کلمه جو
صفحه اصلی

outgrowth


معنی : بر امدگی، نتیجه، حاصل، گوشت زیادی، دارای برامدگی
معانی دیگر : پیامد، رشد سریع تر (از دیگری)، رویش، رشد اضافی، برون وخشی، فرع، برآمدگی

انگلیسی به فارسی

فرع،نتیجه،حاصل،برآمدگی،گوشت زیادی


رشد، نتیجه، حاصل، دارای برامدگی، گوشت زیادی، بر امدگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: that which develops or results from something.
مترادف: consequence, effect, fruit, outcome, product, result
مشابه: conclusion, derivative, development, end, upshot

- Her new career is an outgrowth of a former hobby.
[ترجمه ترگمان] شغل جدید او نتیجه یک سرگرمی سابق است
[ترجمه گوگل] حرفه ی جدید او پیشرفت یک سرگرمی سابق است

(2) تعریف: that which grows out of something; offshoot.
مترادف: offshoot, protuberance, sprout
مشابه: bud, excrescence, knob, limb, node, projection

- Antlers are outgrowths on the heads of deer.
[ترجمه ترگمان] Antlers در بالای سر گوزن پرسه می زنند
[ترجمه گوگل] برهنه ها بر سر گوزن ها رشد می کنند
- The field of applied linguistics is an outgrowth of general linguistics.
[ترجمه ترگمان] زمینه زبان شناسی کاربردی، نتیجه ای از زبان شناسی عمومی است
[ترجمه گوگل] زمینه زبانشناسی کاربردی یک رشد زبانشناسی عمومی است

• growth, offshoot; natural result, development
something that is an outgrowth of another thing has developed naturally as a result of the first thing.

مترادف و متضاد

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

نتیجه (اسم)
resolution, rest, growth, conclusion, success, effect, hatch, result, sequence, sequel, corollary, consequence, outcome, upshot, harvest, outgrowth, sequela

حاصل (اسم)
growth, result, outcome, upshot, resultant, product, yield, heir, fruitage, harvest, outgrowth, perquisite, resume

گوشت زیادی (اسم)
growth, outgrowth

دارای برامدگی (اسم)
outgrowth

projection


Synonyms: bulge, enlargement, excrescence, jut, node, offshoot, outcrop, process, prolongation, prominence, protuberance, shoot, sprout, swelling


Antonyms: ingrowth


product, consequence


Synonyms: aftereffect, branch, by-product, derivative, descendant, development, effect, emergence, end, end result, issue, member, offshoot, offspring, outcome, result, spin-off, yield


جملات نمونه

1. crime can be an outgrowth of poverty
جنایت می تواند ناشی از فقر باشد.

2. An outgrowth of new shoots on a branch.
[ترجمه ترگمان]یک شاخه گل تازه روی شاخه درخت است
[ترجمه گوگل]رشد شاخه های جدید در یک شاخه

3. The law was an outgrowth of the 1996 presidential election.
[ترجمه ترگمان]این قانون نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۶ بود
[ترجمه گوگل]این قانون رشد انتخابات ریاست جمهوری سال 1996 بود

4. Inflation is an outgrowth of war.
[ترجمه ترگمان]تورم نتیجه جنگ است
[ترجمه گوگل]تورم رشد اقتصادی است

5. The eye first appears as a cup-shaped outgrowth from the brain.
[ترجمه ترگمان]چشم اول به عنوان نتیجه ای از مغز به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]چشم اول به نظر می رسد به عنوان یک رشد فنجان شکل از مغز

6. Her first book is an outgrowth of an art project she began in 198
[ترجمه ترگمان]اولین کتاب او نتیجه یک پروژه هنری است که در سال ۱۹۸ شروع شد
[ترجمه گوگل]اولین کتاب او پیشرفت یک پروژه هنری است که او در سال 1983 آغاز کرد

7. This policy is just an outgrowth of earlier decisions.
[ترجمه ترگمان]این سیاست تنها نتیجه ای از تصمیمات قبلی است
[ترجمه گوگل]این سیاست فقط رشد سریع تصمیمات قبلی است

8. The manufactureof this material is an outgrowth of the space industry.
[ترجمه ترگمان]The این ماده، نتیجه ای از صنعت فضا است
[ترجمه گوگل]تولید این مواد از رشد صنعت فضا است

9. This is a natural outgrowth of the sense of touch.
[ترجمه ترگمان]این نتیجه ای طبیعی از حس لامسه است
[ترجمه گوگل]این رشد طبیعی احساس لمس است

10. Similar effects on limb outgrowth and Hoxd gene expression were observed in forelimb cultures.
[ترجمه ترگمان]اثرات مشابهی در حالت رشد عضو و بیان ژن Hoxd در فرهنگ های forelimb مشاهده شد
[ترجمه گوگل]اثرات مشابه بر رشد عضله و بیان ژن هوکس در کشتارهای پیشانی مشاهده شد

11. That break in faith is the outgrowth of a spirit of violence.
[ترجمه ترگمان]این جدایی از ایمان، نتیجه روح خشونت است
[ترجمه گوگل]این شکست در ایمان، رشد روحی خشونت است

12. The Super Bowl was an outgrowth of the desire to take advantage of the merger as quickly as possible.
[ترجمه ترگمان]سوپر بول نتیجه ای از تمایل به استفاده سریع از ادغام به سریع ترین شکل ممکن بود
[ترجمه گوگل]Super Bowl رشد سریع تمایل به استفاده از ادغام در اسرع وقت بود

13. Likewise a bronze sculpture is considered an outgrowth of the wax or plaster model from which it is cast.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، یک مجسمه برنزی به عنوان نتیجه ای از مدل موم یا گچ در نظر گرفته می شود که از آن ساخته شده است
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، مجسمه برنز، رشد تولید مدل موم یا گچ است که از آن به دست می آید

14. These new family structures are an outgrowth of rising divorce rates.
[ترجمه ترگمان]این ساختارهای خانوادگی جدید، نتیجه ای از افزایش میزان طلاق هستند
[ترجمه گوگل]این ساختارهای خانوادگی جدید، افزایش رشد طلاق است

15. Graham is clearly meant to be a satiric outgrowth of the nasty society he lives in.
[ترجمه ترگمان]کاملا واضح است که گراه ام یک outgrowth satiric است که او در آن زندگی می کند
[ترجمه گوگل]گراهام به صراحت به معنای یک رشد طنز از جامعه تند و زننده است که در آن زندگی می کند

Crime can be an outgrowth of poverty.

جنایت می‌تواند ناشی از فقر باشد.


پیشنهاد کاربران

حاصل، نتیجه، برآیند
Its a natural outgrowth of my interest in computers and cybernetics

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .


کلمات دیگر: