1. cares sit lightly upon him
اندوه بر دل او نمی نشیند.
2. mina tripped lightly with him into the church
مینا با گام های تند و سبک همراه او وارد کلیسا شد.
3. to spend lightly
به مقدار کم خرج کردن
4. the soldiers were lightly armed
سربازان به جنگ افزارهای سبکی مسلح بودند.
5. he touched my shoulder lightly
با ملایمت دست به شانه ام زد.
6. to let a criminal go lightly
تبهکاری را با تنبیه کم آزاد کردن
7. you must not treat this matter lightly
نباید این قضیه را سرسری بگیری.
8. She pecked her father lightly on the cheek.
[ترجمه ترگمان]او به نرمی روی گونه پدرش نوک زد
[ترجمه گوگل]او پدرش را به گونه ای بر روی گونه پخته کرد
9. Lightly knead the mixture on a floured surface.
[ترجمه ترگمان]mixture را به آرامی روی سطح floured فشار دهید
[ترجمه گوگل]مخلوط را به آرامی مخلوط کنید
10. She ran lightly up the stairs.
[ترجمه ترگمان]به آرامی از پله ها بالا رفت
[ترجمه گوگل]او به آرامی به سمت پله رفت
11. Toast the bread lightly on both sides.
[ترجمه ترگمان]از هر دو طرف نون تست کن
[ترجمه گوگل]نان را به راحتی در دو طرف نان بپزید
12. I touched him lightly on the arm.
[ترجمه ترگمان]با ملایمت دستش را لمس کردم
[ترجمه گوگل]من او را به آرامی به بازوی دست زدم
13. Lightly gain, quickly lost.
[ترجمه ترگمان]خیلی سریع دست از دست دادن
[ترجمه گوگل]به آرامی به دست آوردن، به سرعت از دست داد
14. Lightly come, lightly go.
[ترجمه ترگمان]آرومتر، آروم برو
[ترجمه گوگل]به آرامی آمده، به آرامی بروید
15. Adjust the control knobs by pressing lightly.
[ترجمه ترگمان]دستگیره را با فشار سریع تنظیم کن
[ترجمه گوگل]دکمه های کنترل را با فشار دادن به آرامی تنظیم کنید
16. I like eggs lightly cooked so that the yolk is still runny.
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم که تخم مرغ به آرامی پخته شود تا نطفه هنوز آبریزش بینی دارد
[ترجمه گوگل]تخم مرغ را به آرامی پخته می کنم، به طوری که زرده هنوز زنده است