کلمه جو
صفحه اصلی

horizon


معنی : افق، خط افق، افق فکری
معانی دیگر : (خط ظاهری که آسمان را از زمین جدا می کند) افق، کران (visible horizon و apparent horizon هم می گویند)، آسمان کران، (معمولا جمع - دانش یا علاقه یا دید و غیره) گستره، حوزه، بینش، (نجوم) دایره ی عظیمه در کره ی سماوی، کیهان پرهون، (زمین شناسی) لایه ی خاک، خاکلایه، سنگلایه، بوسیله افق محدود کردن

انگلیسی به فارسی

افق، خط افق، آسمان کران


(به‌طور معمول جمع - دانش یا علاقه یا دید و غیره) گستره، حوزه، افق فکری، بینش


(نجوم) دایره‌ی عظیمه در کره‌ی سماوی، کیهان پرهون، (زمین شناسی) لایه‌ی خاک، خاکلایه، سنگلایه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the juncture of the earth and the sky as perceived by the observer.

- The ship seemed to disappear over the horizon.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که کشتی در افق ناپدید می گردد
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که کشتی بیش از افق ناپدید شده است

(2) تعریف: the outer extent of vision, knowledge, ambition, opportunity, or the like.

- He seemed to be a man with limited horizons.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او مردی با افق های محدود است
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید او مردی با افق های محدود است
- A good education will widen your horizons.
[ترجمه ترگمان] تحصیلات خوب باعث گسترش افق های شما خواهد شد
[ترجمه گوگل] آموزش خوب افق های شما را گسترش می دهد

• line where the sky appears to meet the earth
the horizon is the distant line where the sky seems to touch the land or the sea.
if something is on the horizon, it is going to happen or appear soon.
your horizons are the limits of what you want to do or of what you are involved in.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] افق - طبقه
[برق و الکترونیک] افق محل پیوند ظاهری زمین و آسمان از دید آنتن فرستنده . افق بخشی از سطح زمین را که موج مستقیم یک ایستگاه رادیویی به آن می رسد، محدود می کند.
[زمین شناسی] افق صفحه ای فرضی که مماس بر پوسته زمین در ایستگاه شخص ناظر رسم شود
[ریاضیات] افق، سطح افق، خط افق
[خاک شناسی] افق

مترادف و متضاد

افق (اسم)
horizon

خط افق (اسم)
horizon

افق فکری (اسم)
horizon

skyline, extent


Synonyms: border, boundary, compass, field of vision, ken, limit, perspective, prospect, purview, range, reach, realm, scope, sphere, stretch, vista


جملات نمونه

1. on the horizon is a new type of drug
نوع جدیدی از دارو آماده ی عرضه شدن است.

2. on the horizon
در شرف رویدادن،قریب الوقوع

3. over the horizon
حتمی،آنچه که وقوع آن حتمی است

4. searchlights were sweeping the horizon
نورافکن ها افق را می روبیدند (می گشتند).

5. the ring of the horizon
دایره ی افق

6. a gray blob in the horizon
لکه ای بی شکل و خاکستری رنگ در افق

7. black clouds appeared on the horizon
ابرهای سیاه در افق نمایان شد.

8. thunders rolled in the distant horizon
تندرها در افق دوردست غرش می کردند.

9. a wooden house arose in the horizon
یک خانه ی چوبی در افق پدیدار شد.

10. the figure of a ship on the horizon
تصویر یک کشتی در افق

11. the ominous clouds that appear on the horizon
ابرهای تهدید آمیزی که برافق ظاهر می شوند

12. the ship was barely visible on the horizon
به سختی می شد کشتی را در افق دید.

13. the boat gradually dwindled to a speck on the horizon
قایق کم کم به نقطه ای در افق تبدیل شد.

14. The town was just a blur on the horizon.
[ترجمه ترگمان]افق در افق محو و تار شده بود
[ترجمه گوگل]این شهر فقط در افق تاریک بود

15. We discerned a sail on the horizon.
[ترجمه ترگمان]ما یک بادبان در افق تشخیص دادیم
[ترجمه گوگل]ما در یک افق دیدیم

16. He scanned the horizon, looking for land.
[ترجمه ترگمان]او افق را بررسی کرد و دنبال زمین می گشت
[ترجمه گوگل]او افق را جستجو کرد، به دنبال زمین بود

17. The moon rose slowly above the horizon.
[ترجمه ترگمان]ماه آهسته از افق دور شد
[ترجمه گوگل]ماه به آرامی بالای افق بلند شد

18. A grey smudge appeared on the horizon. That must be Calais, thought Fay.
[ترجمه ترگمان]لکه خاکستری رنگی در افق پدیدار شد باخود گفت: این باید کاله باشد
[ترجمه گوگل]پراکنده خاکستری در افق ظاهر شد این باید کاله باشد، فای فکر کرد

black clouds appeared on the horizon.

ابرهای سیاه در افق نمایان شد.


travel broadens one's horizons.

مسافرت به انسان گسترش فکری می‌دهد.


on the horizon is a new type of drug.

نوع جدیدی از دارو آماده‌ی عرضه شدن است.


over the horizon.

حتمی، آنچه که وقوع آن حتمی است.


the boat gradually dwindled to a speck on the horizon.

قایق کم‌کم به نقطه‌ای در افق تبدیل شد.


اصطلاحات

on the horizon

در شرف رویدادن، قریبالوقوع


پیشنهاد کاربران

محدوده

در مباحث سازمانی می تواند تحت عنوان افق فکری و یا چشم انداز مطرح شود

خط افق زمین یا خطی که موقع غروب خورشید رخ می دهد

افقِ دید، پیشِ رو، معنای "آینده" نیز می دهد

خطی که دریا و آسمان را از هم جدا میکند.

on the horizon
چشم انداز و دور نما در آینده
محتمل در آینده

کاری که بزودی شروع خواهد شد
Exams are on the horizon

Smoke appeared on the horizon
دود تو هوا/آسمون ظاهر شد

در زمین شناسی افق خاک


دید
Long - term horizon به معنای دید بلند مدت ( در سرمایه گذاری (


کلمات دیگر: