کلمه جو
صفحه اصلی

meanly


معنی : بطور بد، از روی پستی، خسیسانه
معانی دیگر : لئیمانه، فقیرانه

انگلیسی به فارسی

از روی پستی، لئیمانه، فقیرانه، بطور بد


به طور متوسط، از روی پستی، بطور بد، خسیسانه


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a lowly or humble manner.

- He lives meanly.
[ترجمه ترگمان] او به طرز meanly زندگی می کند
[ترجمه گوگل] او به طور متوسط ​​زندگی می کند

(2) تعریف: in a base or vicious manner.

- He acts meanly towards me.
[ترجمه ترگمان] او به طرز meanly به طرف من حرکت می کند
[ترجمه گوگل] او به طور معکوس نسبت به من عمل می کند

• stingily, sparingly; spitefully; in a poor or lowly manner

مترادف و متضاد

بطور بد (قید)
badly, meanly

از روی پستی (قید)
meanly, beggarly

خسیسانه (قید)
meanly, husbandly, scantily, niggardly

جملات نمونه

1. He had been behaving very meanly to his girlfriend.
[ترجمه ترگمان]او با دوست دخترش بسیار عادی رفتار کرده بود
[ترجمه گوگل]او رفتار بسیار دوستانه با دوست دخترش داشت

2. meanly avaricious and mercenary.
[ترجمه ترگمان]meanly و حریص و اجیر شده بود
[ترجمه گوگل]به طور متوسط ​​مزدور و مزدور

3. He is meanly dressed.
[ترجمه ترگمان]لباس رسمی به تن دارد
[ترجمه گوگل]او معنی لباس دارد

4. But remind you recent failure due meanly your indecision.
[ترجمه ترگمان]اما یادت باشد که به علت عدم هوشیاری و دودلی تو، به این نتیجه رسیده ام
[ترجمه گوگل]اما شکست اخیر شما را به خاطر معذرتخواهی خود به یاد می آورند

5. Don't think too meanly of yourself.
[ترجمه ترگمان]فکر نکن که خودت هم ناراحت شده ای
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم بیش از حد از خودتان فکر کنید

6. " Good men ever interpret themselves too meanly,' said the physician.
[ترجمه ترگمان]پزشک گفت: \" مردان خوب هرگز خود را به طرز meanly تعبیر می کنند \"
[ترجمه گوگل]پزشکان گفتند: 'مردان خوب هرگز به طور معنایی تفسیر نمی کنند '

7. So the essay will meanly focuse on the concept of news tort, the counterplea of news tort and the application of News Tort counterplea .
[ترجمه ترگمان]بنابراین، این مقاله به صورت انتزاعی به مفهوم مسئولیت مدنی، the اخبار و کاربرد اخبار منتشر می شود
[ترجمه گوگل]بنابراین مقاله به طور مفهومی بر مفهوم خبری اخبار، مقابله با نقض خبری اخبار و استفاده از مجله ضد خشونت تازه متمرکز خواهد شد

8. We shall nobly save or meanly lose the last, best hope of earth.
[ترجمه ترگمان]ما خود را به زحمت نجات خواهیم داد و در این صورت آخرین امید دنیا را از دست خواهیم داد
[ترجمه گوگل]ما آخرت، بهترین امید به زمین را نجات خواهیم داد

9. We shall nobly save meanly lose the last, best hope of earth.
[ترجمه ترگمان]ما در این مدت کوتاهی را نجات خواهیم داد و آخرین امید دنیا را از دست خواهیم داد
[ترجمه گوگل]ما به طرز شایسته ای صرفه جویی خواهیم کرد، آخر، بهترین امید به زمین

10. This new leader meanly threatens the deepest values of our society.
[ترجمه ترگمان]این رهبر جدید، the ارزش های جامعه ما را تهدید می کند
[ترجمه گوگل]این رهبر جدید به طور متوسط ​​عمیق ترین ارزش های جامعه ما را تهدید می کند

11. Her house meanly furnished, and she was not in such repute for her practice as before.
[ترجمه ترگمان]خانه او به طرز بدی مبله شده بود و او هم مانند سابق در این کار با آن شهرت نداشت
[ترجمه گوگل]خانه اش به طور معقول مبادله شده بود و او همچنان قبلا به عنوان مدرک تحصیلی اش شناخته نشده بود

12. Result: They were followed up 13 months meanly. All the vertebra planted bone were fixed and there's no spinal nerve reinjuried all the nerval function were cured.
[ترجمه ترگمان]نتیجه: آن ها از ۱۳ ماه پیش به این موضوع پی برده بودند همه ستون فقرات درست شده و هیچ عصب مغزی نخاعی وجود ندارد که تمامی عملکرد nerval درمان شود
[ترجمه گوگل]نتیجه: آنها 13 ماه به طور متوسط ​​دنباله دار شدند تمام استخوان استخوان رانده شده ثابت شد و هیچ عصبی ستون فقرات وجود نداشت و تمام اعصاب را درمان می کرد

13. They lived meanly and without ostentation.
[ترجمه ترگمان]آن دو به طرز meanly و بدون خودنمایی زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها زندگی می کردند و به طور معجزه آسایی زندگی می کردند

14. I lived with Kay in a huge house in London that had been meanly converted into ten flats.
[ترجمه ترگمان]من با او در یک خانه بزرگ در لندن زندگی کردم که به طرز meanly به ساعت ده شده بود
[ترجمه گوگل]من با کی در یک خانه بزرگ در لندن زندگی می کردم که به طور متوسط ​​به ده آپارتمان تبدیل شده بود

15. He thought it was best to laugh at him rather than to hit him meanly.
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد بهتر است به او بخندد تا اینکه به او برخورد کند
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که بهتر است به او خندیدن و نه به طور متوسط ​​به او ضربه بزنید

پیشنهاد کاربران

وقیحانه


کلمات دیگر: