کلمه جو
صفحه اصلی

indecision


معنی : دو دلی، تامل، تردید، بی تصمیمی، بی عزمی
معانی دیگر : مولش، درنگ، اندید، بی تص‹میمی

انگلیسی به فارسی

بی تصمیمی، دو دلی، بی عزمی، تردید، تامل


ناامیدی، دو دلی، بی تصمیمی، تردید، تامل، بی عزمی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: inability or unwillingness to make a decision.
متضاد: certainty, decision

- They expected his answer in the morning, but he was still racked with indecision.
[ترجمه ترگمان] هر دو منتظر جواب او بودند، اما هنوز از تزلزل و تزلزل رنج می کشید
[ترجمه گوگل] آنها پاسخ صبحانه خود را داشتند، اما او هنوز با بی حوصلگی روبرو شده بود

• hesitancy, irresolution, wavering
indecision is uncertainty about what you should do.

مترادف و متضاد

دودلی (اسم)
acatalepsy, hesitance, indecision, vacillation, doubt, hesitancy, hesitation

تامل (اسم)
indecision, deliberation, advisement, reflection, contemplation, hesitation

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

بی تصمیمی (اسم)
indecision, nonplus

بی عزمی (اسم)
indecision, irresolution

hesitation


Synonyms: vacillation, irresolution, doubt, uncertainty, indecisiveness


جملات نمونه

1. her indecision caused her to miss the train
دودلی او موجب شد که ترن را از دست بدهد.

2. A moment's indecision when you've got the ball and you could lose the game.
[ترجمه ترگمان]یک لحظه تردید و دودلی وقتی که تو گوی را داری و می توانی بازی را از دست بدهی
[ترجمه گوگل]وقتی تصمیم گرفتهاید توپ را از دست می دهید، شما می توانید بازی را از دست بدهید

3. Any change in plan would be construed as indecision.
[ترجمه ترگمان]هر تغییری در برنامه به عنوان تردید تعبیر می شود
[ترجمه گوگل]هر گونه تغییر در طرح، به عنوان غیرقابل تصور محسوب می شود

4. Their indecision has been replaced by confidence and steely determination.
[ترجمه ترگمان]تزلزل آن ها با اطمینان و اراده محکم جایگزین شده است
[ترجمه گوگل]خودداری از تصمیم گیری آنها با اعتماد به نفس و عزت نفس جایگزین شده است

5. After a moment's indecision, he said yes.
[ترجمه ترگمان]پس از لحظه ای تردید گفت: بله
[ترجمه گوگل]پس از یک تصمیم ناگهانی، او گفت: بله

6. There is a great deal of indecision about/over how to tackle the problem.
[ترجمه ترگمان]در مورد چگونگی رفع این مشکل تردید بسیار زیادی وجود دارد
[ترجمه گوگل]در مورد چگونگی مقابله با این مشکل، مسئله بسیار زیادی حل نشده است

7. He halted before the door in indecision.
[ترجمه ترگمان]در مقابل در ایستاد و مردد ماند
[ترجمه گوگل]او پیش از این در غفلت در خانه توقف کرد

8. His indecision caused him to lose the chance of a new challenging job.
[ترجمه ترگمان]دودلی او باعث شد که او شانس یک کار چالش برانگیز جدید را از دست بدهد
[ترجمه گوگل]ناخوشایند او موجب شکستن شغل جدید و چالشی شد

9. There were weeks of indecision about who would go and when.
[ترجمه ترگمان]چند هفته دودل بود که چه کسی می توانست برود و چه وقت
[ترجمه گوگل]هفته هایی ناخوشایند در مورد اینکه چه زمانی و چه زمانی می تواند اتفاق بیافتد وجود داشته است

10. After months of indecision, the government gave the plan the go-ahead on Monday.
[ترجمه ترگمان]پس از ماه ها بلاتکلیفی، دولت برنامه پیش رو را روز دوشنبه اعلام کرد
[ترجمه گوگل]پس از ماه ها ناسازگاری، دولت روز دوشنبه این طرح را انجام داد

11. I study the amber until the waves of indecision and conflict about leaving Joe and the house recede.
[ترجمه ترگمان]من کهربایی را که در حال ترک کردن جو و مشاجره درباره ترک کردن جو و خانه از بین می رود مطالعه می کنم
[ترجمه گوگل]من به رنگ آمبری مطالعه میکنم تا امواج بی توجهی و اختلاف در مورد خروج از جو و خانه از بین برود

12. For some months, Joan moved in some indecision between her home and Richard's.
[ترجمه ترگمان]برای چند ماه، جون با دودلی بین خانه و ریچارد رفت
[ترجمه گوگل]برای چند ماه، جوآن در بین برخی از تصمیماتش بین خانه اش و ریچارد حرکت کرد

13. He has been plagued by indecision and poor handling of his clock time.
[ترجمه ترگمان]شک و تردید و کنترل ضعیف زمان ساعت او را به ستوه آورده است
[ترجمه گوگل]او توسط بی رحم و دست کم از زمان ساعت او دچار اشتباه شده است

14. The first reaction is incomprehension, the second indecision.
[ترجمه ترگمان]اولین واکنش عدم درک و تردید دوم است
[ترجمه گوگل]اولین واکنش، عدم شناخت، عدم تصمیم گیری دوم است

Her indecision caused her to miss the train.

دودلی او موجب شد که قطار را از دست بدهد.


پیشنهاد کاربران

بلاتکلیفی

تردید ، دودلی

شک
تردید
مردد بودن

the state of being unable to make a choice


کلمات دیگر: