کلمه جو
صفحه اصلی

peacemaker


معنی : مصلح
معانی دیگر : آشتی گر، آشتی انگیز، صلح آور

انگلیسی به فارسی

مصلح


صلح طلب، مصلح


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: peacemaking (adj.), peacemaking (n.)
• : تعریف: a person, group, or nation that tries to make peace between adversaries.

• one who makes peace, reconciler
a peacemaker is a person who tries to stop people or countries from quarrelling or fighting by talking to the people concerned.
one who makes peace, one who settles disagreements or quarrels

مترادف و متضاد

مصلح (اسم)
corrector, reformer, peacemaker, make-peace

person who settles problem


Synonyms: appeaser, arbitrator, conciliator, diplomat, make-peace, mediator, negotiator, pacificator, pacifier, pacifist, peacekeeper, peacemonger, placater, statesperson


Antonyms: agitator, instigator


جملات نمونه

1. Hill tried to play the peacemaker.
[ترجمه ترگمان] هیل \"سعی کرد\" صلح طلب \" بازی کنه
[ترجمه گوگل]هیل سعی کرد بازی صلحبان را بازی کند

2. The US sees itself as a peacemaker in the region.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده خود را به عنوان یک میانجی صلح در منطقه می بیند
[ترجمه گوگل]ایالات متحده خود را به عنوان صلح طلب در منطقه می بیند

3. Should you be acting as the peacemaker in your family, or the one who breaks the conspiracy of silence?
[ترجمه ترگمان]آیا به عنوان یک انسان صلح طلب در خانواده ات رفتار می کنی، یا کسی که توطئه سکوت را می شکند؟
[ترجمه گوگل]آیا شما باید به عنوان صلح طلب در خانواده تان عمل کنید یا کسی که توطئه سکوت را از بین ببرد؟

4. Between warring kings, a peacemaker; between adoring spouses, a seducer, or a child.
[ترجمه ترگمان]بین شاهان جنگ، یک انسان صلح طلب، بین یک همسر، یک یا یک بچه
[ترجمه گوگل]بین پادشاهان جنگنده، یک صلحبان؛ بین adooring همسر، یک اغوا کننده، و یا یک کودک است

5. She was constantly interceding as peacemaker between her son, Alfonso, and his father.
[ترجمه ترگمان]پیوسته از بین پسرش، آلفونسو و پدرش پرهیز می کرد
[ترجمه گوگل]او به طور مداوم به عنوان صلحبان بین پسرش، آلفونسو و پدرش متهم شد

6. He was a natural fighter and a born peacemaker.
[ترجمه ترگمان]او یک مبارز طبیعی و یک حافظ صلح بود
[ترجمه گوگل]او جنگنده طبیعی و صلح طلبی متولد شد

7. His test as a peacemaker is still ahead of him.
[ترجمه ترگمان] آزمایش اون به عنوان یه صلح طلب هنوز از اون جلوتره
[ترجمه گوگل]تست او به عنوان یک صلحبان هنوز از او جلوتر است

8. Are you a peacemaker and try to end conflict instead of starting it.
[ترجمه درسا] آیاشما یک صلح طلب هستید و سعی میکنید جنگ را به جای شروع آن به پایان برسانید
[ترجمه ترگمان]آیا شما یک میانجی صلح هستید و به جای شروع درگیری سعی در خاتمه دادن به درگیری دارید
[ترجمه گوگل]آیا شما یک صلح طلب هستید و به جای آن شروع به جنگ کنید

9. He is a poet who calls himself a peacemaker.
[ترجمه ترگمان]او شاعری است که خود را حافظ صلح می نامد
[ترجمه گوگل]او شاعری است که خود را یک صلحبان می نامد

10. But we also are committed to a peacemaker and a troublemaker.
[ترجمه ترگمان]اما ما نیز به یک میانجی peacemaker و یک آشوبگر دست یافته ایم
[ترجمه گوگل]اما ما همچنین متعهد به یک صلح طلب و ناامید کننده هستیم

11. Solve conflicts so everyone wins a peacemaker.
[ترجمه ترگمان]حل اختلافات به گونه ای که هر کسی یک میانجی صلح داشته باشد
[ترجمه گوگل]درگیری ها را حل کنید تا همه از یک صلح طلب برنده شوند

12. He will be a peacemaker whenever a quarrel happens.
[ترجمه ترگمان]هر وقت که مشاجره ای رخ دهد، یک انسان صلح طلب خواهد بود
[ترجمه گوگل]هر زمان که نزاع رخ دهد، او یک صلحبان خواهد بود

13. Daniel tried to act as peacemaker.
[ترجمه ترگمان] دنیل \"سعی کرد به عنوان صلح طلب عمل کنه\"
[ترجمه گوگل]دانیل سعی کرد به عنوان صلح طلبی عمل کند

14. If you are not a peacemaker, at least do not be a troublemaker.
[ترجمه ترگمان]اگر شما یک میانجی صلح ندارید، حداقل یک دردسر ساز نخواهید بود
[ترجمه گوگل]اگر شما یک صلح طلب نیستید، دست کم نگیرید

پیشنهاد کاربران

صلح طلب

آشتی دهنده
آشتی جو

حل کننده مشاجره و دعوا

پیس میکر, ضربان ساز، راهنما، پیشگام, پیشقدم، مثل مرکز تحریکی قلب که در دهلیز راست و معمولاً در گره سینوسی دهلیزی قرار دارد, دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب

کسی که بقیه رو آروم می کنه توی بحث ها یا شرایط سخت و کلا طرفدار آرامش و آروم کردنه


کلمات دیگر: