کلمه جو
صفحه اصلی

incorrigible


معنی : اصلاح ناپذیر، درست نشدنی، بهبودی ناپذیر
معانی دیگر : به ناپذیر

انگلیسی به فارسی

ناپایدار، اصلاح ناپذیر، درست نشدنی، بهبودی ناپذیر


اصلاح ناپذیر، بهبودی ناپذیر، درست نشدنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: incapable of being controlled or influenced for the better.
مشابه: tough

- The parole board was convinced he was an incorrigible criminal and denied his parole once again.
[ترجمه ترگمان] کمیته عفو مشروط متقاعد شده بود که او یک جنایتکار اصلاح ناپذیر است و یک بار دیگر عفو مشروط او را انکار کرد
[ترجمه گوگل] هیئت رئیسه هیئت امنا، متقاعد شده بود که او یک جنایتکار ناپایدار است و یک بار دیگر امتناع کرد

(2) تعریف: firmly established; unchangeable.
مشابه: confirmed

- an incorrigible addiction
[ترجمه ترگمان] یک اعتیاد اصلاح ناپذیر
[ترجمه گوگل] اعتیاد ناپایدار
- an incorrigible pessimist
[ترجمه ترگمان] یک مرد بدبین و اصلاح ناپذیر!
[ترجمه گوگل] بدبینی نامناسب
اسم ( noun )
مشتقات: incorrigibly (adv.), incorrigibility (n.), incorrigibleness (n.)
• : تعریف: someone who cannot be controlled or improved.

• unreformable, hopelessly bad; uncontrollable, ungovernable; deep-seated, unchangeable, inveterate
someone who is incorrigible has faults that will never change; a formal word.

مترادف و متضاد

اصلاح ناپذیر (صفت)
incorrigible

درست نشدنی (صفت)
incorrigible, irreclaimable

بهبودی ناپذیر (صفت)
incurable, incorrigible

bad, hopeless


Synonyms: abandoned, beastly, hardened, incurable, intractable, inveterate, irredeemable, irreparable, loser, recidivous, uncorrectable, unreformed, useless, wicked


Antonyms: good, manageable, nice, obedient, reformable


جملات نمونه

1. an incorrigible criminal
تبهکار اصلاح نشدنی

2. this child is incorrigible
این بچه آدم شدنی نیست.

3. "Sue, you are incorrigible!" he said.
[ترجمه ترگمان]سو، تو اصلاح ناپذیر! او گفت:
[ترجمه گوگل]'سو، شما ناپایدار است!' او گفت

4. Because he was an incorrigible criminal, he was sentenced to life imprisonment.
[ترجمه ترگمان]چون او یک مجرم اصلاح ناپذیر بود، به حبس ابد محکوم شد
[ترجمه گوگل]از آنجا که او یک جنایتکار ناپایدار بود، به حبس ابد محکوم شد

5. Her husband is an incorrigible flirt.
[ترجمه ترگمان]شوهرش یک لاس اصلاح ناپذیر است
[ترجمه گوگل]شوهرش یک لرزش ناپایدار است

6. Peter, you are an incorrigible flirt!
[ترجمه ترگمان]پیتر تو یک لاس اصلاح ناپذیر!
[ترجمه گوگل]پیتر، شما یک تلنگر ناپایدار هستید!

7. Gamblers are incorrigible optimists.
[ترجمه ترگمان]Gamblers خوش بینان هستند
[ترجمه گوگل]قماربازان خوش بین هستند

8. He was an incorrigible liar too.
[ترجمه ترگمان]او نیز یک دروغگوی اصلاح ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]او دروغگوی ناپاک نیز بود

9. To the adults of the town, he was incorrigible.
[ترجمه ترگمان]برای بزرگ ترها این شهر، این مرد اصلاح ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]برای بزرگسالان شهر، او ناپایدار بود

10. He has an incorrigible fondness for persons of low birth and spends most of the day with them.
[ترجمه ترگمان]او علاقه incorrigible نسبت به افراد تولد پایین دارد و بیشتر اوقات را با آن ها می گذراند
[ترجمه گوگل]او علاقه مندی ناپذیر برای افراد کم تحرک دارد و اکثر روز را با آنها صرف می کند

11. Then she said I was incorrigible, and I said that was a compliment.
[ترجمه ترگمان]بعد گفت که من اصلاح ناپذیر است و من گفتم که این یک تعریف است
[ترجمه گوگل]سپس او گفت من ناپایدار بودم و گفتم این یک تعریف است

12. And even Cotton Fitzsimmons, an incorrigible optimist by nature, seemed to buy into that at least a little bit.
[ترجمه ترگمان]و حتی کاتن Fitzsimmons، یک اصلاح ناپذیر که طبیعتا خوش بین بود، به نظر می رسید که دست کم کمی آن را بخرد
[ترجمه گوگل]و حتی Cotton Fitzsimmons، طبیعت خوشایند ناپایدار، به نظر می رسید که حداقل آن را بخرند

13. She's an incorrigible flirt!
[ترجمه ترگمان]این یک لاس اصلاح ناپذیر است!
[ترجمه گوگل]او یک تلنگر ناپایدار است!

14. The corrupt elements who absolutely incorrigible party and the government can not escape a severe trial.
[ترجمه ترگمان]عناصر فاسد که کاملا اصلاح ناپذیر هستند و دولت نمی تواند از یک محاکمه شدید فرار کند
[ترجمه گوگل]عناصر فاسد که احزاب و دولت کاملا ناپایدار نمی توانند از یک محاکمه شدید فرار کنند

15. In truth, I found myself incorrigible with respect to order.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، من خود را با احترام و احترام یافتم
[ترجمه گوگل]در حقیقت، خودم را در رابطه با نظم ناپیدا کردم

an incorrigible criminal

تبهکار اصلاح‌نشدنی


This child is incorrigible.

این بچه آدم شدنی نیست.


پیشنهاد کاربران

اصلاح ناپذیر

درست و بی نیاز از تصحیح
بهبودناپذیر


کلمات دیگر: