کلمه جو
صفحه اصلی

outsider


معنی : بیگانه
معانی دیگر : خارجی، غریبه، (کسی که عضو نیست یا به گروه تعلق ندارد) غیر عضو، نا وابسته، ناهموند

انگلیسی به فارسی

خارجی، بیگانه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone or something not inside a boundary, limit, or the like.
متضاد: local

(2) تعریف: a person who does not belong to a particular group.
مترادف: alien, foreigner, stranger
متضاد: insider, local, member
مشابه: exile, fifth wheel, interloper, newcomer, odd man out, outcast, outlander

(3) تعریف: a participant in competition considered to have little chance of winning; long shot.
مترادف: dark horse, long shot
مشابه: gamble

• onlooker; stranger, newcomer; foreigner; alien; nonmember; visitor
an outsider is someone who is not involved in a particular group, or is not accepted by that group.

مترادف و متضاد

بیگانه (اسم)
foreigner, gringo, stranger, outsider, publican

person who is foreign to something


Synonyms: alien, floater, foreigner, incomer, interloper, intruder, newcomer, odd one out, outlander, refugee, stranger


Antonyms: insider


جملات نمونه

1. The outsider sees the best of the game.
[ترجمه ترگمان]غریبه بهترین بازی را می بیند
[ترجمه گوگل]بیگانه بهترین بازی را می بیند

2. I'm an outsider, the only foreign woman in the group.
[ترجمه افشین] ]من یک بیگانه، تنها زن خارجی در گروه هستم
[ترجمه ترگمان]من یک بیگانه هستم، تنها زن خارجی در گروه
[ترجمه گوگل]من یک بیگانه، تنها زن خارجی در گروه است

3. To an outsider it may appear to be a glamorous job.
[ترجمه ترگمان]برای یک غریبه ممکن است یک شغل پر زرق و برق باشد
[ترجمه گوگل]به یک بیگانه ممکن است یک کار فریبنده باشد

4. Things often appear chaotic to the outsider.
[ترجمه ترگمان]اغلب چیزها برای خارج از کشور آشفته و آشفته به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]چیزهایی که اغلب برای بیگانه به نظر می رسند، به نظر می رسد

5. I would always be an outsider here - no matter that I spoke fluent Spanish.
[ترجمه ترگمان]من همیشه یک بیگانه بودم - مهم نبود که من به زبان اسپانیایی حرف می زدم
[ترجمه گوگل]من همیشه یک بیگانه هستم - مهم نیست که اسپانیایی زبانم صحبت کنم

6. He was an outsider in the race to be the new UN Secretary-General.
[ترجمه ترگمان]او یک غریبه در نژاد بود که دبیر کل سازمان ملل بود
[ترجمه گوگل]او در مسابقه به عنوان دبیر کل جدید سازمان ملل متحد بیگانه بود

7. The race was won by a 201 outsider.
[ترجمه ترگمان]این مسابقه توسط یک نفر از خارجی ها برگزار شد
[ترجمه گوگل]مسابقه توسط 201 نفر بیگانه به دست آمد

8. To an outsider, the system seems complex and confusing.
[ترجمه ترگمان]برای یک غریبه، سیستم پیچیده و گیج کننده به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]به یک بیگانه، سیستم به نظر پیچیده و گیج کننده است

9. Malone, a cop, felt as much an outsider as any of them.
[ترجمه ترگمان]دکتر مالون، یک پلیس، احساس یک بیگانه نسبت به آن ها داشت
[ترجمه گوگل]مالون، یک پلیس، احساس می کرد که به عنوان یکی دیگر از افراد بیگانه است

10. Here she felt she would always be an outsider.
[ترجمه ترگمان]در اینجا احساس می کرد که او همیشه یک بیگانه است
[ترجمه گوگل]در اینجا او احساس می کرد او همیشه بیگانه است

11. It would be fatal to bring in outsider.
[ترجمه ترگمان]این کار برای این که بیگانه شود، مهلک و کشنده خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای بیرون آمدن، کشنده است

12. The odds on the outsider were 100?
[ترجمه ترگمان]احتمالش چقدره که outsider ۱۰۰ نفر باشن؟
[ترجمه گوگل]شانس در خارج از کشور 100 بود؟

13. I felt a complete outsider.
[ترجمه ترگمان]احساس می کردم که یک بیگانه کامل هستم
[ترجمه گوگل]احساس ناخوشایندی داشتم

14. Sometimes an outsider will win at long odds, but not often.
[ترجمه ترگمان]گاهی یک فرد خارجی با اختلاف زیاد برنده می شود، اما نه اغلب
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات یک بیگانه در شانس زیاد موفق خواهد شد، اما اغلب اوقات

پیشنهاد کاربران

غیرخودی

بیطرف

بیگانه

نامتجانس ناهمگون

افراد متفرقه
Outsiders are not admitted. ورود افراد متفرقه ممنوع.

خواننده کره ای
اپلیکیشنی برای حک کردن افراد

غیر حرفه ای

تازه وارد

ناشناخته غریبه
کسی که در مسابقات ورزشی ازش انتظار بردن یا قهرمان شدن را نداریم
مخالف واژه favourite

I receive so few outsiders
من غریبه های خیلی کمی رو ( به حضور ) می پذیرم

Winter Kills 1979🎥

کسی که شانسی برای قهرمانی در رقابت ها رو نداره متضادش میشه ؛ Favourite


کلمات دیگر: