معنی : مشبع، متراکم
heaped
معنی : مشبع، متراکم
انگلیسی به فارسی
شیب دار، مشبع، متراکم
انگلیسی به انگلیسی
• a heaped spoonful has the contents of the spoon piled up above the edge.
if a surface is heaped with things, it has a lot of them on it in a pile.
see also heap.
if a surface is heaped with things, it has a lot of them on it in a pile.
see also heap.
دیکشنری تخصصی
[خاک شناسی] هیپد
مترادف و متضاد
مشبع (صفت)
abrim, medicated, heaped, impregnated, replete, satiate
متراکم (صفت)
heaped, accumulated, aggregate, dense, compact, compressed, condensed, stagnant
جملات نمونه
1. They heaped the barn with grain.
[ترجمه ترگمان]انبار را با غلات پر کردند
[ترجمه گوگل]آنها انبار را با دانه انباشته کردند
[ترجمه گوگل]آنها انبار را با دانه انباشته کردند
2. Add one heaped tablespoon of salt.
[ترجمه ترگمان]یک قاشق سوپ خوری نمک را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]یک قاشق غذا خوری نمک اضافه کنید
[ترجمه گوگل]یک قاشق غذا خوری نمک اضافه کنید
3. He heaped the diamonds up and said they were all his.
[ترجمه ترگمان]الماس ها را جمع کرد و گفت که همه آن ها متعلق به اوست
[ترجمه گوگل]او الماس را جمع کرد و گفت که همه او هستند
[ترجمه گوگل]او الماس را جمع کرد و گفت که همه او هستند
4. He heaped more food onto his plate.
[ترجمه ترگمان]مقدار بیشتری غذا روی بشقابش ریخت
[ترجمه گوگل]او بر روی بشقاب خود غذای بیشتری می کشید
[ترجمه گوگل]او بر روی بشقاب خود غذای بیشتری می کشید
5. He heaped abuse on Waite and made venomous personal attacks.
[ترجمه ترگمان]او از Waite سو استفاده کرد و باعث حملات شخصی سمی شد
[ترجمه گوگل]او با سوء استفاده از Waite روبرو شد و حملات شخصی سمی انجام داد
[ترجمه گوگل]او با سوء استفاده از Waite روبرو شد و حملات شخصی سمی انجام داد
6. The government did not deserve the opprobrium heaped on it by the national press.
[ترجمه ترگمان]دولت سزاوار رسوایی که توسط مطبوعات ملی بر روی آن گذاشته شده بود، نبود
[ترجمه گوگل]حکومت سزاوار شکایتی بود که توسط مطبوعات ملی در اختیار داشت
[ترجمه گوگل]حکومت سزاوار شکایتی بود که توسط مطبوعات ملی در اختیار داشت
7. Add a heaped teaspoonful of sugar.
[ترجمه ترگمان]مقدار زیادی شکر اضافه کنید
[ترجمه گوگل]یک قاشق چایخوری شکر اضافه کنید
[ترجمه گوگل]یک قاشق چایخوری شکر اضافه کنید
8. He heaped his team with praise.
[ترجمه ترگمان]تیمش را با ستایش پر کرد
[ترجمه گوگل]او ستایش خود را با تساوی کشید
[ترجمه گوگل]او ستایش خود را با تساوی کشید
9. Jean heaped logs on the fire.
[ترجمه ترگمان]ژان وال ژان روی آتش نشسته بود
[ترجمه گوگل]جین شمشیر را بر روی آتش بسوزاند
[ترجمه گوگل]جین شمشیر را بر روی آتش بسوزاند
10. Add three heaped teaspoons of sugar.
[ترجمه ترگمان]سه قاشق چای خوری شکر اضافه کنید
[ترجمه گوگل]سه قاشق چایخوری شکر را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]سه قاشق چایخوری شکر را اضافه کنید
11. Mrs. Madrigal heaped more carrots onto Michael'splate.
[ترجمه ترگمان]خانم \"مادریگال تو\" مایکل splate \"یه عالمه هویج هست\"
[ترجمه گوگل]خانم مادریگال هویج بیشتری را بر روی مایکل پلات گذاشت
[ترجمه گوگل]خانم مادریگال هویج بیشتری را بر روی مایکل پلات گذاشت
12. Sands heaped everywhere on the beach.
[ترجمه ترگمان] همه جا تو ساحل پر شد
[ترجمه گوگل]شنهای در همه جا در ساحل جمع شده اند
[ترجمه گوگل]شنهای در همه جا در ساحل جمع شده اند
13. She heaped my plate with food.
[ترجمه ترگمان]بشقاب مرا با غذا پر کرد
[ترجمه گوگل]او با غذا من را بوسید
[ترجمه گوگل]او با غذا من را بوسید
14. He deals well with all the criticism heaped on him.
[ترجمه ترگمان]او به خوبی با همه انتقادات وارده بر او سر و کار دارد
[ترجمه گوگل]او با تمام انتقادهایی که به او تعلق دارد، به خوبی می پردازد
[ترجمه گوگل]او با تمام انتقادهایی که به او تعلق دارد، به خوبی می پردازد
15. She heaped food on my plate.
[ترجمه ترگمان]او غذای من را روی بشقاب من پر کرد
[ترجمه گوگل]او غذا را بر روی صفحه من گذاشت
[ترجمه گوگل]او غذا را بر روی صفحه من گذاشت
پیشنهاد کاربران
متراکم، غلیظ، خنگ
fill with s. th
کلمات دیگر: