1. economic deflation
رکود اقتصادی
2. They began a process of economic deflation.
[ترجمه ترگمان]آن ها روند کاهش قیمت اقتصادی را آغاز کردند
[ترجمه گوگل]آنها روند فرار اقتصادی را آغاز کردند
3. There has been a deflation in/of property values.
[ترجمه ترگمان]کاهشی در \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/
[ترجمه گوگل]در ارزش / ارزش های ارزش افزوده ارزش افزوده وجود دارد
4. Deflation hit productivity growth which slowed down somewhat.
[ترجمه ترگمان]رشد بهره وری به رشد بهره وری رسید که تا حدی کاهش یافت
[ترجمه گوگل]انهدام باعث افزایش بهره وری شد که تا حدودی کاهش یافت
5. The roots of this deflation are too complicated for discussion here.
[ترجمه ترگمان]ریشه های این کاهش قیمت برای بحث در اینجا بسیار پیچیده است
[ترجمه گوگل]ریشه های این تخفیف برای بحث در اینجا بسیار پیچیده است
6. Fierce price deflation, increased competition and rising costs have combined to depress profits.
[ترجمه ترگمان]کاهش قیمت شدید، افزایش رقابت و افزایش هزینه ها با کاهش سود توام بوده است
[ترجمه گوگل]کاهش قیمت شدید، افزایش رقابت و افزایش هزینه ها موجب کاهش سود می شود
7. In fact, because of deflation, the wages of those working actually went up, in effect.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، به دلیل کاهش قیمت، دست مزد افرادی که در واقع بالا می رفتند، در واقع افزایش یافت
[ترجمه گوگل]در حقیقت، به دلیل کسری بودجه، دستمزد کسانی که کار می کنند، در واقع افزایش یافته است
8. Obviously a process of balanced deflation would entail no alteration of the real wage rate.
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که فرآیند کاهش قیمت مستلزم تغییر نرخ دست مزد واقعی نخواهد بود
[ترجمه گوگل]بدیهی است که فرآیند تعادلی متعادل، هیچ تغییری در میزان دستمزد واقعی ندارد
9. Deflation, the curse of farmers and wage earners, seemed ready to ease its icy grip.
[ترجمه ترگمان]deflation، مصیبت کشاورزان و wage که به نظر می رسید آماده بود تا یخ سرد آن را آرام کند
[ترجمه گوگل]انهدام، لعن کشاورزان و دستمزد، به نظر می رسد آماده برای تسهیل دست دادن یخ زده خود است
10. Phases of weathering, drying and deflation would lead to a steady deepening of the hollow.
[ترجمه ترگمان]فازه ای تحت تاثیر آب و هوا، خشک کردن و کاهش قیمت منجر به عمیق تر شدن عمق گودال می شوند
[ترجمه گوگل]فازهای هوای فشرده، خشک شدن و تخلیه منجر به افزایش عمقی توخالی می شود
11. But deflation is also squeezing corporate margins and making it harder to tackle the high levels of corporate and national debts.
[ترجمه ترگمان]اما کاهش قیمت نیز سود ناخالص شرکت را محدود می کند و پرداختن به سطوح بالای بدهی های شرکت ها و ملی را دشوارتر می کند
[ترجمه گوگل]اما کاهش قیمت نیز حاشیه های شرکت را کاهش می دهد و برای مقابله با سطوح بالای بدهی های شرکت ها و ملی سخت تر می شود
12. The gold short - term possibly faces the deflation time arrival the test.
[ترجمه ترگمان]این دوره کوتاه مدت ممکن است با کاهش زمان رسیدن به آزمایش مواجه شود
[ترجمه گوگل]طلا کوتاه مدت احتمالا با زمان کاهش زمان ورود به آزمون مواجه است
13. China's overall economic development, inflation, deflation is more than a severe test.
[ترجمه ترگمان]رشد اقتصادی کلی چین، تورم، کاهش قیمت ها بیش از یک آزمایش شدید است
[ترجمه گوگل]توسعه اقتصاد کل چین، تورم، کاهش قیمت بیش از یک آزمون شدید است
14. Their impeccable timing was usually designed to cause the maximum amount of ego deflation.
[ترجمه ترگمان]زمان بندی بی عیب و نقص آن ها معمولا برای ایجاد بیش ترین میزان کاهش میزان نفس طراحی شده بود
[ترجمه گوگل]زمان بی عیب و نقص آنها معمولا برای ایجاد حداکثر مقدار انحراف از خود بود