کلمه جو
صفحه اصلی

licit


معنی : مجاز، روا، حراجی، قانونی، مشروع، حلال
معانی دیگر : پرگدار، دادیک، کردنی، حراج، فروش از طریق مزایده

انگلیسی به فارسی

مشروع، حلال، قانونی، روا، مجاز، حراج، فروش از طریق مزایده


قانونی، مشروع، مجاز، حلال، روا، حراجی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: licitly (adv.)
• : تعریف: allowed or permitted by law; lawful.
مترادف: lawful, legal, legitimate
متضاد: illegal, illicit
مشابه: admissible, permissible, rightful, sanctionable, valid

• lawful, legal; allowed, permitted

مترادف و متضاد

مجاز (صفت)
free, admissible, allowable, allowed, permissible, licensed, permissive, lawful, admittable, tropologic, licit, rated

روا (صفت)
free, admissible, allowable, admitted, allowed, permissible, permissive, lawful, licit

حراجی (صفت)
licit

قانونی (صفت)
valid, rightful, lawful, standard, canonical, legal, juridical, legitimate, statutory, forensic, normative, licit

مشروع (صفت)
just, rightful, lawful, loyal, legal, legitimate, licit

حلال (صفت)
lawful, kosher, resolvent, solvent, licit, legit

جملات نمونه

1. She made some money by licit means.
[ترجمه ترگمان]با licit پول کمی پول در می آورد
[ترجمه گوگل]او پولی را با ابزار قانونی ساخته است

2. Losses would then be a licit investment in future profits.
[ترجمه ترگمان]پس از آن زیان ها به عنوان سرمایه گذاری قانونی در سود آتی خواهند بود
[ترجمه گوگل]پس از آن، زیانها سرمایه گذاری قانونی در سود آتی خواهد بود

3. Lower incentive for opium and higher incentive for licit crops all of this has caused a voluntary shift by farmers out of opium into licit crops.
[ترجمه ترگمان]انگیزه پایین برای کشت قانونی و انگیزه بیشتر برای محصولات قانونی، باعث تغییر داوطلبانه کشاورزان از تریاک به محصولات قانونی شده است
[ترجمه گوگل]انگیزه بیشتر برای تریاک و انگیزه بیشتر برای محصولات قانونی، این همه باعث شده است که کشاورزان از تریاک به محصولات قانونی تبدیل شوند

4. In 12 the church decreed that a "licit" marriage must take place in church.
[ترجمه ترگمان]در ۱۲ کلیسا دستور داد که ازدواج قانونی \"قانونی\" باید در کلیسا برگزار شود
[ترجمه گوگل]در سال 12 کلیسا تصریح کرد که ازدواج قانونی باید در کلیسا برگزار شود

5. Strengthening the licit drug control system.
[ترجمه ترگمان]تقویت سیستم کنترل مواد قانونی
[ترجمه گوگل]تقویت سیستم کنترل قانونی مواد مخدر

6. Safeguarding sciential property right and variety patent persons' licit rights and interests was an important task in our seed industry development.
[ترجمه ترگمان]صیانت از حق مالکیت و حقوق قانونی افراد و منافع قانونی، وظیفه مهمی در توسعه صنعت بذر ما بوده است
[ترجمه گوگل]حفاظت از حقوق مالکیت علمی و حقوق و منافع قانونی افراد ثبت شده، کار مهمی در توسعه صنعت بذر ما بود

7. Let churches decide which marriages they deem "licit. "
[ترجمه ترگمان]به کلیسا اجازه دهید تصمیم بگیرد که کدام ازدواج ها را \"قانونی\" می دانند
[ترجمه گوگل]اجازه دهید که کلیساها تصمیم بگیرند که چه نوع ازدواج هایی 'قانونی' هستند '

8. Finding the illicit flows within the licit is quite a challenge.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن جریان غیر قانونی در داخل این قانون یک چالش است
[ترجمه گوگل]یافتن جریانهای غیرقانونی درون قانونی کاملا یک چالش است

9. The power of the government must be restricted and the licit right of people must he insured.
[ترجمه ترگمان]قدرت دولت باید محدود شود و حق قانونی افراد باید بیمه شود
[ترجمه گوگل]قدرت حکومت باید محدود شود و او باید حقوق قانونی مردم را بیمه کند

10. Those who drive the illegal opium industry, Walters said, "are the landowners, who force sharecroppers to grow poppy, rather than licit agricultural products. "
[ترجمه ترگمان]والتر گفت که آن هایی که صنعت غیرقانونی تریاک را هدایت می کنند، به جای محصولات کشاورزی قانونی، sharecroppers را مجبور به کشت خشخاش می کنند
[ترجمه گوگل]والترز گفت، کسانی که صنایع غیر قانونی تریاک را اداره می کنند، صاحب مالکان هستند، که مجبور می شوند کشاورزان را به کشت کوکنار ببرند تا محصولات قانونی کشاورزی '

11. Afghanistan has not one but three economies: the aid economy, the largest one; a second illicit economy centered on drugs and smuggling; and a tiny licit economy, both formal and informal.
[ترجمه ترگمان]افغانستان تنها سه اقتصاد ندارد: اقتصاد کمکی، بزرگ ترین اقتصاد؛ یک اقتصاد غیر قانونی دوم بر روی مواد مخدر و قاچاق؛ و یک اقتصاد قانونی کوچک، هم رسمی و هم غیررسمی
[ترجمه گوگل]افغانستان دارای تنها سه اقتصاد نیست: اقتصاد کمک، بزرگترین؛ یک اقتصاد غیرقانونی دوم که به مواد مخدر و قاچاق متمرکز است؛ و یک اقتصاد قانونی کوچک، رسمی و غیر رسمی

12. The Roman's governing was considered legitimacy, and riders with the title Roman Emperor were regarded as orthodox and licit ones.
[ترجمه ترگمان]حکومت روم به عنوان مشروعیت در نظر گرفته شده بود، و سوارکاران با عنوان امپراتور روم به عنوان قوانین قانونی و قانونی در نظر گرفته می شدند
[ترجمه گوگل]حکومت رومی مشروعیت در نظر گرفته شد و سواران با عنوان امپراتور روم به عنوان ارتدکس و قانونی مورد توجه قرار گرفتند

13. Tasmania - The island state is one of the world's major suppliers of licit opiate products.
[ترجمه ترگمان]تاسمانی - دولت جزیره یکی از تامین کنندگان اصلی تولید کننده مواد مخدر قانونی است
[ترجمه گوگل]تاسمانی - دولت جزیره یکی از تامین کنندگان اصلی جهان از محصولات معتبر مواد مخدر است

14. Substantially, all of the state-owned assets' realization forms are focused on licit and rational uses according to their own characters and the need of development of social security business.
[ترجمه ترگمان]با توجه به ویژگی های شخصی خود و نیاز به توسعه کسب وکار تامین اجتماعی، تمام اموال و دارایی های متعلق به دولت بر روی مصارف قانونی و منطقی متمرکز شده اند
[ترجمه گوگل]اساسا، تمام اشکال تحقق بخشیدن به دارایی های دولتی براساس کارکردهای قانونی و منطقی خود با توجه به کاراکترهای خود و نیاز به توسعه کسب و کار تأمین اجتماعی متمرکز شده است


کلمات دیگر: