کلمه جو
صفحه اصلی

matchmaker


معنی : دلال یا دلاله ازدواج
معانی دیگر : دلال یا دلاله ازدواج، عروسی راه انداز، کسیکه مایل است زنها را با مردهاپیوند دهد، کبریت ساز

انگلیسی به فارسی

دلال یا دلاله ازدواج


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: matchmaking (adj.), matchmaking (n.)
(1) تعریف: a person who introduces men and women to each other in the hope that they will marry.

(2) تعریف: someone who arranges athletic matches, esp. wrestling or boxing competitions.

• one who arranges marriages by finding partners who are suitable for each other; one who sets up matches between comparable contestants (sports)
a matchmaker is someone who tries to encourage other people they know to form relationships or to get married.
one who arranges marriages for others

مترادف و متضاد

دلال یا دلاله ازدواج (اسم)
matchmaker

جملات نمونه

1. Some friends played matchmaker and had us both over to dinner.
[ترجمه آرشید] بعضی از دوستان خواستند بین ما وصلت ایجاد کنند و ما را برای شام دعوت کردند
[ترجمه ترگمان]بعضی از دوستان با یک دلال ازدواج کردن و هر دو را برای شام دعوت کرده بودند
[ترجمه گوگل]بعضی از دوستان دوست داشتنی بودند و هر دو به شام ​​رفتند

2. Kirstein was an artistic matchmaker in the manner of Diaghilev, bringing together choreographers, composers and visual artists.
[ترجمه ترگمان]Kirstein یک matchmaker هنری به سبک of بود که choreographers، آهنگسازان و هنرمندان تجسمی را گرد هم می آورد
[ترجمه گوگل]کیرستاین یک هنرمند هنرمندانه به شیوه Diaghilev بود، با همکاری هنرمندان، آهنگسازان و هنرمندان بصری

3. A Washington matchmaker who links celebrities with charity work, it took Viator no time to imagine the perfect campaign.
[ترجمه ترگمان]یک دلال ازدواج در واشنگتن که افراد مشهور را با کاره ای خیریه ارتباط می دهد، زمان کافی برای فکر کردن به تبلیغات کامل را ندارد
[ترجمه گوگل]یک متفکر واشنگتن که شخصیت های مشهور را با کار خیریه پیوند می دهد، تاکنون Viator هیچ وقت برای تصور کمپین کامل نیست

4. In trying to play matchmaker and kill two birds with one stone, I nearly annihilated three.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کردم با یک سنگ ازدواج کنم و دو پرنده را با یک سنگ بکشم، نزدیک بود سه پرنده را از بین ببرم
[ترجمه گوگل]در تلاش برای بازی کردن کوهنورد و کشتن دو پرنده با یک سنگ، من تقریبا 3 را نابود کردم

5. But at that time, the matchmaker arranged us to meet at a park.
[ترجمه ترگمان]اما در آن زمان، دلال matchmaker ما را برای ملاقات در یک پارک مرتب کرد
[ترجمه گوگل]اما در آن زمان، جادوگر ما را ترتیب داد تا در پارک دیدار کنیم

6. Take that music is a matchmaker, beautiful musical note, one people spreading human being as, use wisdom to create boundless value.
[ترجمه ترگمان]در نظر بگیرید که این موسیقی یک matchmaker، یک یادداشت موزیکال زیبا، یک انسان است که انسان را گسترش می دهد، و از خرد برای ایجاد ارزش بی حد استفاده می کند
[ترجمه گوگل]نگاهی به این موسیقی، جادوگر، یادداشت زیبا موسیقی است، یکی از افرادی که بشر را پخش می کند، از عقل برای ایجاد ارزش بی حد و حصر استفاده می کند

7. The receptionist was a real matchmaker.
[ترجمه ترگمان]The یه دلال ازدواج واقعی بود
[ترجمه گوگل]پذیرنده یک جادوگر واقعی بود

8. Condor simplifies job submission by acting as a matchmaker of ClassAds.
[ترجمه ترگمان]Condor واگذاری کار را به عنوان یک matchmaker از ClassAds تسهیل می کند
[ترجمه گوگل]Condor ساده ترین کار ارسال را انجام می دهد و به عنوان یک متفکر ClassAds عمل می کند

9. What a fine matchmaker Mrs. Wang had turned out to be!
[ترجمه ترگمان]عجب ازدواج خوبی بود خانم ونگ برگشته بود!
[ترجمه گوگل]خانم وانگ یک زن خوشگل بود!

10. Matchmaker No problem. I have an idea.
[ترجمه ترگمان] مشکلی نیست من یه فکری دارم
[ترجمه گوگل]دوست داشتنی هیچ مشکلی نیست من یه نظری دارم

11. Rose : Ms. Matchmaker, Herb and I just aren't written in the stars.
[ترجمه ترگمان]رز: خانم matchmaker، هرب و من فقط توی ستاره ها written
[ترجمه گوگل]گل رز: خانم کتک زدن، گیاه و من فقط در ستاره نوشته نشده است

12. February 2 is perhaps the best matchmaker in this world, "leap year" 1 Let us believe in this.
[ترجمه ترگمان]۲ فوریه شاید بهترین خواستگار در این دنیا باشد، \"سال کبیسه\" ۱ بگذارید این را باور کنیم
[ترجمه گوگل]شاید 2 فوریه شاید بهتر از این است که در این جهان، 'سال جهش' 1 به این باور برسیم

13. Matchmaker, can you match my daughter with a nice young man?
[ترجمه ترگمان]matchmaker، میتونی با دختر من ازدواج کنی با یه مرد جوان خوب؟
[ترجمه گوگل]دوست دختر، آیا می توانم دخترم را با یک مرد جوان خوب مقایسه کنم؟

14. The matchmaker has been an important member of Jewish communities for centuries.
[ترجمه ترگمان]این matchmaker برای قرن ها یکی از اعضای مهم جوامع یهودی بوده است
[ترجمه گوگل]سحر آمیز قرن ها یکی از اعضای مهم جوامع یهودی بوده است

پیشنهاد کاربران

[اسم فاعل]
فرد معرف دو نفر بهم ( جهت آشنایی بیشتر و ازدواج ) ،
همسریاب

A: He suggested we both have lunch next week
B: That would be great. I'd be the matchmaker

واسطه ازدواج - واسطه امر خیر
کسی که تلاش میکنه واسطه ازدواج دیگران بشه

همسریاب

Noun - countable :
همسریاب
کسی که تلاش می کند برای دیگران، همسری مناسب پیدا کند. مثلا در ایران عموما این کار را خانمها ( مانند: مادر، خواهر ، مادربزرگ ها و . . . . ) انجام می دهند.
Marriage broker

دلال ازدواج

زوج یاب، همسریاب، وصلت ساز، معرف ازدواج

دلّاله، زوج یاب


کلمات دیگر: