کلمه جو
صفحه اصلی

index finger


معنی : سبابه، انگشت نشان
معانی دیگر : انگشت سبابه

انگلیسی به فارسی

انگشت نشان، سبابه


انگشت اشاره، انگشت نشان، سبابه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the finger between the thumb and the longest finger; forefinger.

• forefinger, first finger after the thumb
your index finger is the finger that is next to your thumb.

مترادف و متضاد

سبابه (اسم)
index, forefinger, index finger

انگشت نشان (اسم)
forefinger, index finger

جملات نمونه

1. His index finger steadied on my suitcase.
[ترجمه ترگمان]انگشت اشاره اش کف چمدان من بود
[ترجمه گوگل]انگشت اشاره اش در چمدان من ثابت شد

2. His index finger tightened on the trigger but then relaxed again.
[ترجمه ترگمان]انگشت اشاره اش به ماشه سفت شد اما دوباره آرام گرفت
[ترجمه گوگل]انگشت اشارهش روی انگشت تنگ شد اما دوباره دوباره آرام شد

3. He suffered a hairline fracture of the right index finger.
[ترجمه ترگمان]او از شکستگی مو در سمت راست انگشت اشاره کرد
[ترجمه گوگل]او دچار شکستگی موی انگشت اشاره راست بود

4. He hushed me with his index finger against his mouth.
[ترجمه ترگمان]او مرا با انگشت اشاره اش روی دهانش گذاشت
[ترجمه گوگل]او انگشت اشاره خود را در برابر دهانش گذاشت

5. George stuck out his index finger and raised his thumb.
[ترجمه ترگمان]جرج انگشت اشاره اش را بیرون آورد و شستش را بالا برد
[ترجمه گوگل]جورج انگشت اشاره خود را انداخت و انگشت شست

6. He beckons to Fifi with his index finger crooked.
[ترجمه ترگمان]با انگشت اشاره اش کج و معوج به Fifi اشاره می کند
[ترجمه گوگل]او انگشت اشاره خود را کج می کند به فیفا

7. Using your index finger, make numerous indentations into dough.
[ترجمه ترگمان]استفاده از انگشت اشاره شما، علامت های متعددی را در خمیر ایجاد کنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از انگشت اشاره خود را به خمیر دشوار است

8. My index finger started developing an involuntary twitch towards the fast forward button.
[ترجمه ترگمان]انگشت اشاره من شروع به رشد یک حرکت غیر ارادی به سمت دکمه جلو رفتن سریع کرد
[ترجمه گوگل]انگشت اشاره من شروع به ایجاد یک حرکت غیرمستقیم به سمت دکمه سریع به جلو کرد

9. On the index finger of his left hand he wore a gold signet ring.
[ترجمه ترگمان]روی انگشت سبابه دست چپش حلقه طلایی طلایی رنگی به تن داشت
[ترجمه گوگل]در انگشت اشاره دست چپ او، یک حلقه طلایی طلا را پوشید

10. The second man smiles, wags his index finger and picks up a copy of his company's annual report.
[ترجمه ترگمان]مرد دوم با انگشت اشاره کرد و یک نسخه از گزارش سالانه شرکت خود را برداشت
[ترجمه گوگل]مرد دوم لبخند می زند، انگشت اشاره خود را می کشد و یک نسخه از گزارش سالانه شرکتش را جمع آوری می کند

11. You place your index finger against your chin and rest the upper jaw on the top of it.
[ترجمه ترگمان]انگشت اشاره اش را روی چانه و فک بالا روی آن قرار می دهی
[ترجمه گوگل]انگشت اشاره خود را روی چانه خود قرار دهید و فک بالا را در بالای آن قرار دهید

12. She touches the small colorful patches with her index finger, and laughs.
[ترجمه ترگمان]با انگشت اشاره اش کف کوچک رنگی را لمس می کند و می خندد
[ترجمه گوگل]او انگشت های رنگارنگ کوچک خود را با انگشت اشاره خود لمس می کند و می خندد

13. She wet her index finger and cleaned the spot off the mirror.
[ترجمه ترگمان]انگشت اشاره اش را خیس کرد و جای آینه را تمیز کرد
[ترجمه گوگل]او انگشت اشاره خود را مرطوب کرد و نقطه را از آینه پاک کرد

14. Using your thumb and index finger, remove soft, new green shoots to just above the set of leaves.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از انگشت شست و سبابه خود، جوانه های سبز جدید را درست بالای مجموعه برگ ها ببرید
[ترجمه گوگل]با استفاده از انگشت شست و انگشت خود، شاخه های نرم و سبز جدید را به درستی از مجموعه برگها حذف کنید

پیشنهاد کاربران

انگشت اشاره

index finger ( علوم تشریحی )
واژه مصوب: انگشت اشاره
تعریف: انگشت دوم دست از سمت شست که از سه بند تشکیل شده است


کلمات دیگر: