کلمه جو
صفحه اصلی

scintillate


معنی : برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن، جرقه زدن
معانی دیگر : (هوش و عمل و غیره) درخشیدن، لپان شدن، خرفکیدن، آییژیدن، (مانند ستاره) چشمک زدن، سوسو زدن (twinkle هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

جرقه زدن، برق زدن، ساطع شدن، درخشیدن


جیغ کشیدن، جرقه زدن، برق زدن، ساطع شدن، درخشیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scintillates, scintillating, scintillated
(1) تعریف: to send out sparks.
مترادف: coruscate, spark, sparkle
مشابه: blink, flash, gleam, glint, shimmer, twinkle

- The fire crackled and scintillated.
[ترجمه ترگمان] آتش ترق و تروق می کرد
[ترجمه گوگل] آتش کثیف و اسکینیل شده است

(2) تعریف: to sparkle or flash.
مترادف: sparkle
مشابه: blaze, dazzle, effervesce, flash, glitter, radiate, shine, twinkle

- Some stars scintillate more than others.
[ترجمه ترگمان] بعضی از ستاره ها more از بقیه هستند
[ترجمه گوگل] بعضی از ستاره ها بیشتر از دیگران ستاره هستند
- She has eyes that seem to scintillate with intelligence.
[ترجمه ترگمان] چشمانی دارد که با هوش و هوش جرقه می زند
[ترجمه گوگل] او چشمی دارد که به نظر می رسد با هوش مصنوعی است

(3) تعریف: to be intellectually lively or brilliant.
مشابه: blaze, dazzle

- Their friendly debates scintillated with wit.
[ترجمه ترگمان] مباحثات دوستانه آن ها با عقل جور درمی آمد
[ترجمه گوگل] بحث های دوستانه آنها با پیچ و خم scintillated
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: scintillating (adj.), scintillatingly (adv.)
• : تعریف: to send out (sparks or flashes).

• shine, sparkle, glow; produce sparks, give off sparks

مترادف و متضاد

برق زدن (فعل)
light, wink, ray, luster, flash, coruscate, glisten, glitter, fulgurate, glister, scintillate

درخشیدن (فعل)
lighten, glory, star, ray, shine, sheen, luster, coruscate, glint, glisten, glitter, glister, scintillate, lamp

ساطع شدن (فعل)
glisten, glitter, glister, scintillate

جرقه زدن (فعل)
spark, sparkle, scintillate

جملات نمونه

1. You were scintillating on TV last night.
[ترجمه ترگمان]تو دیشب به تلویزیون چشمک می زدی
[ترجمه گوگل]شب گذشته در تلویزیون پخش شد

2. You can hardly expect scintillating conversation from a kid that age.
[ترجمه ترگمان]تو به سختی می تونی انتظار داشته باشی که یه مکالمه از یه بچه به این سن داشته باشه
[ترجمه گوگل]شما به سختی می توانید مکالمه پیچیده از یک کودک که سن است انتظار داشته باشید

3. a play full of scintillating dialogue.
[ترجمه ترگمان]نمایشی پر از گفتگوی scintillating
[ترجمه گوگل]یک بازی پر از گفت و گو جالب

4. Statistics on unemployment levels hardly make for scintillating reading.
[ترجمه ترگمان]آمار مربوط به سطح بیکاری به سختی می تواند در حال مطالعه باشد
[ترجمه گوگل]آمار بر روی نرخ بیکاری به سختی برای خواندن زل زده است

5. What he said scintillated wittiness.
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون گفت \"scintillated wittiness\" - ه
[ترجمه گوگل]چیزی که او گفت آخوند اسکینتیلیست است

6. And then a scintillating piece of fielding from Graeme Hick.
[ترجمه ترگمان]و سپس یک قطعه زمین در حال بازی از Graeme hick
[ترجمه گوگل]و سپس یک قطعه جزیی از گری اندیکاگ

7. His eyes scintillated excitation.
[ترجمه ترگمان] چشماش scintillated
[ترجمه گوگل]چشمان او را تحریک شده است

8. Precision-cut, liberated from the leadline, the mosaic edges refract the light in scintillating, unpredictable ways.
[ترجمه ترگمان]لبه های موزاییک شده با دقت، آزاد شده از the، لبه موزاییک نور را به روش های منطقی و غیرقابل پیش بینی شکسته می کند
[ترجمه گوگل]لبه های دقیق که از خط سیر رها شده اند، لبه های موزائیک نور را در روش های جرقه زنی و غیر قابل پیش بینی رها می کنند

9. The sole outstanding feature comes in Richard Suart's scintillating interpretation of the two chief comic roles.
[ترجمه ترگمان]تنها ویژگی برجسته در تفسیر ریچارد Suart از دو نقش اصلی کمدی است
[ترجمه گوگل]تنها ویژگی برجسته می آید در تفسیر متمایز ریچارد سوارت از دو نقش اصلی کمیک

10. Rebecca was apparently at her most scintillating - brilliant talker as she has the reputation of being.
[ترجمه ترگمان]ربکا ظاهرا در حال صحبت کردن با زنی بود که در آن هنگام شهرت زیادی به خرج داده بود
[ترجمه گوگل]Rebecca ظاهرا در او بیشتر متمایز کننده - سخنران درخشان به عنوان او شهرت وجود دارد

11. Bored female requires scintillating correspondence to warm her winter nights-Most musical tastes catered for, but no Goths or Smiths fans please.
[ترجمه ترگمان]از زن بی حوصله برای گرم کردن شب های زمستانی خود نیاز دارد - اغلب مزه موسیقی برآورده می شود، اما هیچ علاقه ای به طرفداران Smiths و Smiths وجود ندارد
[ترجمه گوگل]خسته از زن نیاز به گلچین نامه مکالمه برای گرم زمستان شب خود را - بیشتر سلیقه های موسیقی مورد نیاز، اما هیچ طرفداران گت و یا اسمیت لطفا

12. Her eyes scintillate anger.
[ترجمه ترگمان]چشم هایش از خشم برق می زد
[ترجمه گوگل]چشمهایش خشمگین است

13. The research on the system of Gaogouli Capital City evolution and protection, have leading meaning, Gaogouli Capital City will again scintillate the energy.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات انجام شده بر روی سیستم تکامل و حفاظت از شهر پایتخت، منجر به leading معنا شده است، Gaogouli سیتی دوباره انرژی را دوباره اجرا خواهد کرد
[ترجمه گوگل]تحقیق بر روی سیستم تکامل و حفاظت از شهر گائوولی، به معنای پیشین، Gaogouli Capital City دوباره انرژی ذهنی را به ذهن متبادر می کند

14. Hint: atmospheric turbulence causes the image of the star to scintillate or vary in brightness and color more readily than the planet.
[ترجمه ترگمان]نکته: آشفتگی جوی باعث ایجاد تصویر ستاره به scintillate یا تغییر در روشنایی و رنگ بیش از سیاره می شود
[ترجمه گوگل]نگرانی از آشفتگی جوی باعث می شود که تصویر ستاره به صورت درخشان و یا روشنایی و رنگی بیشتر از سیاره تغییر کند

her scintillating genius

نبوغ درخشان او


eyes scintillating with fury

چشمانی که از خشم می‌درخشیدند


پیشنهاد کاربران

درخشیدن هوش و عمل
brilliance درخشندگی
a brilliant smile لبخند درخشان


کلمات دیگر: