کلمه جو
صفحه اصلی

bedrock


معنی : پایه، اساس
معانی دیگر : بستری، بیمار بستری (bedrid هم می گویند)، اصول اساسی، صخره ی بستر (که زیر خاک یا صخره های فوقانی قرار دارد)، زیرسنگ، کف سنگ، سنگ بستر، پایه ی مستحکم، ته، زیرینه، سنگی که در زیر طبقه سطحی زمین واقع است

انگلیسی به فارسی

بستر، اساس، پایه


سنگی که در زیر طبقه سطحی زمین واقع است، پایه، اساس


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the solid layer of rock in the earth's surface, usu. beneath soil, sand, gravel, or the like.
مشابه: rock

(2) تعریف: a bottom layer or foundation; base.
مشابه: bottom

(3) تعریف: fundamental principles or ideals.
مشابه: bottom

- His belief in the value of the family was the bedrock of his social philosophy.
[ترجمه mohammadali] اعتقادش به ارزش خانواده، پایه و اساس فلسفه اجتماعی او بود.
[ترجمه ترگمان] عقیده او به ارزش خانواده بس تر فلسفه اجتماعی او بود
[ترجمه گوگل] اعتقاد او به ارزش خانواده بستر فلسفه اجتماعی او بود

• basic; fundamental
solid rock under a layer of soil or rock fragments; fundamentals, essential principles on which something is based; base, bottom
the bedrock of something is all the principles, ideas, or facts on which it is based.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سنگ بستر
[خاک شناسی] سنگِ بستر
[آب و خاک] سنگ بستر

مترادف و متضاد

پایه (اسم)
base, stand, stock, measure, leg, ground, pile, status, prop, mark, degree, grade, basis, stalk, root, stage, mount, rank, stratum, buttress, stanchion, foundation, bedrock, radix, fulcrum, headstock, outrigger, cantilever, sill, column, pillar, phase, footpath, fundament, groundsel, groundwork, mounting, pediment, principium, thallus

اساس (اسم)
base, ground, basis, root, nucleus, element, foundation, cornerstone, bedrock, fabric, grass roots, fundament, groundsel, groundwork

جملات نمونه

1. our democracy rests on the bedrock of justice
دموکراسی ما بر عدالت استوار است.

2. The poor suburbs traditionally formed the bedrock of the party's support.
[ترجمه ترگمان]حومه های فقیر به طور سنتی بس تر حمایت این حزب را تشکیل داده اند
[ترجمه گوگل]حومه های فقیر به طور سنتی پایه ریزی حمایت حزب را تشکیل می دهند

3. Marriage and children are the bedrock of family life.
[ترجمه ترگمان]ازدواج و کودکان سنگ بس تر زندگی خانوادگی هستند
[ترجمه گوگل]ازدواج و کودکان بستر زندگی خانوادگی است

4. Some people believe that the family is the bedrock of society.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد معتقدند که خانواده سنگ بس تر جامعه است
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم بر این باورند که خانواده پایه و اساس جامعه است

5. Mutual trust is the bedrock of a relationship.
[ترجمه ترگمان]اعتماد متقابل اساس رابطه است
[ترجمه گوگل]اعتماد متقابل پایه و اساس یک رابطه است

6. Honesty is the bedrock of any healthy relationship.
[ترجمه ترگمان]صداقت سنگ بس تر هر گونه رابطه سالم است
[ترجمه گوگل]صداقت پایه هر رابطه سالم است

7. But this group are the bedrock of the institution - and as such should figure prominently in our prayers.
[ترجمه ترگمان]اما این گروه سنگ بس تر موسسه است - و همانطور که باید در prayers به طور برجسته شکل گرفت
[ترجمه گوگل]اما این گروه پایه اصلی این نهاد است - و به همین ترتیب باید در نماز ما برجسته باشد

8. Does the bedrock constitutional principle of equal protection for all require affirmative action, merely allow it, or even prohibit it?
[ترجمه ترگمان]آیا اصل اساسی اساسی برای حمایت برابر برای همه نیاز به اقدام ایجابی، صرفا به آن اجازه می دهد، یا حتی آن را ممنوع می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا اصل اساسی قانون حفاظت برابر برای همه نیاز به اقدام مثبت دارد، صرفا به آن اجازه می دهد یا حتی آن را ممنوع می کند؟

9. The concepts inherent in this right are the bedrock upon which the principles of self-determination and individual autonomy are based.
[ترجمه ترگمان]مفاهیم ذاتی در این حق اساسی هستند که بر مبنای آن اصول خودمختاری و استقلال فردی بر پایه آن استوار است
[ترجمه گوگل]مفاهیم ذاتی این حق، پایه ای است که بر پایه اصول خودمختاری و خودمختاری فردی استوار است

10. They form the bedrock of the Association's existence.
[ترجمه ترگمان]آن ها بس تر وجود انجمن را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]آنها پایه و اساس موجودیت انجمن را تشکیل می دهند

11. Tales of disappointment form the bedrock of Sage's story.
[ترجمه ترگمان]داستان ناامیدی سنگ بس تر داستان Sage را شکل می دهد
[ترجمه گوگل]داستان های ناامیدی، پایه سنگ داستان سجاد است

12. And underlying all is the bedrock agreement on the goal and on the importance of that goal.
[ترجمه ترگمان]و اساس همه اینها، توافق اصلی در مورد هدف و بر اهمیت این هدف است
[ترجمه گوگل]و پایه و اساس همه توافق بستر اصلی در مورد هدف و اهمیت این هدف است

13. The issue is that these misperceptions form the bedrock of development decisionmaking.
[ترجمه ترگمان]مساله این است که این برداشت های نادرست، سنگ بس تر تصمیم گیری توسعه را شکل می دهند
[ترجمه گوگل]مسئله این است که این سوء تفاهمها پایه ریزی تصمیم گیری در مورد توسعه را تشکیل می دهند

14. An emphasis on oral history remains the bedrock of the plan for which 1 argue in this book.
[ترجمه ترگمان]تاکید بر تاریخ شفاهی، بس تر اصلی طرحی است که در آن ۱ در این کتاب بحث می شود
[ترجمه گوگل]تاکید بر تاریخ شفاهی، پایه ریزی برنامه ای است که در این کتاب به آن پرداخته شده است

15. They form the bedrock of our economic planet.
[ترجمه ترگمان]آن ها بس تر سیاره اقتصادی ما را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]آنها پایه ریزی سیاره اقتصادی ما را تشکیل می دهند

Our democracy rests on the bedrock of justice.

دموکراسی ما بر عدالت استوار است.


پیشنهاد کاربران

سنگ بنا


کلمات دیگر: