کلمه جو
صفحه اصلی

overboard


معنی : در دریا، بدریا، از کشتی بدریا
معانی دیگر : از روی نرده یا پهلوی کشتی، از عرشه ی کشتی، روی عرشه، روی کشتی

انگلیسی به فارسی

بدریا، در دریا، از کشتی بدریا، روی کشتی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
عبارات: go overboard
• : تعریف: over the side of a vessel into the water.

- She threw the anchor overboard.
[ترجمه ترگمان] لنگر را به دریا انداخت
[ترجمه گوگل] او لنگر را بیرون ریخت
- He fell overboard.
[ترجمه ترگمان] از کشتی به دریا افتاد
[ترجمه گوگل] او سقوط کرد

• over the side of a ship and into the sea
if you fall overboard, you fall over the side of a ship into the water.

مترادف و متضاد

در دریا (قید)
overboard

به دریا (قید)
overboard

از کشتی به دریا (قید)
overboard

جملات نمونه

1. go overboard
(عامیانه) زیاده روی کردن،بیش از حد اشتیاق نشان دادن

2. throw overboard
دور انداختن

3. he fell overboard
از لبه ی کشتی افتاد.

4. he fell overboard and drowned
او از روی کشتی افتاد و غرق شد.

5. he splashed overboard and swam ashore
از قایق شلپی بیرون پرید و تا ساحل شنا کرد.

6. one of the sailors was washed overboard and drowned
موج یکی از ملوانان را از عرشه ی کشتی در ربود و در دریا غرق کرد.

7. the boat lurched to one side and almost threw me overboard
قایق غفلتا به یک سو خم شد و نزدیک بود مرا به دریا بیاندازد.

8. A sailor fell overboard and was rescued.
[ترجمه ترگمان]ملاحی در دریا افتاد و نجات یافت
[ترجمه گوگل]یک ملوان سقوط کرد و کشتی نجات یافت

9. He goes overboard about every young woman he meets.
[ترجمه ترگمان]او هر زن جوانی را که با او ملاقات می کند به دریا می ریزد
[ترجمه گوگل]او در مورد هر زن جوانی که با او ملاقات می کند بیش از بقیه می رود

10. The young man was washed overboard in the storm.
[ترجمه ترگمان]مرد جوان در طوفان غرق شده بود
[ترجمه گوگل]مرد جوان در طوفان در کنار دریاچه شسته شد

11. He seems to have thrown all his principles overboard.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تمام اصول خود را از روی عرشه به زیر انداخته باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که تمام اصول خود را بر روی زمین پرتاب کرده است

12. Let's not go overboard.
[ترجمه ترگمان]از کشتی به دریا نروید
[ترجمه گوگل]بیایید بیرون بیاییم

13. I hope politicians will not go overboard in trying to control the press.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم سیاستمداران در تلاش برای کنترل مطبوعات نروند
[ترجمه گوگل]من امیدوارم سیاستمداران در تلاش برای کنترل مطبوعات بیرون بیایند

14. They had thrown their neutrality overboard in the crisis.
[ترجمه ترگمان]آن ها بی طرفی خود را در این بحران به خطر انداخته بودند
[ترجمه گوگل]آنها بی طرفی خود را در بحران بیرون ریختند

15. He fell overboard in heavy seas.
[ترجمه ترگمان]او در دریاهای سنگین به دریا افتاد
[ترجمه گوگل]او در دریا های سنگین فرو رفت

16. He doesn't just like her. He's gone completely overboard about her.
[ترجمه ترگمان]اون فقط ازش خوشش نمی اد او کاملا از کشتی به دریا رفته است
[ترجمه گوگل]او فقط او را دوست ندارد او کاملا در مورد او رفته است

He fell overboard and drowned.

او از روی کشتی افتاد و غرق شد.


اصطلاحات

go overboard

(عامیانه) زیاده‌روی کردن، بیش‌ازحد اشتیاق نشان دادن


throw overboard

دور انداختن


پیشنهاد کاربران

افراط کردن در چیزی

افراط کردن

To be too eager about s. th

بیش از حد زیاده روی کردن

این کلمه اگه با فعل go بیاد یعنی افراط کردن اما اگه با fall بیاد یعنی پایین افتادن از کشتی ( به آب ) . البته با go هم میتونه این معنی رو بده ولی اصلیش fall هست. در ضمن میتونه اصلا کشتی نباشه و معنی افتادن از روی چیزی به زمین رو بده. و چون تنها فعل های fall و go واسش استفاده میشه که کاملا در این مورد هم معنی هستند، تو انگلیسی spoken یا غیر رسمی اونارو حذف میکنند. برای مثال اگر انیمیشن فردیناند رو دیده باشین، تو یه قسمت که گاو ها دارن فرار میکنن یکیشون از کامیون میفته و میگه:
A bull overboard
یعنی یه گاو افتاد زمین. اینجا فعل fall حذف شده. یعنی اصلیش این بوده:
A bull fell overboard
امیدوارم مفید واقع شده باشه

I guess, I'm going a little overboard means I'm making this too important

حروم شدن

Overboard به معنای خارج از عرشه کشتی است و go overboard به معنای � پا از گلیم فراتر گذاشتن � است چه در بیان چه در عمل.

She's gone completely overboard
زیاده روی


کلمات دیگر: