کلمه جو
صفحه اصلی

redden


معنی : سرخ کردن، قرمز کردن، قرمز شدن
معانی دیگر : (به ویژه از شرم و غیره) سرخ شدن یا کردن، شرمنده شدن

انگلیسی به فارسی

قرمز کردن، قرمز شدن


قرمز، قرمز کردن، قرمز شدن، سرخ کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become red.
مشابه: blush, flame, glow

- At sunset, the clouds reddened in the west.
[ترجمه ترگمان] هنگام غروب آفتاب، ابرها از غرب سرخ شدند
[ترجمه گوگل] در غروب آفتاب، ابرها در غرب غرق شده اند

(2) تعریف: to blush.
مشابه: blush, color, flush, mantle

- He reddened at his mother's remark.
[ترجمه ترگمان] از این حرف مادرش سرخ شد
[ترجمه گوگل] او در سخنان مادرش قرمز شد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reddens, reddening, reddened
• : تعریف: to make red.
مشابه: blush, flush

• blush, turn red, become red
if you redden or if your face reddens, your face becomes redder in colour, usually because of a strong emotion that you are feeling.
to redden something means to cause it to become red or more red in colour.

مترادف و متضاد

سرخ کردن (فعل)
fry, roast, broil, saute, rose, make red, redden, ruddy, roast brown

قرمز کردن (فعل)
flush, crimson, redden, ruddle

قرمز شدن (فعل)
glow, redden

blush, make rosy


Synonyms: bloody, color, crimson, dye, flush, glow, go red, incarnadine, mantle, paint, pink, pinken, rose, rouge, rubify, rubric, rubricate, ruby, ruddle, ruddy, rust, suffuse, tint, turn red


Antonyms: lighten, pale


جملات نمونه

1. His heart leaped and he felt himself reddening.
[ترجمه ترگمان]قلبش فرو ریخت و احساس کرد که دارد سرخ می شود
[ترجمه گوگل]قلب او پرید و احساس کرد که قرمز شده

2. The setting sun reddened the whole sky.
[ترجمه ترگمان]خورشید غروب می کرد و آسمان را روشن می کرد
[ترجمه گوگل]آفتاب خورشید تمام آسمان را قرمز کرد

3. He could feel his face reddening with embarrassment.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که صورتش از شرم سرخ می شود
[ترجمه گوگل]او می تواند چهره خود را با ناراحتی قرمز احساس کند

4. He stared at her and she reddened.
[ترجمه ترگمان]به او خیره شد و سرخ شد
[ترجمه گوگل]او به او نگاه کرد و قرمز شد

5. Slowly her face reddened as she fought to control her anger and her tears.
[ترجمه ترگمان]صورتش سرخ شد، صورتش سرخ شد و سعی کرد خشمش را مهار کند و اشک هایش را پاک کند
[ترجمه گوگل]او به آرامی صورتش را قرمز کرد تا برای کنترل خشم و اشکهایش مبارزه کند

6. She reddened and bobbed her head and sat down a little awkwardly.
[ترجمه ترگمان]سرخ شد و سرش را تکان داد و کمی ناشیانه نشست
[ترجمه گوگل]او سرش را قرمز کرد و سرش را تکان داد و کمی بی دست و پا نشست

7. Frankie felt his face redden and his hands clench themselves into fists.
[ترجمه ترگمان]فرانکی احساس کرد که صورتش سرخ می شود و دست هایش را مشت می کند
[ترجمه گوگل]فرانکی احساس کرد که چهره اش قرمز شده و دستان خود را به مشت می چسبانند

8. I went very hot and felt myself redden.
[ترجمه ترگمان]خیلی داغ شدم و احساس کردم سرخ شدم
[ترجمه گوگل]من خیلی گرم شدم و احساس کردم قرمزه

9. His face reddened with embarrassment.
[ترجمه ترگمان]چهره اش از شرم سرخ شد
[ترجمه گوگل]صورتش قرمز شده و خجالت زده است

10. His ankles are reddened by sand-flea bites, his head has been shorn to indicate his reduction in status.
[ترجمه ترگمان]قوزک پایش در اثر گزیدگی شن و ماسه قرمز می شود و سرش برای نشان دادن کاهش در وضعیت بریده شده است
[ترجمه گوگل]مچ پا او توسط نیش های کراس شن و ماسه کشیده شده است، سر خود را برای نشان دادن کاهش خود را در وضعیت متورم شده است

11. Frankie felt his face redden and his cheeks begin to burn all the way up to his scalp.
[ترجمه ترگمان]فرانکی احساس کرد که صورتش سرخ می شود و گونه هایش شروع به سوزاندن پوست سرش می کند
[ترجمه گوگل]فرانکی احساس کرد که چهره اش قرمز شده و گونه اش شروع به سوزاندن تمام راه تا سرش می کند

12. She reddened with shame.
[ترجمه ترگمان]از شرم سرخ شد
[ترجمه گوگل]او با شرم سرخ شده است

13. The reddening turned the mistletoe into rowan.
[ترجمه ترگمان]هرمیون سرخ شد و mistletoe را به درخت تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]قرمز شدن عصا به روان تبدیل شد

14. The sky was reddening.
[ترجمه ترگمان]آسمان سرخ شد
[ترجمه گوگل]آسمان قرمز بود

پیشنهاد کاربران

قِرمِزیدَن = قرمز شدن.


کلمات دیگر: