جان ازار، دلخراش، برخورنده، جریحه دارکننده
harrowing
جان ازار، دلخراش، برخورنده، جریحه دارکننده
انگلیسی به فارسی
جان ازار،دلخراش ،برخورنده ،جریحه دارکننده
مزاحم، جریحه دار کردن، ازردن، زخم کردن، غارت کردن، اشفته کردن، با چنگک زمین را صاف کردن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: deeply distressing or painful.
- The months after his wife's death were a harrowing ordeal.
[ترجمه ترگمان] ماه ها بعد از مرگ همسرش سخت آزار دهنده بود
[ترجمه گوگل] ماهها پس از مرگ همسرش، درد و رنج فراوانی بود
[ترجمه گوگل] ماهها پس از مرگ همسرش، درد و رنج فراوانی بود
• distressing; extremely upsetting; frightening; extremely painful
a harrowing situation or experience is very upsetting or disturbing.
a harrowing situation or experience is very upsetting or disturbing.
دیکشنری تخصصی
[خاک شناسی] هرس زنی
مترادف و متضاد
dangerous, frightening
Synonyms: agonizing, alarming, chilling, distressing, disturbing, excruciating, heartbreaking, heart-rending, nerve-racking, painful, racking, soaring, tearing, terrifying, tormenting, torturing, torturous, traumatic
Antonyms: calming, pleasant, pleasing, unfrightening
جملات نمونه
1. a harrowing experience
تجربه ای دلخراش
2. The shipwreck was a harrowing experience.
[ترجمه ترگمان]کشتی غرق شده تجربه وحشتناکی بود
[ترجمه گوگل]کشتی خراب تجربه ای سخت بود
[ترجمه گوگل]کشتی خراب تجربه ای سخت بود
3. For many women, the harrowing prospect of giving evidence in a rape case can be too much to bear.
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از زنان، تجربه آزار دهنده از دادن مدرک در مورد تجاوز می تواند بیش از حد تحمل کند
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از زنان، چشم انداز مزاحم دادن شواهد در پرونده تجاوز به عنف، می تواند بیش از حد برای تحمل باشد
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از زنان، چشم انداز مزاحم دادن شواهد در پرونده تجاوز به عنف، می تواند بیش از حد برای تحمل باشد
4. She told us a harrowing tale of misfortunes.
[ترجمه ترگمان] اون داستان harrowing برای ما تعریف کرد
[ترجمه گوگل]او به ما داستان غم انگیزی از بدبختی گفت
[ترجمه گوگل]او به ما داستان غم انگیزی از بدبختی گفت
5. To see someone killed is a very harrowing experience.
[ترجمه ترگمان]دیدن کسی که کشته شده باشد، یک تجربه بسیار دلخراش است
[ترجمه گوگل]برای دیدن کسی که کشته شده است یک تجربه بسیار هیجان انگیز است
[ترجمه گوگل]برای دیدن کسی که کشته شده است یک تجربه بسیار هیجان انگیز است
6. The court heard harrowing testimony from survivors and relatives of the victims.
[ترجمه ترگمان]دادگاه شهادت وحشتناکی از بازماندگان و بستگان قربانیان شنید
[ترجمه گوگل]دادگاه از شهروندان و بستگان قربانیان شهادت داد
[ترجمه گوگل]دادگاه از شهروندان و بستگان قربانیان شهادت داد
7. He was reliving the harrowing moment when he discovered her unconscious, her neck in a ligature.
[ترجمه ترگمان]زمانی که او را بی هوش و گردنش را با یک تکه طناب کشف کرده بود، داشت مرور می کرد
[ترجمه گوگل]او لحظات سختی را که وقتی ناخودآگاه خود را کشف کرد گردنش را در یک لیگاتور کشف کرد
[ترجمه گوگل]او لحظات سختی را که وقتی ناخودآگاه خود را کشف کرد گردنش را در یک لیگاتور کشف کرد
8. Stapledon strongly recommends a second harrowing to cover the seeds before rolling.
[ترجمه ترگمان]Stapledon به شدت یک آزار دهنده دیگر را برای پوشش دادن دانه ها قبل از غلتیدن توصیه می کند
[ترجمه گوگل]استاپلدون به سختی توصیه می کند تا دومین هورمون برای پوشش دانه ها قبل از نورد
[ترجمه گوگل]استاپلدون به سختی توصیه می کند تا دومین هورمون برای پوشش دانه ها قبل از نورد
9. Reporting a rape remains a strenuous and harrowing experience, however, and it is likely to continue as an underreported offence.
[ترجمه ترگمان]با این حال، گزارش دادن به یک تجاوز، یک تجربه شدید و دلخراش است و احتمالا به عنوان یک جرم underreported ادامه خواهد یافت
[ترجمه گوگل]با این وجود، گزارشی از تجاوز به عنف تجاوز و سختی است و احتمالا همچنان به عنوان یک جرم کمتر مورد توجه قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]با این وجود، گزارشی از تجاوز به عنف تجاوز و سختی است و احتمالا همچنان به عنوان یک جرم کمتر مورد توجه قرار خواهد گرفت
10. Despite critical letters from their families and harrowing interviews with different social workers, they remain resolute.
[ترجمه ترگمان]با وجود نامه های انتقادی از سوی خانواده هایشان و مصاحبه های harrowing با کارکنان مختلف اجتماعی، آن ها مصمم و مصمم هستند
[ترجمه گوگل]با وجود نامه های انتقادی از خانواده های آنها و مصاحبه های شغلی با متصدیان مختلف اجتماعی، آنها همچنان قاطع هستند
[ترجمه گوگل]با وجود نامه های انتقادی از خانواده های آنها و مصاحبه های شغلی با متصدیان مختلف اجتماعی، آنها همچنان قاطع هستند
11. The film contained harrowing scenes of starving children.
[ترجمه ترگمان]این فیلم حاوی صحنه های دلخراش از کودکان گرسنه بود
[ترجمه گوگل]این فیلم حاوی صحنه های آزار و اذیت کودکان گرسنه است
[ترجمه گوگل]این فیلم حاوی صحنه های آزار و اذیت کودکان گرسنه است
12. His other abiding memory is a harrowing one.
[ترجمه ترگمان]دیگر حافظه مطیع و مطیع او دلخراش است
[ترجمه گوگل]حافظه دیگری که در دست دیگر اوست، یک مزاحم است
[ترجمه گوگل]حافظه دیگری که در دست دیگر اوست، یک مزاحم است
13. It was a harrowing din, a cascade of furious voices merged into a single pulsating shout.
[ترجمه ترگمان]صدای آزار دهنده ای به گوش رسید، صدای آبشاری از صداهای خشم آلود در یک فریاد به هم بدل شد
[ترجمه گوگل]این یک دین مزاحم بود، یک آبشار از صدای خشمگین به یک فریاد تند و تیز تنها می پیوندد
[ترجمه گوگل]این یک دین مزاحم بود، یک آبشار از صدای خشمگین به یک فریاد تند و تیز تنها می پیوندد
14. The court heard a harrowing 999 tape of the boy, then as he tried in vain to stop the killing.
[ترجمه ترگمان]دادگاه شنید که یک نوار ۹۹۹ از آن پسر شنید، و آن وقت بی هوده سعی کرد جلوی کشتن او را بگیرد
[ترجمه گوگل]دادگاه صدای زنگ زدن 999 نوار پسر را شنید، پس از آن او بیهوده تلاش برای متوقف کردن قتل
[ترجمه گوگل]دادگاه صدای زنگ زدن 999 نوار پسر را شنید، پس از آن او بیهوده تلاش برای متوقف کردن قتل
پیشنهاد کاربران
جان گداز
آزار دهنده، ناراحت کننده
دلخراش و ناراحت کننده.
A harrowing topic
موضوع دلخراش و ناراحت کننده.
A harrowing topic
موضوع دلخراش و ناراحت کننده.
کلمات دیگر: