کلمه جو
صفحه اصلی

pensionary


معنی : پولکی، بازنشسته، حقوق بگیر
معانی دیگر : مقرری بگیر، مزدور، جیره خوار، وابسته به بازنشستگی، دریافت کننده ی حقوق بازنشستگی

انگلیسی به فارسی

بازنشسته، حقوق بگیر، مزدور، پولکی


انگلیسی به انگلیسی

• receiving a pension, receiving a financial stipend
pertaining to a pension; dependent on others

مترادف و متضاد

پولکی (اسم)
mercenary, pensionary

بازنشسته (صفت)
retired, emeritus, pensionary

حقوق بگیر (صفت)
pensionary, salaried

جملات نمونه

The great Khan and his pensionaries were against any reform.

خان بزرگ و جیره‌خوارنش مخالف هرگونه اصلاحات بودند.



کلمات دیگر: