nox

1. Raising injection pressures brings particulates down but puts NOx up; the same goes for many other design changes.

[ترجمه ترگمان]افزایش فشار تزریق ذرات را پایین می آورد اما نیتروژن اکسید می کند؛ همین مساله برای بسیاری از تغییرات طراحی دیگر اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]افزایش فشار تزریق ذرات را کاهش می دهد اما NOx را افزایش می دهد؛ همین امر برای بسیاری از تغییرات دیگر طراحی شده است

2. Nox, together with sulphur dioxide, is one of the leading contributors to acid rain pollution.

[ترجمه ترگمان]Nox، همراه با گوگرد دی اکسید، یکی از حامیان اصلی آلودگی باران اسیدی است
[ترجمه گوگل]Nox، همراه با دی اکسید گوگرد، یکی از عوامل پیشرو در آلودگی باران اسیدی است

3. However, emissions of NOx gases in the upper atmosphere have a greenhouse effect 100 times more powerful than C0

[ترجمه ترگمان]با این حال، انتشار گازهای گلخانه ای در اتمسفر فوقانی به میزان ۱۰۰ برابر قوی تر از دی اکسید کربن است
[ترجمه گوگل]با این حال، انتشار گازهای NOx در جو فوقانی یک اثر گلخانه ای را 100 بار قوی تر از C0 می کند

4. However, the high PM and NOX emissions slow down the development of diesel engines.

[ترجمه ترگمان]با این حال، تولید گازهای گلخانه ای بالا و کاهش گازهای گلخانه ای به کندی در حال کاهش تولید موتورهای دیزل است
[ترجمه گوگل]با این حال، انتشار PM و NOX کم سرعت توسعه موتورهای دیزل را کاهش می دهد

5. The paper introduces an effective method to reduce NOx and CO emission.

[ترجمه ترگمان]این مقاله روشی موثر برای کاهش انتشار CO۲ و انتشار CO۲ ارائه می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله یک روش موثر برای کاهش NOx و انتشار CO است

6. NOX emissions are almost completely avoided under full load with a lambda factor of

[ترجمه ترگمان]انتشار گازهای گلخانه ای به طور کامل به طور کامل تحت بار کامل با ضریب لاندا می باشد
[ترجمه گوگل]انتشار گازهای NOX تقریبا به طور کامل تحت بار کامل با یک عامل لامبدا از آن اجتناب می شود

7. Federal regulations imposed Nox exhaust - emission standards on all 1973 passenger vehicle.

[ترجمه ترگمان]مقررات فدرال استانداردهای آلایندگی اگزوز را در تمام خودروهای سواری در سال ۱۹۷۳ تحمیل کرده است
[ترجمه گوگل]مقررات فدرال عدد اکساسیون - استانداردهای انتشار در تمامی خودروهای مسافری سال 1973 است

8. Methods Anti - NOX 4 ribozyme clones of mouse embryonic stem ( ES ) cells were differentiated into embryoid bodies ( EBs ).

[ترجمه ترگمان]روش های ضد - NOX ۴ ribozyme سلول های بنیادی جنینی موش (ES)به بدن embryoid تقسیم شدند (EBs)
[ترجمه گوگل]روشهای ضد سلولهای ریبوزیم Anti-NOX 4 از سلولهای بنیادی جنینی موش (ES) به جنینهای جنینی (EBs) تقسیم شدند

9. So lowering NOx and PM emissions is the ultimate handicap along developing of diesel engines.

[ترجمه ترگمان]بنابراین کاهش انتشار اکسیده ای نیتروژن و تولید گازهای گلخانه ای به عنوان یک مانع نهایی در راستای توسعه موتورهای دیزلی است
[ترجمه گوگل]بنابراین تولید گازهای گلخانه ای NOx و PM کاهش ناپذیری در توسعه موتورهای دیزلی است

10. Purify NOx, SOx, Volatile Organic Compounds ( VOCs ) and various bad odor.

[ترجمه ترگمان]Purify NOx، sox، ترکیبات آلی فرار (VOCs)و بوی بد مختلف
[ترجمه گوگل]پاک کردن NOx، SOx، ترکیبات آلی فرار (VOCs) و بوی های مختلف بد

11. Different combustion form influence the NOx emission.

[ترجمه ترگمان]شکل احتراق مختلف، انتشار اکسیده ای نیتروژن را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]فرم احتراق مختلف بر انتشار NOX تاثیر می گذارد

12. Nitrogen oxides ( NOX. ) are produced when fuel is burned at very high temperatures.

[ترجمه ترگمان]اکسیده ای نیتروژن (NOX)هنگامی که سوخت در دماهای بسیار بالا سوزانده می شود تولید می شوند
[ترجمه گوگل]اکسید نیتروژن (NOX ) تولید می شود که سوخت در دماهای بسیار بالا سوخته است

13. NO is NOx the primary ingredient.

[ترجمه ترگمان]هیچ ماده اولیه نیتروژن اکسید نیتروژن نیست
[ترجمه گوگل]NO NOX یک ماده اولیه است

14. Because the main raw material for Liu ash, NOx, sulfur, ranging from discharge when the arrival of Love, burning point has passed, a higher safety factor.

[ترجمه ترگمان]از آنجا که مواد خام اصلی برای لیو خاکستر، اکسیده ای نیتروژن، گوگرد، از تخلیه به هنگام رسیدن عشق، نقطه اشتعال، افزایش می یابد، یک عامل ایمنی بالاتر
[ترجمه گوگل]از آنجا که مواد اولیه اصلی برای خاکستر لیو، NOX، گوگرد، از تخلیه زمانی که ورود عشق، نقطه سوختن گذشت، یک عامل ایمنی بالاتر است

انگلیسی به فارسی

مترادف و متضاد

جملات نمونه