کلمه جو
صفحه اصلی

lightly


معنی : سبک
معانی دیگر : ملایم، با ملایمت، آرام، با آرامی، با ظرافت و فشار کم، کم، به مقدار کم، با تنبیه کم، بدون تنبیه، با چابکی، با چستی، با تردستی، با زرنگی، با شادی، خوشحالانه، شادیانه، با بی غمی، بی خیالانه، با بی توجهی، با بی دقتی، با وظیفه نشناسی، بی دلیل، به طور غیر موجه، بسبکی، آهسته، یواش، بچابکی، تند، باخون سردی، از روی بی علاقگی

انگلیسی به فارسی

به آرامی، سبک


بسبکی، آهسته، یواش، کم، به چابکی، تند، با خونسردی، از روی بی علاقگی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
(1) تعریف: with little weight or force.
متضاد: hard, heavily

- Feathers fall lightly.
[ترجمه ترگمان] Feathers به آرامی سقوط کرد
[ترجمه گوگل] پرها به آرامی سقوط می کنند

(2) تعریف: to a small degree or in small amounts.
متضاد: hard, heavily

- She spread the butter lightly.
[ترجمه ترگمان] او با ملایمت کره را پهن کرد
[ترجمه گوگل] او کره را به آرامی گسترش داد
- It was snowing lightly.
[ترجمه ترگمان] به آرامی برف می بارید
[ترجمه گوگل] هوا خیلی کم بود

(3) تعریف: easily, mindlessly, or without due consideration.
مشابه: easily

- He took my request too lightly.
[ترجمه ترگمان] او درخواست مرا خیلی سرسری گرفت
[ترجمه گوگل] او درخواست من را بیش از حد کم کرد

(4) تعریف: with agility and ease.
مشابه: easily

- She carries herself lightly.
[ترجمه ترگمان] خودش را سرسری می گیرد
[ترجمه گوگل] او خود را به آرامی حمل می کند

• with little weight; with little force, slightly; to a small degree; frivolously; easily, effortlessly; gracefully
if you say that something is not done lightly, you mean that it is not done without serious thought.

مترادف و متضاد

سبک (قید)
quickly, easily, lightly

gently, effortlessly


Synonyms: agilely, airily, breezily, carelessly, casually, daintily, delicately, easily, ethereally, faintly, flippantly, freely, frivolously, gingerly, heedlessly, indifferently, leniently, mildly, moderately, nimbly, peacefully, quietly, readily, simply, slightingly, slightly, smoothly, softly, sparingly, sparsely, subtly, tenderly, tenuously, thinly, thoughtlessly, timidly, unsubstantially, well


Antonyms: effortfully, heavily


جملات نمونه

He touched my shoulder lightly.

با ملایمت دست به شانه‌ام زد.


to spend lightly

به مقدار کم خرج کردن


The soldiers were lightly armed.

سربازان به جنگ‌افزارهای سبکی مسلح بودند.


to let a criminal go lightly

تبهکاری را با تنبیه کم آزاد کردن


1. cares sit lightly upon him
اندوه بر دل او نمی نشیند.

2. mina tripped lightly with him into the church
مینا با گام های تند و سبک همراه او وارد کلیسا شد.

3. to spend lightly
به مقدار کم خرج کردن

4. the soldiers were lightly armed
سربازان به جنگ افزارهای سبکی مسلح بودند.

5. he touched my shoulder lightly
با ملایمت دست به شانه ام زد.

6. to let a criminal go lightly
تبهکاری را با تنبیه کم آزاد کردن

7. you must not treat this matter lightly
نباید این قضیه را سرسری بگیری.

8. She pecked her father lightly on the cheek.
[ترجمه ترگمان]او به نرمی روی گونه پدرش نوک زد
[ترجمه گوگل]او پدرش را به گونه ای بر روی گونه پخته کرد

9. Lightly knead the mixture on a floured surface.
[ترجمه ترگمان]mixture را به آرامی روی سطح floured فشار دهید
[ترجمه گوگل]مخلوط را به آرامی مخلوط کنید

10. She ran lightly up the stairs.
[ترجمه ترگمان]به آرامی از پله ها بالا رفت
[ترجمه گوگل]او به آرامی به سمت پله رفت

11. Toast the bread lightly on both sides.
[ترجمه ترگمان]از هر دو طرف نون تست کن
[ترجمه گوگل]نان را به راحتی در دو طرف نان بپزید

12. I touched him lightly on the arm.
[ترجمه ترگمان]با ملایمت دستش را لمس کردم
[ترجمه گوگل]من او را به آرامی به بازوی دست زدم

13. Lightly gain, quickly lost.
[ترجمه ترگمان]خیلی سریع دست از دست دادن
[ترجمه گوگل]به آرامی به دست آوردن، به سرعت از دست داد

14. Lightly come, lightly go.
[ترجمه ترگمان]آرومتر، آروم برو
[ترجمه گوگل]به آرامی آمده، به آرامی بروید

15. Adjust the control knobs by pressing lightly.
[ترجمه ترگمان]دستگیره را با فشار سریع تنظیم کن
[ترجمه گوگل]دکمه های کنترل را با فشار دادن به آرامی تنظیم کنید

16. I like eggs lightly cooked so that the yolk is still runny.
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم که تخم مرغ به آرامی پخته شود تا نطفه هنوز آبریزش بینی دارد
[ترجمه گوگل]تخم مرغ را به آرامی پخته می کنم، به طوری که زرده هنوز زنده است

پیشنهاد کاربران

با لطافت و نرمی

یواش یواش


به آرامی

سرسری

به تدریج

in a way that is not serious or solemn
carelessly
( به صورتی که جدی و رسمی نباشد )

سهل انگارانه
سبکسرانه
سرسری
به طور نسنجیده / سطحی و بدون تأمل
ازروی بی مبالاتی یا بی فکری

in a way that is not serious or solemn
carelessly
( به صورتی که جدی و رسمی نباشد )

( به طور )
سهل انگارانه
سبکسرانه
سرسری
به طور نسنجیده / سطحی و بدون تأمل
ازروی بی مبالاتی یا بی فکری

با اغماض

نم نم


کلمات دیگر: