کلمه جو
صفحه اصلی

penury


معنی : فقر، تنگدستی، احتیاج، نیازمندی زیاد
معانی دیگر : تهیدستی، فقر و فاقه، مسکنت، بی چیزی، خست

انگلیسی به فارسی

احتیاج، فقر، تنگدستی، نیازمندی زیاد، خست


بدبختی، تنگدستی، فقر، احتیاج، نیازمندی زیاد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: severe poverty; pennilessness.
متضاد: affluence, luxury, wealth
مشابه: necessity, need, poverty, want

- Her paintings now sell for millions, but, during her lifetime, the artist had lived in penury.
[ترجمه ترگمان] نقاشی های او اکنون میلیونها دلار به فروش می رسند، ولی در طول زندگی او، هنرمند با فقر زندگی کرده بود
[ترجمه گوگل] نقاشی های او اکنون برای میلیون ها دلار فروخت، اما در طی عمر خود، هنرمند در بدبختی زندگی کرده بود

(2) تعریف: extreme scarcity or shortage; severe dearth.
مشابه: necessity, poverty

- the penury of our resources
[ترجمه ترگمان] فقر منابع ما،
[ترجمه گوگل] فقر از منابع ما

• poverty, indigence; stinginess, miserliness
penury is extreme poverty; a formal word.

مترادف و متضاد

فقر (اسم)
poverty, destitution, penury, indigence

تنگدستی (اسم)
distress, penury, indigence

احتیاج (اسم)
lack, requirement, need, necessity, penury, requisite

نیازمندی زیاد (اسم)
penury

جملات نمونه

1. Hardship and penury wore him out before his time.
[ترجمه ترگمان]فقر و تنگدستی او را پیش از وقت خود به سر می برد
[ترجمه گوگل]سختی و عذاب او قبل از وقتش بود

2. He was brought up in penury, without education.
[ترجمه ترگمان]با فقر و فقر بزرگ شده بود، بدون تعلیم و تربیت
[ترجمه گوگل]او در فقر و بدون تحصیل آورده شد

3. Then, to add insult to penury, the bond market exploded.
[ترجمه ترگمان]سپس، برای اضافه کردن توهین به فقر، بازار اوراق قرضه منفجر شد
[ترجمه گوگل]سپس، بازار اوراق قرضه منفجر شد تا توهین به نفع خود را اضافه کند

4. But penury, though exasperating enough, was not the whole of his distress.
[ترجمه ترگمان]اما با وجود تنگدستی، هرچند که به اندازه کافی خشمگین بود، همه پریشانی او نبود
[ترجمه گوگل]اما بدبختی، هرچند خشمگینانه به اندازه کافی، تمام ناراحتی او نبود

5. Because of his claimed penury, Mr Hamilton has abandoned plans to contest the libel verdict.
[ترجمه ترگمان]آقای هامیلتون، به دلیل فقر و تنگدستی او، طرح هایی را برای مبارزه با حکم تهمت لغو کرده است
[ترجمه گوگل]آقای هامیلتون به دلیل ناکامی ادعا کرده است که قصد دارد برای محکومیت حکم اعدام محکوم شود

6. He died in penury.
[ترجمه ترگمان]او با تنگدستی مرد
[ترجمه گوگل]او در فقر جان داد

7. He died in penury in 164
[ترجمه ترگمان]در فقر و تنگدستی از دنیا رفت،
[ترجمه گوگل]او در سال 164 در فقر مرد

8. The show went into penury, I think.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم این نمایش دچار فقر شده بود
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این نمایش به نفع من بود

9. He was talking about the embarrassment penury - and advocating higher salaries for MPs.
[ترجمه ترگمان]او درباره فقر آمیخته با دست پاچگی صحبت می کرد - و از حقوق های بالاتر نمایندگان مجلس حمایت می کرد
[ترجمه گوگل]او درباره خسارت خجالت آور صحبت کرد - و از حقوق بالا برای نمایندگان مجلس حمایت کرد

10. He was cradled in the lap of penury.
[ترجمه ترگمان]او در آغوش فقر گرفتار شده بود
[ترجمه گوگل]او در غم و اندوه بود

11. Peoples in Africa are living in penury.
[ترجمه ترگمان]مردم در افریقا با فقر زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]مردم در آفریقا در حال نجات هستند

12. Mr Thomas was born in penury and grew up with bare feet and intestinal worms.
[ترجمه ترگمان]آقای توماس با فقر به دنیا آمد و با پاهای برهنه و کرم روده بزرگ شد
[ترجمه گوگل]آقای توماس در فقر متولد شده و با پاهای پا و کرم روده بزرگ شده است

13. Laid - off workers fall into penury.
[ترجمه ترگمان]کارگران اخراج شده به فقر دچار می شوند
[ترجمه گوگل]کارگران خالی از کار افتاده اند

14. He who sows misery, reaps but penury!
[ترجمه ترگمان]او کسی است که بر بدبختی غلبه می کند، اما با تنگدستی رنج می برد!
[ترجمه گوگل]کسی که دچار مصیبت می شود، گرسنگی می دهد، اما گمراه می شود!


کلمات دیگر: