کلمه جو
صفحه اصلی

redolent


معنی : معطر، بودار، حاکی
معانی دیگر : دارای بوی بخصوص، خوشبو

انگلیسی به فارسی

معطر، بودار، حاکی


سرخورده، حاکی، بودار، معطر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: redolently (adv.), redolence (n.)
(1) تعریف: permeated by or giving off a strong, usu. pleasant, odor; aromatic.
مشابه: aromatic, fragrant, suggestive

(2) تعریف: suggesting or recalling (usu. fol. by of).

- The scene was redolent of happy times.
[ترجمه ترگمان] صحنه از بوی خوش گذشت
[ترجمه گوگل] این صحنه از زمان خوشحال شده بود

• having a sweet smell, fragrant; enveloped by a strong odor; suggestive of, reminiscent of
if something is redolent of something else, it has features that make you think of that other thing; a literary word.
to be redolent of something else also means to have a strong smell of that other thing; a literary word.

مترادف و متضاد

معطر (صفت)
spicy, aromatic, fragrant, scented, perfumed, redolent, odorant

بودار (صفت)
aromatic, redolent, odorous, smelly, odoriferous

حاکی (صفت)
expressive, symbolic, redolent, indicative, stating, emblematic, symptomatic, illative

aromatic; suggestive


Synonyms: ambrosial, balmy, evocative, fragrant, odoriferous, perfumed, pungent, remindful, reminiscent, scented, sweet-smelling


جملات نمونه

1. redolent of the sea
دارای بوی دریا

2. The kitchen was redolent of onions.
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه بوی پیاز می داد
[ترجمه گوگل]آشپزخانه پیاز بود

3. The album is a heartfelt cry, redolent of a time before radio and television.
[ترجمه ترگمان]آلبوم از صمیم قلب گریه می کند، یک زمان قبل از رادیو و تلویزیون
[ترجمه گوگل]این آلبوم یک گریه جدی است و از زمان پخش رادیو و تلویزیون است

4. The mountain air was redolent with the scent of pine needles.
[ترجمه ترگمان]هوای کوه بوی برگ های سوزنی کاج می داد
[ترجمه گوگل]هوا کوه با عطر و بوی سوزن های کاج شاداب شد

5. His image is redolent of the smell of old leather, old money and class.
[ترجمه ترگمان]تصویر او سرشار از بوی چرم قدیمی، پول قدیمی و طبقه است
[ترجمه گوگل]تصویر او بوی چرم قدیمی، پول قدیمی و کلاس است

6. We entered a dark cavern redolent with manly scents —gun oil and cigar smoke and boot polish.
[ترجمه ترگمان]وارد غاری تاریک شدیم که پر از بوی مردانه بود - روغن اسلحه و دود سیگار
[ترجمه گوگل]ما وارد یک غار تاریک شدیم که با عطرهای مردانه - سیگار کشیدن و سیگار کشیدن و لهستانی بوت شده است

7. The air was redolent of cannabis.
[ترجمه ترگمان]هوا بوی گیاه شاهدانه می داد
[ترجمه گوگل]هوا به طرز شگفت آوری شاهدانه بود

8. Decisions still emerge which are redolent of the pre-1964 era, such as those which manipulate the distinction between rights and legitimate expectations.
[ترجمه ترگمان]تصمیمات هنوز ظهور می کنند که از دوران پیش از ۱۹۶۴ التیام یافته اند، مانند آن هایی که تمایز بین حقوق و انتظارات قانونی را دستکاری می کنند
[ترجمه گوگل]هنوز تصمیمی اتخاذ می شود که از دوران قبل از سال 1964، از جمله کسانی است که تمایز بین حقوق و انتظارات قانونی را دستکاری می کنند

9. The two awaited her return in a kitchen redolent with the smell of home baking.
[ترجمه ترگمان]آن دو منتظر بازگشت او در آشپزخانه از بوی کباب خانه بود
[ترجمه گوگل]دو نفر منتظر بازگشت او در یک آشپزخانه با بوی پخت و پز خانه بودند

10. Slightly spicy and redolent with cilantro, the velvety soup also contained chopped tomatoes, corn, carrots, celery and onion.
[ترجمه ترگمان]سوپ کلم، ذرت، هویج، کرفس و پیاز خرد شده، کمی تند و redolent بود سوپ کلم نیز شامل گوجه فرنگی، هویج، کرفس و پیاز بود
[ترجمه گوگل]سوپ مخملی کمی تند و طعم دار با سیب زمینی نیز شامل گوجه فرنگی خرد شده، ذرت، هویج، کرفس و پیاز است

11. Incredibly, the minister was redolent with baby powder.
[ترجمه ترگمان]در کمال تعجب، وزیر با پودر بچه به هوا رفت
[ترجمه گوگل]باور نکردنی، وزیر با پودر کودک سرشار از آن بود

12. Here we are, by a redolent log fire, in a world which has slipped from sight.
[ترجمه ترگمان]در اینجا به وسیله آتش بخاری دیواری که از نظر ناپدید شده است
[ترجمه گوگل]در اینجا ما با یک آتش سوزی قرمز در جهان که از بین رفته است

13. A creamy green sauce, redolent of sweet pea and butter, provides the final touch.
[ترجمه ترگمان]سس سبز رنگی، بوی نخود شیرین و کره، تماس نهایی را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]سس سبز خامه ای، سرخ شده از نخود شیرین و کره، لمس نهایی را فراهم می کند

14. The cottage was redolent with the zesty smell of lemon overlaying the more familiar tang of polish, wine and wood smoke.
[ترجمه ترگمان]کلبه پر از بوی خوش بوی لیمو ترش شده بود
[ترجمه گوگل]کلبه با بوی زرق و برق دار لیمو، آجیل بیشتر آشنا لهستانی، شراب و دود چوب

15. Now, every May, our own yard is redolent with lilacs.
[ترجمه ترگمان]حالا، هر ماه مه، حیاط ما، پر از یاس است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، هر ماه مه، حیاط خودمان با لاله ها قرمز شده است

redolent of the sea

دارای بوی دریا


پیشنهاد کاربران

مبین. . . . ، یادآور. . . .

یادآور و خاطره انگیز , SYN : reminiscent

معطر حاکی

دارای رایحه ی

fragrant

تداعی کننده، یادآور، حاکی


کلمات دیگر: