برای پذیرش احتمالی در این صفحه می خواهیم

5. There are strict criteria for inclusion in the competition.
[ترجمه ترگمان]معیارهای سخت برای گنجاندن در رقابت وجود دارد
[ترجمه گوگل]معیارهای سختگیرانه برای ورود به رقابت وجود دارد

6. His inclusion in the team is in doubt.
[ترجمه ترگمان]گنجاندن او در این تیم در شک است
[ترجمه گوگل]حضور او در تیم شکی نیست

7. The inclusion of early recordings on the CD is a bonus.
[ترجمه ترگمان]ورود ضبط اولیه روی سی دی یک پاداش است
[ترجمه گوگل]ضبط ضبط های اولیه در CD یک پاداش است

8. They tried to prevent the inclusion of any wording in the statement that would cause offence.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی کردند از گنجاندن هر کلمه در بیانیه جلوگیری کنند که باعث رنجش می شود
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند از هر عبارت ای که در بیانیه ای که ممکن است جرم را شامل می شود جلوگیری کند

9. The rebels refused to accept the inclusion of representatives of the existing regime in the negotiations.
[ترجمه ترگمان]شورشیان از پذیرش نمایندگان رژیم موجود در مذاکرات خودداری کردند
[ترجمه گوگل]شورشیان حاضر به پذیرش حضور نمایندگان رژیم موجود در مذاکرات نیستند

10. All work by current students is eligible for inclusion in the journal.
[ترجمه ترگمان]همه کار توسط دانش آموزان فعلی واجد شرایط ورود به مجله است
[ترجمه گوگل]تمام کارهای دانشجویان فعلی واجد شرایط برای ورود به مجله است

11. She is being considered for inclusion in the England team.
[ترجمه ترگمان]او برای گنجاندن در تیم انگلستان در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]او برای شرکت در تیم انگلستان در نظر گرفته شده است

12. The criteria for inclusion were: * age; * marital status; * socioeconomic class.
[ترجمه ترگمان]معیارهای ورود عبارت بودند از: سن؛ وضعیت ازدواج؛ * طبقه اجتماعی - اقتصادی
[ترجمه گوگل]معیارهای ورود: * سن؛ * وضعیت زناشویی؛ * طبقه اجتماعی و اقتصادی

13. At each step variables were available for inclusion or exclusion as appropriate.
[ترجمه ترگمان]در هر گام، متغیرهای ورودی برای گنجاندن یا حذف در دسترس بودند
[ترجمه گوگل]در هر مرحله متغیرها به صورت مناسب برای ورود و خروج در دسترس بودند

14. I therefore welcome the inclusion of SmartIcons that extend the range of operations that you can easily do with the mouse.
[ترجمه ترگمان]بنابراین از گنجاندن of که دامنه عملیات را گسترش می دهند استقبال می کنم که شما می توانید به راحتی با موس آن را انجام دهید
[ترجمه گوگل]بنابراین، از Incl SmartIcons که گستره وسیعی از عملیات را که می توانید به راحتی با موس انجام دهید، استقبال می کنم

the inclusion of taxes in calculating the expenses

به حساب آوردن مالیات‌ها در محاسبه هزینه‌ها


پیشنهاد کاربران

دخیل کردن

همه گیری

درنظرگرفتن

ناهمگنی

دربرگیری

میانبار

جای گیری

گنجاندن

مشارکت

افزودن

شیمی/ نفت. . . ادخال یا سیال درگیر

جامعیت

قراردادن

درج کردن

ظرفیت

گنجانیدن، شمول

حاوی
شامل

زبان شناسی : تضمن
مانند رابطه کلمه حیوان و سگ

ورود بدون اجازه

شمول

داخل شدن، درونی

در مهندسی عمران و مکانیک به معنی "ناهمگنی" می باشد.

آمیختن

آخال:مواد جامدی، مانند اکسیدها و سیلیکات ها و تنگستن ها و سولفیـدها و سربـاره های حبس شده بین فلز جوش و فلز پایه

در مهندسی مواد به معنی مواد جامد غیر فلزی

ناخالصی

روش ها یا سیاست های فراگیرسازی برای افراد ناتوان یا اقلیت ها ( در روانشناسی )

شرکت , حضور ( در مسابقات )

– His inclusion in the team has caused controversy
– She is being considered for inclusion in the team
– There are strict criteria for inclusion in the competition

فراگیری

inclusion ( جوشکاری و آزمایش های غیرمخرب )
واژه مصوب: آخال
تعریف: مواد جامدی، مانند اکسیدها و سیلیکات ها و تنگستن ها و سولفیـدها و سربـاره های حبس شده بین فلز جوش و فلز پایه

به حساب آوردن؟!

پیوستن

تضمین ادبی


کلمات دیگر: