کلمه جو
صفحه اصلی

mechanic


معنی : مکانیک، مکانیک ماشین الات، هنرور، ماشینی، غیر فکری، مکانیکی
معانی دیگر : تعمیرکار، افزارمند، افزارگر، افزارکار

انگلیسی به فارسی

( mechanician ) مکانیک، مکانیک ماشین الات، هنرور،مکانیکی، ماشینی


مکانیک، مکانیک ماشین الات، مکانیکی، هنرور، ماشینی، غیر فکری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a worker skilled in the production, use, and esp. repair of tools, machinery, and motors.

• skilled repairman of cars or machines
a mechanic is someone who mends and maintains machines and engines as a job.
you can refer to the way in which something works or is done as the mechanics of it.

مترادف و متضاد

مکانیک (اسم)
mechanic, mechanics, mechanician

مکانیک ماشین الات (اسم)
mechanic, mechanician

هنرور (صفت)
mechanic, mechanical

ماشینی (صفت)
mechanic, mechanical, mechanized, typed

غیر فکری (صفت)
mechanic, mechanical

مکانیکی (صفت)
mechanic, mechanical

جملات نمونه

1. the mechanic revved up the car engine
مکانیک موتور اتومبیل را تند به کار انداخت (گاز داد).

2. the mechanic scoured his greasy hands with hot water
مکانیک دست های روغنی خود را خوب با آب گرم شست.

3. a dexterous mechanic
مکانیک ماهر

4. he is an apprentice mechanic
او شاگرد مکانیک است.

5. susan is walking out with a garage mechanic
سوسن با یک مکانیک گاراژ بیرون می رود.

6. this car wants the attention of a good mechanic
این اتومبیل به توجه یک مکانیک خوب نیاز دارد.

7. The mechanic soon fixed up the machine.
[ترجمه صبا] مکانیک به زودی دستگاه را تنظیم خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]مکانیک خیلی زود دستگاه را تعمیر کرد
[ترجمه گوگل]مکانیک به زودی دستگاه را تنظیم کرد

8. This mechanic is always prompt in his duties.
[ترجمه ترگمان]این مکانیک همیشه وظیفه اش را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]این مکانیک همواره در وظایف خود فوری است

9. A competent mechanic should be able to fix the problem.
[ترجمه ترگمان]یک مکانیک ماهر باید بتواند مشکل را حل کند
[ترجمه گوگل]مکانیک صالح باید بتواند مشکل را حل کند

10. A mechanic overhauled the car's motor with some new parts.
[ترجمه ترگمان]یک مکانیک موتور اتومبیل را با چند قسمت جدید تعمیر کرد
[ترجمه گوگل]یک مکانیک موتور موتور با برخی قطعات جدید را اصلاح کرد

11. He is a mechanic who buys and sells cars on the side.
[ترجمه ترگمان]او یک مکانیک است که ماشین ها را می خرد و می فروشد
[ترجمه گوگل]او یک مکانیک است که اتومبیل ها را در سمت خرید و فروش می کند

12. The mechanic was busy repairing the machine.
[ترجمه ترگمان]مکانیک مشغول تعمیر دستگاه بود
[ترجمه گوگل]مکانیک مشغول تعمیر دستگاه بود

13. He worked in a garage as a mechanic.
[ترجمه Sarina Kamalinejad] او در گاراژ به عنوان یک مکانیک کار می کرد
[ترجمه ترگمان]او در گاراژ به عنوان مکانیک کار می کرد
[ترجمه گوگل]او در یک گاراژ به عنوان مکانیک کار می کرد

14. The terrible mechanic seems to have made a botch of repairing the car.
[ترجمه ترگمان]مکانیک وحشتناک ظاهرا تعمیر اتومبیل را تعمیر کرده است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مکانیک وحشتناک ساخته شده یک botch تعمیر ماشین است

15. Kelly is employed as a mechanic.
[ترجمه ترگمان]کلی به عنوان یک مکانیک استفاده می شود
[ترجمه گوگل]کلی به عنوان مکانیک کار می کند

16. The factories no longer relied upon a mechanic to put together looms within the plant.
[ترجمه ترگمان]کارخانه ها دیگر به مکانیک تکیه نداشتند تا در کارخانه دور هم جمع شوند
[ترجمه گوگل]کارخانجات دیگر به مکانیک متکی نیستند که با همدیگر در میان گیاهان قرار بگیرند

17. The mechanic found that the engine hood of the plane would not lift.
[ترجمه ترگمان]مکانیک متوجه شد که کاپوت ماشین بلند نمی شود
[ترجمه گوگل]مکانیک متوجه شد که کلاه موتور هواپیما بلند نخواهد شد

پیشنهاد کاربران

مکانیک

the boy whose father is a mechanic won the game
پسری که پدرش مکانیکه بازی رو برد ⏬

به معنای مکانیک کار می باشد

نحوه عملکرد

سازوکار


کلمات دیگر: