کلمه جو
صفحه اصلی

regent


معنی : رئیس، عضو شورا، نایب السلطنه، اداره کننده، نماینده پادشاه
معانی دیگر : (نادر) نایب حکمران

انگلیسی به فارسی

نایب السلطنه، نماینده پادشاه، رئیس، عضو شورا


مستعمره، نایب السلطنه، نماینده پادشاه، رئيس، عضو شورا، اداره کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: regentship (n.)
(1) تعریف: one who governs in place of a disabled or underage ruler.

- The prince had been regent for nearly nine years before becoming king upon his father's death.
[ترجمه ترگمان] شاهزاده تقریبا نه سال پیش از مرگ پدرش نایب السلطنه شده بود
[ترجمه گوگل] شاهزاده تقریبا 9 سال قبل از مرگ پدرش پادشاه شده بود
- During the boyhood of Peter the Great, his half-sister Sophia held power as regent.
[ترجمه ترگمان] سوفیا، خواهر ناتنی او، در دوران کودکی، قدرت خود را به عنوان نایب السلطنه حفظ کرد
[ترجمه گوگل] در دوران کودکی پیتر بزرگ، نیمه خواهر او سوفیا قدرت را به عنوان ریاست قدرت حفظ کرد

(2) تعریف: a member of the governing body of an institution, such as a state university or educational system.

- The regents of the university met to discuss an increase in tuition.
[ترجمه ترگمان] The دانشگاه برای بحث در مورد افزایش شهریه ملاقات کردند
[ترجمه گوگل] ریگانان دانشگاه برای بحث در مورد افزایش در تحصیل ملاقات کردند

(3) تعریف: a ruler or governor.

- They appealed to the regents of the province.
[ترجمه ترگمان] آن ها از the این استان درخواست استیناف کردند
[ترجمه گوگل] آنها به رژیم های استان درخواست تجدید نظر کردند

• one who governs a state in the king's absence; member of a management board, member of a board of governors
pertaining to one who rules a nation in the king's absence
a regent is a person who rules a country when the king or queen is unable to rule, for example because they are too young or too ill.

مترادف و متضاد

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

عضو شورا (اسم)
councilor, councillor, regent

نایب السلطنه (اسم)
exarch, regent, crown prince, viceroy, nabob, vice-regent

اداره کننده (اسم)
director, regent

نماینده پادشاه (اسم)
regent

جملات نمونه

1. prince regent
شاهزاده نایب السلطنه

2. The Regent hotel has a superlative view of Hong Kong island.
[ترجمه ترگمان]هتل نایب السلطنه نمای عالی از جزیره هنگ کنگ دارد
[ترجمه گوگل]هتل Regent دارای منظره ای عالی از جزیره هنگ کنگ است

3. George IV became Prince Regent in 18 because of his father's insanity.
[ترجمه ترگمان]جورج چهارم به دلیل جنون پدرش در سن ۱۸ سالگی به سلطنت رسید
[ترجمه گوگل]جورج IV به دلیل دیوانگی پدرش در 18 سالگی شاهزاده رجنت شد

4. On 10 April 1911 Ras Tasamma, the Regent, died of a stroke.
[ترجمه ترگمان]در ۱۰ آوریل ۱۹۱۱، راس Tasamma، نایب السلطنه، براثر سکته درگذشت
[ترجمه گوگل]در تاریخ 10 آوریل 1911، رأس Tasamma، رجنت، از سکته مغزی فوت کرد

5. Hong Kong based regent Hotels emerged as the operator of the Windsor Hotel.
[ترجمه ترگمان]هتل regent مستقر در هنگ کنگ به عنوان گرداننده هتل Windsor ظاهر شد
[ترجمه گوگل]هتل های ریگان مستقر در هنگ کنگ به عنوان اپراتور هتل ویندزور ظاهر شدند

6. Regent John Munger participated via telephone.
[ترجمه ترگمان]Regent جان Munger از طریق تلفن شرکت کرد
[ترجمه گوگل]ریگان جان مونگر از طریق تلفن شرکت کرد

7. But, all young. Too young to be Regent, I say.
[ترجمه ترگمان]اما، خیلی جوان می گویم: زیادی جوان است
[ترجمه گوگل]اما همه ی جوان ها من می گویم خیلی جوان است که ریگنت هستم

8. Whatever it was, the Regent saw it as an unlooked-for opportunity.
[ترجمه ترگمان]هر چه بود، ریجنتز پارک این را به عنوان یک فرصت غیرمنتظره می دید
[ترجمه گوگل]هر چه بود، رجنت آن را به عنوان فرصتی بدون توجه به آن دید

9. The new regent was given the opportunity to determine a much more clear-cut policy than that of the 1540s.
[ترجمه ترگمان]نایب السلطنه جدید این فرصت را به دست آورد که سیاست clear را به مراتب بهتر از آن تعیین کند
[ترجمه گوگل]مجتمع جدید فرصتی برای تعیین یک سیاست بسیار روشن تر از دهه 1540 به دست آورد

10. Accepted first as regent, he was in 1037 recognised as king, and Emma went into exile.
[ترجمه ترگمان]اول به عنوان نماینده پادشاه، او در ۱۰۳۷ به عنوان پادشاه شناخته شد و اما به تبعید رفت
[ترجمه گوگل]او قبلا به عنوان ریاست پذیرفته شد، او در سال 1037 به عنوان پادشاه شناخته شد، و اما به تبعید رفت

11. A regent assumes almost full powers.
[ترجمه ترگمان]یک نایب السلطنه تقریبا تمام قدرت را به دست می گیرد
[ترجمه گوگل]رجنت تقریبا قدرت کامل را می پذیرد

12. Accurately he was only regent of the Winds, viceroy of the gods.
[ترجمه ترگمان]اون فقط نایب السلطنه بوده، فرمانده خدایان
[ترجمه گوگل]دقیقا او تنها پادشاه باد، وفادار خدایان بود

13. I walked down Regent Street, with its crowds of tourists and Christmas shoppers.
[ترجمه ترگمان]با جمعیت توریست ها و خریداران کریسمس در خیابان ری جنت قدم زدم
[ترجمه گوگل]من خیابان رجنت را با جمعیتی از گردشگران و کریسمس خرید کردم

14. One of them, Frumentius, was appointed Regent during Ezana's childhood.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها، Frumentius، در دوران کودکی Ezana به عنوان نایب السلطنه انتخاب شد
[ترجمه گوگل]یکی از آنها، Frumentius، رجنت در دوران کودکی اشنا منصوب شد

15. Welcome to the online home of Regent Christian Academy ( RCA ).
[ترجمه ترگمان]به خانه آنلاین آکادمی کریستین (آر سی ای)خوش آمدید
[ترجمه گوگل]به خانه آنلاین آکادمی مسیحی Regent خوش آمدید (RCA)

prince regent

شاهزاده نایب‌السلطنه


پیشنهاد کاربران

someone who governs instead of a king or queen, because the king or queen is sick, absent, or still a child


کلمات دیگر: